
امیدوارم خوشتون بیاد💖
ایزابلا مالفوی رو هل داد و رفت دنبال هرمیون بگرده مالفوی هم با عصبانیت رفت سر میز اسلیترین هری:رون گندزاده حرف بدیه اره؟ رون:معلومه که حرف بدیه هری گندزاده بدتری حرفیه که به مشنگ زاده ها میزنن بیچاره هرمیون .هرمیون اونروز توی هیچکدوم از کلاسها حاضر نشد هری شنید که لاوندر از ایزابلا پرسیده چه بلایی سر هرمیون اومده چون توی دستشویی دختر هاست و بیرون نمیاد ایزابلا هم با سرعت به سمت دستشویی دختر ها دوید.اونشب هالویین بود و توی سرسرا تزئینات خیلی قشنگی شده بود، به جای شمع های معلق کدو های نورانی با صورت های متفاوت بودن هزاران خفاش پرواز میکردن بوی غذا های رنگارنگ همه ی سرسرا رو پر کرده بود و از همه مهم تر پرفسور دامبلدور بود که به مناسبت هالویین به همه ی معلما کلاه هایی داده بود که سیاه بود و لبش با کدو تزئین شده بود و البته از قیافه ی بعضیاشون مخصوصا اسنیپ میشه فهمید که به زور کلاه رو روی سرشون گذاشتن
و اما هرمیون همچنان نبود، ایزابلا هم ناراحت بود هری:ایزابلا؟ حالت خوبه؟ ایزابلا:هرمیون بیرون نمیاد همش تقصیر مالفویه رون از اینکه ایزابلا گفت مالفوی نه دراکو خیلی خوشحال شد رون:بهش زمان بده مطمئنا بوی این خوراکی ها اون رو بیرون میاره هری:رون بوی خوراکی تا اونجا نمیرسه، دانش اموزا داشتن از هالویین لذت میبردن که پرفسور کوییریل با دستار کج شده و صورت وحشت زده اومد و داد زد:یه غول غارنشین توی دخمه هاست یه غول غارنشین اون میخواد منو بخوره مک گونگال:اروم باش کسی قرار نیست تورو بخوره اما کوییریل جیغ زد و غش کرد نیم دقیقه بعد جیغ و داد دانش اموزا شروع شد هرکس به یه سمت میدوید و جیغ میزد و دامبلدور برای ساکت کردنشون داد زد:ساکتتتتتتتتت و ادامه داد:من و چند تا از پرفسور ها میریم رسیدگی کنیم ارشد ها گروه ها رو به خوابگاهاشون ببرید اونجا جاشون امنه پرسی داشت داد میزد:راه رو باز کنید من دانش اموز ارشدم و گروه گریفندور رو به خوابگاه راهنمایی کرد که یهو هری رون رو عقب کشید و گفت:رون!هرمیون رون:هرمیون چی؟ هری:اون از غوله خبر نداره باید بهش بگیم رون:پس عجله کن پرسی نباید مارو ببینه و به سمت دستشویی دختر ها راه افتادن
تازه از اولین پیچ رد شدن که صدای قدم زدن ینفر رو شنیدن رون هری رو به پشت یه مجسمه کشید رون:اون؟ اسنیپه؟ هری:و داره میره طبقه ی سوم؟ رون:همون طبقه که واسمون ممنوعه هری:رون باید بعدا در موردش حرف بزنیم رون:اره فکر خو رون حرفشو تموم نکرد دستشو گذاشت روی دماغش و گفت:هی این چه بوی بدیه؟ هری:احتمالا بوی فاضلاب و جورابیه که دو سال نشستنش ناگهان صدای غرشی اومد و صدای قدم های سنگین توی راهرو پیچید اونا توی سایه قایم شدن رون:هری اونجا رو! یه غول چندش،بد ترکیب،زشت و وحشتناک داشت به سمتشون میدومد و چماق خیلی گندش روی زمین کشیده میشد هری:واییی اون خیلی زشته رون با حالت سرزنش کننده ای گفت:هری هری هری معلومه که تاحالا یه غول غارنشین ندیدی هری:مگه تو دیدی؟ رون:نه غوله جلوی یه در ایستاد و تصمیم گرفت واردش بشه و واردش شد رون:هری اونجا یه کلیده باید بری و قفلش کنی هری:مگه تو نمیای؟ رون:نه اگه یکیمون مرد اونیکی باید زنده بمونه هری پوفی کرد و لرزان لرزان به سمت در رفت اونو بست و قفلش کرد و هردو با لبخند پیروزمندانه به سمت خوابگاه راه افتادن که ینفر جیغ زد هری و رون سر جاشون خشکشون زد و به هم نگاه کردن و متوجه ی گندی که زدن شدن داد زدن:هرمیون
