ME AND MY BEST FRIEND(part1)

سلام به همگی من اومد با یه داستان جدید که خودم خیلی دوستش دارم این داستان درباره دختر به نام میکا و دوستش هستش که عکسشون عکس تست هستش ، حتما لایک کنید و اگه دوست داشتید پارت بعدی هم بخونید فالو یادتون نره :)♡

👑💛👑💛👑💛👑💛 💛👑💛👑💛👑💛 👑💛👑💛👑💛 💛👑💛👑💛 👑💛👑💛 💛👑💛 👑💛 💛 PART(1) ساعت هفت از خواب بیدار شدم با عجله صبحانه خوردم و اماده شدم و داداشم هنوز خواب بود وقتی داشتم در و قفل میکردم یادم اومد که نامه ای که برای ثبت نام در دانشگاه بزرگ کره که سال هاست ارزو داشتم به اونجا برم روبر نداشتم

سریع به سمت اتاقم رفتم اونقدر در اتاقمو سریع باز کردم که پوستری که روی در اتاقم بود افتاد با ارامش نفس عمیقی کشیدمو پوسترو برداشتم و لبخندی زدم و دستمو روی پوستر کشیدمو با خودم گفتم: یعنی میشه یک روز به آرزوم برسم و بی تی اس و ببینم بعد نگاهی به دیوار های اتاقم کردم که همه جای اتاقم پر بود از عکس و، پوستر و، بنر بود. اونقدر غرقه پوسترا بودم که گوشیم زنگ خورد

وقتی جواب دادم یک صدای کلفت که پرده گوشمو داشت پاره میکرد گفت: خاااااااننننننمممممم مممممممیییییکککککاااااا اگه یک بار دیگه دیر سر کلاسم حاضر باشی اخراجی😤😤 میکا: وای خدای من دوباره دیر کردم از دست این حواسی که من دارم🤦‍♀🤦‍♀ با سرعت نامه ی دانشگاهمو که باید پست میکردمو برداشتم و به سمت مدرسه رفتم.

وقتی به کلاس رسیدم پشت در پوفی گشیدمو وارد کلاس شدم معلم: به به خانم میکا دوباره که دیر رسیدی دختری که خیلی روی من جوش داشت پاشو اورد جلو که باعث شد زمین بخورم و همه منو مسخره کنن😥😥 دختر بدجنسه: هه هه هه مگه نمیتونی جلوی پاتو ببینی بعد رو به بقیه گفت: میبینین بهتون گفتم هم خنگه هم احمق الان کورم هست بعد خنده شیطانی کرد و رو به من گفت: هی کور نکنه اساتو گم کردی که نمیتونی پاشی

منم از شدت اصبانیت بلند شدم و رفتم به سمت نیمکتم اینقدر جلو همه خجالت زده شده بودم که فکر میکردم توی زندانی هستم که هیچ وقت نمیتونم ازش بیام بیرون 😐😐 بعد وقتی زنگ خورد نفس عمیقی کشیدم و به سمت در ورودی مدرسه رفتم که..

یک دفعه خوردم زمینو........ ادامه دارد....... 💛 👑💛 💛👑💛 👑💛👑💛 💛👑💛👑💛 👑💛👑💛👑💛 💛👑💛👑💛👑💛 👑💛👑💛👑💛👑💛