
خب این اسم جدید داستانم هست ادامه داستانم هست گفتم که اشتباه نکنید
از زبان مرینت: گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم استاد فو هست گفتم سلام استاد استاد گفت سلام مرینت آدرین خوبه خودت و بچه ها خوبن گفتم بله ممنون🏵 از زبان آدرین: به برکه گفتم بچه شو بیاره تو اتاقمون تا با مرینت باهاش بازی کنیم داشتم میرفتم تو اتاق که دیدم مرینت داره با استاد فو صحبت میکنه گوش کردم دیدم داره میگه استاد میلن و ایوان کوامی هاشون میخوان باهم ازدواج کنن ولی من نمیتونم ب و بعد گفت استاد تا7 روز دیگه از نیویورک میایم و این کار را میکنم بعد مرینت گفت باشه آقای چنگ فو و بعد گفت پس جگ خداحافظ رفتم تو اتاق گفتم مرینت بیا اومد بهش گفتم مرینت سالگرد ازدواجمون مبارک و به انگشتر بهش دادم که براش خریده بودم💎 مرینت میای یه این مناسبت تو نیویورک باهم خوش بگذرونیم گفت باشه حتما گفتم بریم و خلاصه رفتیم فرود گاه و رفتیم به سمت نیویورک «دوستان میریم به 10 ساعت دیگه🕰» از زبان مرینت رفتیم به یه عمارت که آدرین فقط برای7 روز اجاره کرده بود رفتیم توش گفتم آددددرررییینن این جا چقدر بزرگه ولی باران و بهار که باهامون نیومدن چرا 6تا اتاق هست آدرین گفت مرینت یه اتاق برای من و تو یه اتاق برای کوامی ها یه اتاق برای خیاطی و طراحی یه اتاق برای برکه و کوروش... و یه اتاق برای بهار یه اتاق برای باران گفتم آدرین بچه ها نمیان آدرین گفت چرا میان گفتن فردا میان گفتم خب چرا با ما نیومده ان گفت من میدونم ولی برکه گفت نگم که خودت بفهمی گفتم باشه.
وسایل هامون را گذاشتیم و رفتیم بیرون دور دور گفتم عشقم آدرین گفت جان گفتم این این لایلا نی گفت کدوم گفتم ببین دیدیش گفت اره اره دقیقا اونه از وقتی مادرش فوت کرده بیچاره بی سرپناه شده من برم ببینم چطوره یه نگاه بهش کردم این طوری😒😕🧐🙄😑 گفت باشه باشه نمیرم گفتم بریم دور بزنیم گفت باشه رفتم تو مغازه حیوانات یه خرگوش لوپ دیدم گفتم وای گوگولی مگولی گفتم آدرین میشه اینا را بخریم این دوتا را گفت باشه خریدیم اسمشون را گذاشتیم پینکی و کراکی خیلی ناناز بودن« خب دوستان میریم به 7 روز جلو» از زبان مرینت رفتیم گشتیم یه عالمه و من گفتم بریم فرود گاه و بریم پاریس رفتیم فرودگاه«خب میریم به 5 ساعت رسیدیم پاریس
و بچه ها تا اخر عمرشون باهم عالی و بینظیر زندگی کردن بچه ها داستان من تمام شد 😌 من دوباره به داستان دیگه به نام عشق مریکت 😄 منتظرش باشید

😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 خب الان میخوام معرفی نامه داستان جدیدم را بگم سلام من مرینت/لیدی باگ،هستم ❤ و عاشق گربه سیاه هستم من مادرم را از دست دادم و پدرم هم مریض هستند بهترین دوستم هم کلویی هست چون از بچگی تا حالا باهاش بزرگ شدم😊

سلام من آدرین /گربه سیاه هستم و عاشق هم کلاسیم مرینت هست اون دختر خیلی خوبیه و بهترین دوستم هم اسمش آلیا هست آلیا از کوچیکی یا الان با منه و پدرم فوت کردن و مادرم هم فوت کردن من یه جورایی تنهام راستی لیدی باگ به من میگی پیشی جون منم یه مرینت میگم میری جون جالبه نه؟! 😄
🐞سلام من تیکی کوامی مرینت هستم و عاشق پلگ کوامی گربه ی سیاه هستم ------------------------------------------------------------------- ------------------------------------------------------------ 🐱سلام من پلگ هستم کوامی آدرین و تاحالا عاشق یه نفر شدم به نام تریکس❤ خب دوستان داستان جدیدم یه جورایی رمانتیک، غمگین، واکنش خواهد بود 😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)