*رون و هری در حالی که میدویدن*رون:نباید قفلش میکردی هری:این ایده ی کی بود رون؟ رون:تو هری:خیلی پرویی و به در رسیدن هری در رو باز کرد هرمیون رو دید که با ترس به یکی از دیوارها چسپیده داد زد:هرمیون و به رون گفت:باید گیجش کنیم رون:هرمیون رو؟ هری:نه غوله رو و درپوش یکی از توالت ها رو برداشت و به سمت دیوار پرت کرد غوله به هری نگاه کرد و چماقشو بالا برد که هری رو له کنه اما رون از سمت دیگه یه دستشویی داد زد:چطوری کله پوک گنده؟ غول به رون نگاه کرد و رون هم یه لوله بهش پرتاب کرد اما غوله اصلا دردی حس نکرد توی این فاصله که رون سر غول رو گرم میکرد هری به سمت هرمیون دویید و دستش رو گرفت و گفت:زود باش باید از اینجا بریم هرمیون هم محکم دست هری رو گرفت چون نزدیک بود غش کنه اونا از دستشویی اومدن بیرون هری:هرمیون برو و کمک بیار هرمیون:چی؟ زودباش رون به کمک احتیاج داره باید بری پرفسور دامبلدور رو خبر کنی اون تو یکی از دخمه ها دنبال غول میگرده فهمیدی؟ هرمیون واکنشی نشون نداد بخاطر همین هری بلند تر گفت:فهمیدی؟؟ هرمیون سرش رو تکون داد و رفت دامبلدور رو پیدا کنه هری داخل شد و احمقانه تری کار ممکن رو کرد
به سمت غول دوید و دستاشو دورش گردنش حلقه کرد ولی وقتی داشت بهش حمله میکرد چوب دستیش توی دماغه غول رفت غوله از درد نعره میکشید و پیچ و تاب میخورد و چماقش رو دیونه وار تکون میداد و هر لحظه ممکن بود هری زمین بخوره و یا غوله با چماقش لهش کنه هری:رون یه کاری کن رون:چیکار هری:هر کاری. رون اولین وردی که توی ذهنش اومد رو اجرا کرد:وینگاردیم له ویوسا چماق از دست غول بیرون زد و چند دور چرخ زد و روی سر غول افتاد بعد از چند دقیقه هرمیون وارد شد هری:دیر کردی هرمیون:ببخشید هری:هرمیون من بهت گفتم برو کمک بیاد هرمیون:میدونم دامبلدور رو پیدا نکردم اما مک گونگال و کوییریل و اسنیپ دارن میان و من زودتر ازشون رسیدم و بعد به غول نگاه کرد:مرده؟ رون:فکر نکنم احتمالا بیهوش شده هری چوب دستیش رو بیرون اورد و با رداش اون رو پاک کرد
بعد از چند دقیقه بقیه هم رسیدن کوییریل با دیدن اون صحنه دوباره غش کرد مک گونگال:سوروس جمش کن و به بچه ها گفت:هیچ معلومه چی تو کله تونه؟ چرا به خوابگاه هاتون نرفتین؟ هرمیون:پرفسور اونا دنبال من میگشتن اخه من فکر میکردم خودم میتونم از پس غوله بر بیام اگه اونا نبودن من تا الان مرده بودم مک گونگال:ازت انتظار نداشتم دوشیزه گرنجر، دختره ی کله شق ممکن بود خودتو به کشتن بدی بخاطر این کار پنج امتیاز از گریفندور کم میشه الانم میتونید به برج برگردین بچه ها غذا رو اونجا میخورن هرمیون هم بیرون رفت مک گونگال به رون و هری گفت:و شما، خیلی از سال اولی ها نمیتونن از پس یه غول غارنشین بالغ بر بیان بخاطر این کار شما هرکدوم پنج امتیاز میگیرین الانم میتونید برید هری و رون به سمت برج رفتن
هرمیون و ایزابلا رو دیدن که با هم حرف میزدن هرمیون تا هری و رون رو دید به سمتشون دوید و هرسه تاشون بدون هیچ حرفی رفتن تا غذا بگیرن وقتی غذاشونو گرفتن نشستن و همزمان گفتن:ممنون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
💖💖💖💖💖