
سلام من اومدم بایه پارت خیلی خیلی باحال امید وارم که خوشتون بیاد
از زبان تیکی/ مرینت وقت داری مرینت/ بله چیشده تیکی/ مرینت چند روزه که خیلی ناراحتم بخاطر این که من ارواح کوامی ها را بیدار کردم استاد فو گفته بود که نباد این کار را بکنیم چون خطرناکه مرینت/ خب تیکی چطور بیدارش کردی تیکی/ خب مرینت من بیدارش نکردم اون فهمید وایسا که داستانش را برایت بگم * خب ما کوامی ها طوری طراحی شدیم که خیانت نکنیم به هولدر هامون - خب ببین مرینت ما ان زمان به ملکه داشتیم که

اسمش مدوسا بود مدوسا خیلی خوب بود ولی روزی دچار بیماری شد اون گفت که میخواهد دو کوامی انتخاب کند و انهارا کوامی های اعظم صدا کند من خیلی خوشحال شده بودم و شوق داشتم قرعه کشی کردند و من و پلک شدیم ملکه و پادشاه کوامی ها یعنی کوامی های اعظم ولی استاد فو گفت که به کسی نگیم خوب خلاصه یه کسی درست وقتی قرعه به نامه من و پلک در امد گفت که اون قرعه اشتباه بوده و اون باید میشده اون اسمش پیگسی بود ولی من و پلک اسمش را گذاشتیم ارواح کوامی ها وبه کوامی ها گفتیم که هیچ کسی بیدارش نکنه یعنی به غارش نره ولی اونا رفتند و چون من و پلک کوامی های اعظم هستیم وضیفه داریم که باهاش بجنگیم
مرینت: خب تیکی من نمیدونستم ولی خوشحالم که بهم گفتی تیکی: مرینت من هنوز حرف هام مونده🤗 مرینت : خب بگو تیکی: یه معجزه گر هست که میراکلس یوز پلنگ هست قدرتش پاک کردن حافظه هست و دیگه حرفتم تمام شد مرینت: خب تیکی معجزه گر یوز پلنگ مال کیه میشه که بگی تیکی: خب مرینت نه نمیتونم بگم مرینت:باشه ولی چرا تیکی: چون که استاد فو گفته
مرینت : باشه 😁 ولی تیکی اون نگفته که کی حمله میکنه تیکی: مرینت شوخیت گرفته اون نباید بگه نمیتونه بگه که چون نقشه داره مرینت: خب مدوسا چی شد هنوز زندس یا نه؟ تیکی : مرینت مدوسا همان وقتی که من وپلگ را اعظم کرد قانونش اینه که میمیرند مرینت: ولی مگه میراکلس نداشت مدوسا تیکی : چرا میراکلس یوز پلنگ مال اون بود یعنی که اونم قدرتمنده مثل من و پلگ مرینت: تیکی اون میراکلس پس چرا تو جعبه من نیست تیکی : اون چون خیلی قدرتمندترین هست یه جایی هست که هیچ کسی نمیدونه ولی نمیتونم تصور کنم که دست آدم بدی بیفته اون قدرتش خطر ناکه و یه افسانه هست که میگه هرکسی دوباره ازش استفاده کنه یه قدرت شگفت انگیز بهش استفاده میشه💜
از زبان آدرین: پلگ پلگ پلگ: بله آدرین آدرین: پلگ مرینت و تیکی کوشون پلگ: تو ذهنش: اگه بگم که با مرینت با تیکی رفتن معبد که خیلی ناراحت میشه: آدرین مرینت رفته خونه آلیا ونینو و تیکی هم پیش کوامی هاست چندی قبل از زبان مرینت: تیکی بهم گفت که یه معجونی هست که میشه باهاش حافظه استاد فو را برگردونم منم خیلی خوشحال شدم و رفتم معبد پیش شیمر و شاین شیمر: ببین شاین میدونم اون معجون را گم کردم ولی خب از عمد نبود شاین: شیمر من الان باید چیکار کنم مرینت داره میاد این جا و به اون معجون نیاز داره من بهش قول دادم 💫 شیمر : خب من کمکت میکنم که دوباره اون معجون را درست کنی شاین:باشه « بچه ها شیمر و شاین دوباره معجون را درست میکنند و میریم به وقتی که مرینت میرسه معبد مرینت : گوشیم زنگ خورد دیدم آدرین جواب دادم گفت سلام عزیزم خوبی کجایی گفتم آدرین من رفته بودم خونه آلیا و نینو که تیکی بهم گفت که یه معجونی هست که حافظه هرکسی را بر میگردونه که شیمر و شاین میتوانند درسش کنند منم زنگ زدم شیمر و شاین و گفتم از اون ها برای استاد فو درست کنند میرم معجون را میگیرم و میام عمارت باشه عزیزم آدرین : تو ذهنش: چرا بهم نگفته بود زود تر ولی خب مهم نیست دیگه تمام شد : باشه عزیزم
از زبان مرینت: باشه خداحافظ در زدم و رفتم تو معبد که شیمر و شاین گفتند سلام خوبی مرینت معجونی که گفته بودی آمادس گفتم واقعا ممنونم 🧡🔮 تیکی: مرینت بریم مرینت : باشه بریم بازم ازتون ممنونم شیمر و شاین بازم بهتون سر میزنم خداحافظ گفتند خداحافظ🥰🧪 « بچه ها برای اینکه داستان تکراری نشه میریم به 5 ماه آینده اتفاق خاصی نیفتاده و هنوز مرینت استاد فو را پیدا نکرده که بهش معجون را بده ★★★★★★★ از زبان استاد فو: مرینت بهم زنگ زد و گفت که برم پاریس گفتم باشه ولی چرا گفت سوپرایزم گفتم باشه 😁 و رفتم پاریس از زبان استاد فو: مرینت تو فرود گاه اومد استقبالم گفتم سلام خوشحالم از دیدند گفت سلام استا یعنی آقای چندگ 🥰 از زبان آدرین مرینت بهم گفت که تو رو بهش معرفی میکنم ولی نگو استاد فو بگو آقای چندگ گفتم باشه 💫 مرینت: به استاد فو گفتم که آقای چندگ من و همسرم یه عمارت داریم شما هم اگه مایل هستید بیایید اونجا که یهو ببخشید بچه ها که جای بدی کات کردم🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)