اینم از این پارت هیجانی و جذاب امیدوارم که لذت ببرید اسم این قسمت رو گذاشتم «فرار پلیس ها »
گفت : « ما به تو نیاز داریم ولی میتونیم دوستت رو به جای دیگه ای منتقل کنیم »
به بنیامین اشاره کرد که اون رو ببره بعد برگشت و به من گفت : « فردا که زنگ میزنم به یوجین واسه چاپلوسی میتونم بهش نشونت بدم »
گفتم : « چاپلوسی چیه ؟ فقط زنگ میزنید به هم دیگه پز میدید . این که چاپلوسی نمیشه »
« ساکت . همینه که هست . الان دیگه من باید برم . اسون میاد پیشت تا مراقبت باشه . چیزی خواستی بهش بگو » رفت بیرون و اسون اومد تو اتاق پیش من . کل روز اونجا حبس بودم . خسته شدم . شب که شد کم کم خوابیدم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)