
سلام آرمی های کیوتم 💜😊 من یه مدت بخاطر امتحاناتم نتونستم داستان بنویسم و تست هم کم ساختم ولی الان دوباره شروع کردم 😍 چون در خواست برای داستان جیهوپ بیشتر بود این بار از جیهوپ نوشتم 😁
اسم شما توی این داستان ا/ت هست ( مخفف اسم تو ) یعنی باید اسم خودت رو جای این اسم بذاری 🌹 ۲۰ سالت هست 🌹 دختر خیلی مهربون و دوست داشتنی و کیوتی هستی 🌹 مشکلات زیادی توی زندگیت داری اما همیشه امید داری که همه چیز بالاخره درست میشه 🌹 آرمی دو آتیشه هستی و بایست جیهوپه 🌹 دو سال پیش برای ادامه تحصیل به کره اومدی 🌹 چیز هایی هم که توی پرانتز نوشته میشه از زبان نویسنده هست 🌹 خب . . . بریم سراغ داستان 🏃
داستان از زبان ا/ت : زمستان بود و کلی برف باریده بود و کمتر کسی توی این برف و سرما اونم موقع غروب بیرون از خونه بود ، داشتم میرفتم به سمت خونه که یهو دیدم یه نفر مچ دستمو کشید ، برگشتم و دیدم که کسی که دستم زرو کشید سانها ( پسری که ا/ت رو دوست داره ولی چون اون کلاهبرداره ا/ت از اون متنفره ) بود ، با عصبانیت گفتم : دستم رو ول ول کنننن ، اصلا تو اینجا چیکار میکنی ؟ ، سانها با لبخند گفت : منم پس نزن ا/ت ، خودت میدونی که بدجوری عاشقتم و میخوام . . . . ، که حرفش رو قطع کردم و گفتم : سانها من نمیتونم به تو به عنوان یه عشق نگاه کنم میفهمی ؟ ما هیچ جوره به هم نمیخوریم ، ما نمیتونیم با هم باشیم ، سانها گفت : این حرف ها رو هزار بار شنیدم ، ولی دل من این چیز ها حالیش نیست ، من تو رو میخوام ، مامانم هم خیلی دوستت داره و هر روز ازم میپرسه که تو بالاخره قبول کردی که با من باشی یا نه ، دستم رو محکم کشیدم و تونستم مچ دستم رو از توی دستش در بیارم و گفتم : کاش مادر بیچاره ات میدونست که داری چیکار میکنی ، سانها گفت : ا/ت اگه تو با من ازدواج کنی منم قول میدم که برای همیشه این کار ها رو بذارم کنار ، پوزخندی زدم و گفتم : آهااان اون وقت میشه بفرمایید اون همه پولی که با کلاهبرداری از مردم گرفتی رو چطوری میخوای بهشون برگردونی ؟
داستان هنوز از زبان ا/ت هست : رنگ و روی سانها پرید و دیگه نتونست چیزی بگه ، منم با لحن تند گفتم : امیدوارم که دیگه هرگز نبینمت آقای پارک سانها و به سرعت ازش دور شدم ، خیلی دلم میخواست که برم پیش پلیس و ازش شکایت کنم ولی اون هیچ مدرکی از کلاهبرداری هاش به جا نمیذاشت و خیلی ماهرانه کار میکرد و صاحب یه شرکت معتبر هم بود و برای همین کسی حرف منو باور نمیکرد ، با اینکه لباس گرم پوشیده بودم اما کم کم داشت سردم میشد ، دیگه نزدیک خونه بودم که یهو چشمم به یهو صدای کمک خواستن شنیدم ، توی کوچه سمت چپم رو نگاه کردم و دیدم که سه نفر دارن یه پسر جوون رو بدجور کتک میزنن ، حول شدم و شروع کردم به جیغ و داد و کمک خواستن با صدای من ووتا مرد که اون نزدیکی بودن به طرفم دویدن و من و همراه اون دو نفر به سمت اونایی که داشتن اون پسر رو کتک میزدن دویدیم و اونا تا ما رو دیدین بدو بدو فرار کردن ، من و یمی از اون مرد ها رفتیم و اون پسر رو بلندش کردیم و نشوندیمش که من یه دفعه شوکه شدم ، باورم نمیشد که واقعا پسری که الان بهش کمک کردم کسی نیست جز جیهوپ ، یکی از مرد ها به جیهوپ گفت : شما حالتون خوبه ؟ میخواین بروسونیمتون بیمارستان ؟ ، جیهوپ دو تا سرفه کرپ و گفت : حالم خوبه ، نگران نباشید ، خیلی ممنون از کمکتون ، اون دوتا مرد رفتن و منم یه دستمال از توی کیفم در آوردم و گذاشتم روی دماغش که داشت خون میومد ، اونم دستمال رو خودش نگه داشت و گفت : خیلی ممنونم ، بعد کمکش کردم که بلند بشه
