معجزه آسا،عصر جدید ۴

دیدم که ارباب شرارت باز یک نفر رو شرور کرده و دختر کفشدوزکی و گربه سیاه داشتن باهاش میجنگیدن بعدش که اون شرور رو شکست دادن من بهشون پیغام دادم که امشب هر دو اونها بیان خونه من ....

ساعت حدودا ۸ بود که دیدم گربه سیاه اومد و چند دقیقه بعد هم دختر کفشدوزکی اومد و نشستیم و با هم حرف زدیم من گفتم ببینین ما تا چند روز دیگه باید نقشمون رو اجرا کنیم پس آماده باشید ...

و کلی حرف دیگه تا اینکه ساعت حدود ۱۱ و گربه رفت و مرینت از من پرسید ادوارد من اون روز یادم رفت مهمترین سوال رو از تو بپرسم چهره مرینت?? چهره من ???

گفتم چی مرینت ادامه داد قدرت کوامی تو چیه منم خندیدم و گفتم خب ببین کوامی من قدرت های زیادی داره مثلا میتونه نامرئی بشه و یا قدرت زمان داره ولی یکی از قدرت های اصلی کوامی من اینه که اون یه مقلدقدرتمند یعنی اگر کوامی من با هر کوامی ت کیب بشه میتونه از قدرت اون تقلید کنه و یا مثلا کوامی من میتونه اگر یه نفر با کوامی تبدیل شده باشه میتونه اونو تحت فشار قرار بده و کوامی اون رو بیرون بکشه چهره مرینت???چهره من ?☺☺?

مرینت که خیلی تعجب کرده بود گفت چه جالب و من هم ادامه دادم البته این کوامی سلاح های متفاوتی داره و میتونه پرواز کنه بعد مرینت پرسید اگه کوامی تو با تمام کوامی ها ترکیب بشه چی میشه من گفتم به قدرت بی نهایت میرسه درواقع ببین مرینت

یادته گفتم مادر و پدر وان میخواستن که نابودش کنند مرین گفت آره درواقع وان وقتی متولد شد قدرت بینهایت داشت مرینت گفت یعنی قدرت تمامی کوامی ها گفتم آره بعد من ادامه دادم وقتی پدر و مادرش فهمیدن که نمیتونن نابودش کنن فهمیدن که میتونن قدرت کوامی ها رو از وان بگیرند و فقط نتونستن که قدرت زمان و حفاظ رو از بگیرند ...

مرینت با اینکه خیلی تعجب کرده بود از من خداحافظی کرد و رفت منم یکم با وان صحبت کردم و بعد خوابیدم از زبان گابریل آگرست من به آدرین مشکوک بودم که چرا بعضی وقت ها خیلی عجیبه به خاطر همین هم امشب رفتم تو اتاقش ...

ولی دیدم که نیست به خاطر همبن هم منتظر موندم چند ساعت گذشت کم کم داشتم خسته میشدم میخواستم برم به ناتالی بگم که دنبال آدرین بگرده که یهو دیدم ...

دوستان ممنونم که تا اینجا همراه من بودید خواهش میکنم نظر بدید

نظرات فراموش نشه لطفا ?????