بریم بریم بریم
جونگ کوک از صحنه پایین اومد همه براش دست زدن جیمین رفت سمتش و یه ضربه کوچیکی به بازوش زد : هی پسر هنوزم صدات خوبه که ؟ کوک یه لبخند خرگوشی زد ا/ت : خیلی خوب خوندی بهاره بریم دیر وقته سرشون و تکون دادن و رفتن سمت ماشین و حرکت کردن : خب اول کدومتون و برسونم هیچ کدومشون هیچی نگفتن : با شمام کوک : اول جیمین جیمین یه بهش نگاه کرد موچی : اول کوک کوک : اول من گفتم موچی : چه ربطی داره ا/ت : وایسییین اول جیمین و میرسونم فهمیدین هر دوشون دیگه هیچی نگفتن
جیمین و خونشون رسوندن هر دوشون که تا اون موقع ساکت بودن ا/ت شروع کرد به حرف زدن : راستی کوکی من یه چیزی رو باید بهت بدم کوک : چی ا/ت : میفهمی وقتی که رسیدن به خونه ا/ت هردوشون پیاده شدن ا/ت : تو همینجا باش من الان میام رفت توی خونه و سمت کیفش رفت همون عکسی که اون موقع از بیمارستان از جیب کوک افتاده بود و گرفت و رفت پایین کوک به دور و ورش نگاه کرد : اومدی ا/ت : آره چیزی شده کوک : .. نه .. نه ا/ت : آها خب ... من اون روز که توی بیمارستان ... فکر کنم این برای توعه عکس و جلو برد کوک با تعجب به عکس بعد به ا/ت نگاه کرد : این .. آها فهمیدم ممنون
ا/ت : خواهش میکنم ... عکستون خیلی قشنگه اون موقع خیلی با جیمین دوست بودین به این موقع نمیرسین کوک : آره خب ولی همه چی تموم شده من الان دوستای خودم و دارم هان سو ، هی وو تو ا/ت : من ؟ کوک سرش و از عکس بیرون کشید : آره توهم یکی از دوستامی خب ساشا هم یه جورایی .. هست یه لبخند کیوتی زد : آره راست میگی ولی این به این معنی نیست که تو و جیمین هنوز هم دوست نیستین اون مال گذشتس کوک : آره خب درکش سخته ، ببینم ا/ت تو توی جوونیت دوست پسر داشتی ا/ت که گنگ بود گفت : خب آره نمیشه دروغ گفت داشتم خب کات کردیم واسه همیشه
کوک : آها بعد رفت تو فکر ا/ت : می خوای برسونمت .. هی کوک کوک : بله .. چیه ا/ت : میگم .. میخوای ببرمت خونت کوک : آره بی زحمت ا/ت : باشه سوار شو
منتظر بود یه سنگی رو با پاش زد و یکم جلو رفت از پستش یه صدایی شنید : به به ازین طرفا جونگ کوک خان جونگ کوک اون صدا برای آشنا بود سرش و کرد به پشت چیزی که میدید باورش نمیشد نمیشه گفت باورش نمیشد درکش براش سخت بود : تو .. اینجا هه مین : آره تعجب کردی میدونی اومدم یه چیزی بهت بگم طرف این دختر نیا بخاطر نندازش کوک : به تو چه عوضی تو چیکارشی هه مین : اون قدیم با هم دوست بودیم فقط اومدم بهت بگم و برم قراره خیلی اتفاقا بیوفته پای اون و توی این داستان باز نکن بعد گذاشت و رفت منظرشو نمیفهمید منظورش چی بود که گفت : تازه بازی داره شروع میشه
تماااام شد خب دیگه تا پارت بعدی بای آجی های خوبم ❤️❤️❤️💙💙💙💙💙💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی بود 😍 😍 💙
ادامه 😄😄
باشه حتما عزیزم 😘😘😘😘