داستان هنوز از زبان ا/ت هست : واقعا باورم نمیشد که دارم جیهوپ رو از نزدیک میبینم و بهش کمک کردم ، با اینکه حدود دو سال بود که داشتم توی کره زندگی میکردم اما بخاطر دانشگاه و کارم و کمبوت پول نمیتونستم به کنسرت یا فن ساین برم و این اولین بار بود که بایسم رو میدیدم برای همین دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و از خوشحالی زدم زیر گریه ، جیهوپ گفت : چی شده ؟ چرا گریه میکنی ؟ ، گفتم : هق . . . هق . . . باورم نمیشه که . . . هق . . . هق . . . بالاخره تونستم بایسم رو ببینم ، هنوز داشتم گریه میکردم که یهو دیدم توی بغل جیهوپم ( جیهوپ لاور ها آبقند بدم ؟ 😂 ) چند ثانیه منو توی بغلش نگه داشت و وقتی یکم آروم شدم اشک هام رو پاک کرد و گفت : پس الان باید بخندی و خوشحال باشی ، هوم ؟ ، منم بهش لبخند زدم ، یه دفعه جیهوپ به ساعتش نگاه کرد و گفت : ای وااای الان دیرم میشه ، خوشحال شدم از دینت و بازم ممنونم و آهااان راستی یادت باشه که هیچوقت امیدت رو از دست ندی ، من امیدت هستم . . . امیدوارم بازم ببینمت ، خداحافظ و از من دور شد
ادامه داستان از زبان جیهوپ : نمیدونم چرا برام سخت بود ازش جدا بشم و وقتی ازش جدا شدم انگار از یه نفر که دوستش داشتم جدا شده بودم ، بعد با خودم گفتم : حتما بخاطر اینه که آرمیه ، ولی نههه من در مورد همه آرمی ها اینجوری نمیشم ، ولی اون خیلی کیوت بود حتما دلیلش همینه ، ولی بازم نههه من دختر کیوت تر از اونم دیدم ولی اینجوری نشدم ، اوه راشتی چرا من انقدر گرممه ؟ ( هوا گرم نیست ، بخاطر دلته 😂 ) بالاخره رسیدم به رستورانی که مخصوص آیدول ها بود چون اون شب قرار بود با پی دی نیم شام بخوریم ، ماشینم رو پارک کردم و رفتم داخل رستوران ، همه منتظر بودن تا من بیام ، وقتی نشستم سر میز همه با نگرانی بهم نگاه کردن و پی دی نیم گفت : جیهوپ چرا تو اینجوری شدی ؟ دماغت چرا ورم کرده ؟ ببینم کسی کتکت زده ؟ ، برای اینکه حوصله نداشتم سوال پیچم کنن گفتم : نه چیزی نیست فقط یکم آلرژی شدم همین . . . ، همه با ناباوری بهم نگاه ولی دیگه کسی چیزی نگفت و مشغول شدیم ، بعد از شام داشتم با ماشین بر میگشتم خوابگاه که یهو دیدم . . . . . .

کسایی که داستان های منو خوندن میدونن که من همیشه جای حساس کات میکنم 😂😂😂 لایک و کامنت و دنبال کردن فراموش نشه 😉 فالو = فالو 😁 دوستتون دارم 💜💜💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😭😭😭😭عررررررررر هققق بغلللللیییییی شانساین میخومممم
دقیقا 😂 خصوصیاتم مثلا توی این داستان واقعا هم همینم 😂😂
سیلامممم تازه آشنا شدم با داستانت بنده بروم هم بخوانم هم لذت ببرم هم لایک و کامنت بزارم اگه کامنت نداشتم معذرت ولی لایک و میکنم 🥺
و اینکه من خدارو شکر میکنم که بی تی اس هست و اگه هوبی نبود امید معنایی نداشت 🥺😥💜
عالی بود مرسی 💜💜
عالی پرتقالی 😂🤩🤩
ممنون کیوتم 😂💜