میراکلس فصل چهار قسمت اول

از زبان مرینت به تیکی میگم به نظرت من صاحب جعبه ی معجزه گر خوبی میشم تیکی میگه معلوم مرینت و بعد بغلم میکنه

از ادرین به پلگ میگم همه چی عوض شده و اون سری تکون میده بهش میگم راستی میدونی خانم دارمون داره میاد اینجا با دختر پلگ میگه خانم دارمون دیگه کیه من بهش میگم اون یه طراح مده پلگ میگه حتما دختره مثل تو زندانی و منم میگم نمیدونم

از زبان السا لاکی من استرس دارم لاکی میگه برای چی السا من بهش میگم من میترسم کسی از من خوش نیاد لاکی میگه مگه میشه تو یه مد مشهوری لاکی میگه ا چرا ناراحت شدی من بهش میگم هنوز صحنهی از دست دادن پدرم یادمه لاکی میگه میشه برای منم بگی میگم حتما پدرم تازه با من معجزه گر داده بود اون میگفتمادرت همقبلاصاحب جعبه ی معجزهگر بوده ولی اونو داد به من و قراره اون دو تا رو بدم به تا وقتی به معبد رسیدی برف شدیدی اومو ناگهان پدرم یه خانم و یه اقا ای رو دید تا به اونا بگه اینجا چه کار میکنی اونا بهش حمله گکردن من هیچی دیگه ندیدم و بعد ارام شدن برف پدرم رو دیدم که روی زمین افتاده به من گفت این معجزه گر رز کوامیت بهت توزیع میده .. دستبند..... و بعد گفت من یه رژ به تو میدم که جادویی لازم اونو باز کنی و بگی وقت جنگه و بهد معجزه گرای دیگه ظاهر میشن هویتت رو مخفی نگه دار و بعد کلماتی گفت و رفت و یه رژ توی دستم اومد همینطور که میدویدم و گریه میکردم سوار ماشین شدم و به مامانم زنگ زدم اون اومد و بهد رفتیم به خونه مامان خیلی ناراحت بود لاکی میگه پدرت میخواد تو خوشحال باشی و منم میگم باشه دستبندم رو در میارم و به لاکی میدم و میگم بپر توی کیفم همون موقعه سارا ...خدمتکار السا.. میگه خانم دارمون بیاد پایین هواپیما رسیده و منم میرم پاییینن و با مادرم سوار هواپیما میشیم و به سمت پاریس حرکت میکنیم

رسیدیم به پاریس همه جی خوب بود میدونستم اونجا شرورها و ابر قهرمانایی داره میرسیم به خونه ی جدید اونجا بززگتر از خونه ی قبلی بود ۲۰ تا اتاق داشت خانم سارا گفت خنم السا بیاید اینجا اینجا اتاق شماست من وارد اتاق میشم رویایی بود همه چی صورتی و سفید بود و رمانتیک همون موقعه یه کیف میبینم روی میزم و سارا میاد تو و میگه کیفتون رو بردارید و بیاید پایین وقتی سارا میره به لاکی میگم بیا توی این کیف و اونم میاد وبعد به اون میگم مامانم خیلی سخت گیره وولی از گابریل اگرست خیلی بهتره اون میخنده و میگه اون کیهبمیگم اونم شغلش مثل مامانم تازه مجبوریم بعی وقتا بریم اونجا لاکی میگه کارت تمومه بسخخحخ میرسیم به مدرسه جدید عالی بوددو تا دختر میبینم یکیشون با اخم منو نگاه میکرد به هشون سلام میکنم دختر میگه سلام اسم من الیاست و اسم این هم مرینتت من میرم و به ادرین سلام میکنم ولی اون دختره با اخم بیشتری نگاه م میکنه میرم تو زنگ میخوره خانم بوستیه به بچها میگه امروز یه دانش اموز جدید داریم و میگه بیا تو و خودتو معرفی کن و منم میگم سلام اسم من السا دارمونه

از زبان مرینت اون میگه الیا بره پیش لایلا و السا بیاد پیش من خشمم بیشتر میشه الیا میگه مرینتت اشکالی نداره و تا میام حرف بزنم خانم بوستیه میگه فقط یه روزه اون اصلا حرفی نزد زنگ تفرییح خورد و رفتیم تو حیاط اصلا حرفی نزد و رفت نشت زنگ اخر بود زنگ تفریح که خورد دویود سمت دست شویی و گریه کرد من از حرفام ناراحت شودم و پیشش رفتم

از زبان السا تا مرینت اومد اشکام رو پاک کروم و رفتم پیشش اون گفت معذرت میخوام نباید اینطوری رفتار میکردم منم بهش میگه اشکال نداره مرینتت میگه تو از کجا اومدی میگم المان اون میگه نسبتی با ادرین داری بهش گفتم نه چطور گفت به خاطر رنگ چشات گفتم اها نه فقط اونو میشناسم چون یه چند دفعه با پدرش به المان اومد و باهم به جلسه ی عکاسی رفتیم گفت پس تو مد هستی گفتم اره گفت خوب این خوبه با هم دوست بشیم و منم گفتم اره

از زبان مرینتتت به نظر نیومد بد باشه میرم پیش الیا اون میگه چی شد پس نظرت عوض شد میریم سر کلاس السا میخواد پیش لایلا پیشینه الیا اومد پیشم گفتم واقعا مهربونه الیا گفت ارهدیدی

از زبان ادرین رفتیم به خونه به السا گفتم باید بیاید بیاد پیش ما سوار ماشین شد دختر ارومی به نظر میومد رسیدیم به خونه ی ما بهش گفتم پیاده شو

گابریل اگرست اومد و به من سلام کرد و گفت مادرت داخله تا کابریل اگرست رو دیدم تفتادم رو زمین ادرین منو گرفت واقعا نمیدونم چم شود گابریل به ناتالی که خدمتکارشون بود گفت لطفا بایریدش تو نمیدونم چم شود

از زبان گابریل این دختر رو اینگار سال ها پیش دیدم ولی کی بچه ها منتظر قسمت های بعدی باشید?????