
این پارت هجدهم داستانه.امیدوارم لذت ببرید.
که یهو کاگامی رو با لوکا دیدم.قایمکی رفتیم جلو تا ببینیم چی میگن.کاگامی:لوکا تو باید به کلویی بگی که دوستش نداری.من میخوام هرچه زودتر باهم ازدواج کنیم.دیگه از اینکه عشقگون رو از بقیه پنهان کنم خسته شدم.لوکا:بزودی اینکارو میکنم.اما عزیزم خودت میدونی که من فقط به خاطر تو و مادرم و خواهرم با کلویی ازدواج کردم.و گرنه من فقط عاشق تو هستم .
قیافه من:???، قیافه آدرین :???.وقتی صحبتاشون تموم شد ما رفتیم پیش لوکا و موضوع رو ازش پرسیدیم.لوکا گفت:زمانی که ارباب شرارت و مایورا با کلویی همدست شده بودن کلویی چون عاشق من بود منو تهدید کرد که اگر اونو دوست نداشته باشم به خوانواده ام و کاگامی آسیب میزنه.منم مجبور شدم الکی به بقیه بگم که من کلویی رو دوست دارم.همیشه هم برنامه ریزی می کرد تا کسی شک نکنه من عاشق اونم.
از زبان آدرین:
من و مرینت خیلی تعجب زده و ناراحت بودیم.به آدرین گفتم:آدرین کاگامی کیه؟آدرین:اگه تو کاگامی رو نمیشناسی.پس چرا انقدر خودتو ناراحت نشون دادی.مرینت:اخه دوتا زوج که عاشق همن به زور از هم جدا شدن چرا ناراحت نشم.منم یه خنده ی ریزی کردم و رفتیم تا خریدکنیم.....۵روز بعد..آدرین:مرینت زودباش داره دیرمون میشه.اگر به پرواز نیویورک به پاریس دیر برسیم کلی پولمون به هدر میره ها.مرینت:اومدم یک لحظه واستا.
وقتی رسیدیم پاریس والدین مرینت همراه با آلیا و نینو اومده بودن استقبالمون.وقتی رفتیم خونمون انقدر خسته بودیم که بدون عوض کردن لباسامون رفتیم خوابیدیم.وقتی بلند شدیم با هم رفتیم دانشگاه.وقتی دانشگاهمون تموم شد مرینت بهم گفت:آدرین من واقعا......تا خواست حرفشو برنه یک حفره باز شد و بانیکس پرت شد سمت من و مرینت .ما هم گرفتمیش.بیهوش شده بود.بردیمش خونمون تا بهوش بیاد.وقتی بهوش اومد به ما گفت:....
مرینت ،آدرین بد بخت شدیم.مرینت:آروم باش بانیکس. چه اتفاقی افتاده .بانیکس:در یک جهان دیگه ارباب شرارت و مایورا طوری قدرت هاشونو ارتقا دادن که کلی کت بلنس و لیدی ماث درست کردن که قدرتهای اونا ده برابر قدت های شماست.و باید برای جنگ آماده بشین.من دارم از تمام جهان ها دختر کفشدوزکی و گربه سیاه های خوب رو جمع میکنم تا در برابر اون دوتا مقاومت کنیم و شکستشون بدیم.و اینکه بعد از این جنگ دیگه اجازه ندارین با هم باشین و باید از هم جدا شین?.
از زبان مرینت:چچچ...چی اما این غیر ممکنه ما اون دوتا رو شکست دادیم،بعدشم فقط یک کره زمین وجود داره،اصلاً چرا باید من و آدرین جداشیم??.بانیکس: در رابطه با سوال اولت و دومت باید بگم که این کره زمین و این جهان یکی از تیلیارد ها جهان موجوده که بهشون میگن جهان های موازی.هر جهان با احتمالات نا محدود رقم خورده و جواب سوال سومت هم اینه که اگر شما از همدیگه جدا نشین در زمان خودتون رخنه به وجود میاد و ۱۰۰٪همین اتفاق تو جهان شما هم اتفاق میوفته.
آدرین:اما ما همدیگه رو دوست داریم و نمی خوایم از هم جداشیم.بانیکس:متاسفم اما ابرقهرمان ها باید بعضی وقتا تصمیم های سختی بگیرن .بعد دوتا حفره بازکرد و به ما گفت تبدیل شیم و هرکدوم وارد کدوم حفره بشیم.ما پیشونی ها مونو به هم تکیه دادیم و من به مرینت گفتم:عاشقتمو اونم همین حرفو به من زد .من دستامو دور کمرش حلقه زدم و اونم دستاشو دور گردنم حلقه زد.بعد همدیگه رو بوسیدیم .بعد تبدیل شدیم و هر کدوم وارد حفره خودمون شدیم.
لطفا نظارتتون رو کامنت کنید.
راستی از این به بعد به خاطر مدارس و زبان و غیره من مجبورم یک روز در میون داستانو بزارم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آفرین خیلی قشنگ بود
عالی بود میشه یه داستان های دیگه بگید که میراکلس نباشه همه 20 تا 20 تا میراکلس میذارن
اره عاللللیییی بود و به نظرم اخرش که اینا رو شکست دادن همه کوانی های دیگه رو هم با یه پنجه ی برنده نابود کنن و اخر از همه هم پلگ و تیکی و ادرین و مرینت با هم ازدواج کنن و پلگ و تیکی هم با هم
سلام به همه ی همراهان داستان ما.قسمت 19 متاسفانه به دلیل داشتن عکس بیش از حد عاشقانه ردشد ولی به زودی با عکس بهتر میزارمش.
من عاشق داستان هات هستم اما این قسمت خیلی چرت بود?
چرا چون که مرینت و ادرین باید جدا شن???????
البته یکمم هیجان میده نه نظرم عوض شد این قسمت عالی بود
عالی هیته بعدی
لطفا کاری کن دوباره برگردن پیش هم
لطفا مرینت و ادرین رو از هم جدا نکن
نو رو خدا اگه ادرین با مرینت نباشه من میمیرم
عالیییییی بووووود♥️♥️♥️♥️?????. فقط اگه مرینت و آدرین از هم جدا بشن خیلی ناراحت میشیم. لطفا تو قسمت های دیگه این موضوع رو درست کن، استفاده از موضوع جهان های موازی خیلی عالی بود، واقعا عالی بود بهترینی، ادامه بده. ♥️♥️♥️???
جهان های موازی از سریال فلش کپی کردی
نه من خیلی به علم نجوم علاقه دارم این موضوع از نظر تئوری یک موضوع کاملاً علمیه.