
سیلام 😁 من اومدم با #پارت جدید🙃
پارت 19 #شهرزاد/ تو خونه منتظر دایانا اینا نشسته بودیم 😐معلوم نیست کجا موندن قرار بود برای ساعت 11 اینجا باشن اما الان ساعت یه ربع 12 است هنوز نیومدن😐 دیشب بعد از اینکه دایانا رفت بالا جو خیلی سنگین شد، هم شهریار هم دایان حق داشتن ناراحت بشن خانواده ها رفتار خوبی باهاشون نکردن، هر کس بود ناراحت میشد 😐شهریار که از دیشب که رفت خونه مجردی خودش تا الان بر نگشته و بر هم نمیگرده چون وقتی مامان بهش زنگ زد از دلش در بیاره از دهنش در رفت که اونا قراره برای نهار بیان اینجا تیر خلاص رو زد و گفت نمیخواد بیاد🙃
دایانا هم که از دیشب تا حالا پیداش نیس😬 مطمئنم الان تو اتاقش قهر کرده تا وقتی هم که براش لواشک نخرن یا چیز دیگه بیرون نمیاد 😶 شهروز هم مثل اینکه گازی که دیشب پشمک از پاش گرفت حسابی براش شیرین بوده که از صبح تا حالا کم مونده از خوشحالی سکته کنه، 😁 آخرش مامان طاقت نیاورد رفت سمت تلفن و به خاله مهدیس زنگ زد. همینجور داشت حرف میزد و ما هم مثل کش تنبون بهش آویزون بودیم که بفهمیم چی میگه ولی دریغ از یک کلمه فک کنم رمزی حرف میزدن یا زبون آدمی زاد نبود😐 همینجور سعی در کشف کردن داشتم که یهو ماما بلند هیییییییین کشید که شهروز که پشتش وایساده بود سریع پرید بالا و محکم خورد رمین😂

آخی بمیرم بچم همش داره بلا سرش میاد😬داشتم به شهروز میخندیدم که یهو بلند اومد سمتم و یکی محکم زد پس کلم و گفت : ببند با صدای نکرت مرغ ها از تخم گذاشتن افتادن😒😂 بیشعور دیگه به بزرگتر هم احترام نمیزارن😶😶 مامان که حالا تلفنش رو قطع کرده بود رو به ما گفت:بسه بسه پاشین جمع کنین بریم خونه مهدیس اینا 😫 بابا:چیشده خانم این چه سر و وضعیه داری؟ +هیچی نگو کوروش(بابا) مهدیس الان گفت دایانا و پسر عموش صبح زود رفتن بیرون قرار بوده یه ساعت بعد برگردن هنوز برنگشتن، گوشی هاشون هم در دسترس نیست بابا:هووووف این دختر مثلا دو روز پیش عمل داشته نباید از جاش تکون بخوره اون از دیروز اینم از امروز😒😒 _بابا دایانا یی که من میشناسم نمیتونه یه لحظه یه جا بشینه حالا شما میگی چند روز استراحت مطلق داشته باشه😐 ++پاشین بریم دیگ😬 نگاهم به آریانای افتاد که حاضر و آماده جلوم وایساده بود 😐 نگام به کوله پشتیش که افتاد مشکوک نگاش کردم کردم مگه چی میخواست با خودش بیاره که اینقدر بزرگ بود و نیاز به کوله پشتی بود😒با دیدن نیش بازش فهمیدم یه خبرایی هست 😬 اومدم چیزی بگم که بابا با گفتن "بریم" ساکتم کرد و با اجبار و با فکری مشغول به سمت ماشین بابا رفتیم. ((عکس:شهرزاد جدیدمونه🙃قبلی رو فراموش کنین😁))
شهریار_ با اصرار مامان دوباره مجبور شدم بیام به این دیوونه خونه😐💔خب گم شدن که شدن به من چه؟! اصلا بهتر بره گمشه من و امثال من از دستش راحت شیم😐💔والا 😬دختره لوس و ننر😒همینجور داشتم توی دلم بهش فش میدادم که گوشی یه پسره که تازه باهاش آشنا شده بودم و فهمیده بودم ایشون رادین خان راد هستن زنگ خورد😐 رادین یه نگاه به گوشیش انداخت و بعد با تردید و آروم رو به ما گفت :دایانه😬 خدایا تصدقت بشم من با ما قهری من همین الان دعا کردم پیدا نشه بعد تو این حرکت قشنگ رو میزنی💔دمت جیز ناموصا :/ به محض اینکه رادین این حرف رو زد صد نفر بهش حمله ور شدن😐 رادین:ای باباااااا آروم بیچاره حق داره یه من زنگ بزنه با این واکنشتون، خودم باهاش حرف میزنم 😊
داوود خان((آقا جون دایانا)) :رادین اگه میخوای تو هم همراه اون دوتا تنبیه نشی گوشی رو بده 😡 رادین:اممم خب میزارم رو بلندگو بعد گوشی رو وصل کرد و گذاشت رو بلندگو و گذاشت وسط میزی که همه دورش روی مبل نشسته بودن. رادین:دایانا!؟ دایانا:ال... رادی... صدا... خ... به رادین:دانی جان صدات بد میاد کجایین شما!؟ دایانا :رایا....برو...بالا...تر دایانا :رادی الان صدام خوبه؟ رادین :آره عزیز صدات خوبه کجایین شما!؟

دایانا:وقتی این داداش خر تو ساعت 6 صبح حوس شتر سواری میکنه و ما رو میاره اینجا بعد وسط بیابون راه رو گم میکنه و 6 ساعت تو این جهنم دره سرگردون باشی با دل گشنه و تشنه آخرشم نتونی راه رو پیدا کنی انتظار داری کجا باشم!؟ 😠😤 داوود خان : بهتر دعا کنین تو اون جهنم دره بمونین وگرنه هر جفتتون رو حسابی تنبیه میکنم😡😡 دایانا:آقا جونیییی؟ دولت بگلدم من 🥺به من چه آخه منم قربانی ام تازه سرم هم درد میکنه 🥺🙃 داوود خان:پس اون رایان تو*له بهتره همونجا بمونه وگرنه حسابش با کرام الکاتبین 😤 دانی:به شدت موافقم اتفاقا خودمم کمکتون میکنم یهو صدای یه مرد اومد :آخه داوود خان تصدقت بشم من، تقصیر منه که میخواستم یه حال و هوایی به این نوه بی معرفتت بدم؟ 🥺😐 داوود خان اومد چیزی بگه که آقاجون که همراه من با عمو اینا رسیدن گفت:اینا رو ول کن داوود ببین این بیچاره ها کجان گشنه و تشنه؟ داوود خان رو به رادین گفت :کار خودته😐 رادین :اوکی، دانی جان به من گوش کن، چون آنتن ضعیفه من نمیتونن وصل جی پی لست بشم. خودت برو تو قسمت جی پی آسو موقعیت مکانتون رو برای من بفرس. دایانا :اوکی بصبر ... بعد چند ثانیه صدای جیغ اون جغجغه بود که بلند شد:رایااااااان کشتمتتتتتتتتتتت ((عکس :شهریارمونح🥺))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بودپارت ۲۰ توبررسی یا ننوشتی
تو بررسی😌
یاااااااح عالی بید ^ ^
خــیـلی خـــوب بـود
فکر کنم انقدر خندیدم مامانم به دیوونه بودنم اطمینان پیدا کرد :/💔
مرسي😉😂
نگران نباش خونواده من خیلی وقته به سالم بودنم شک کردن این چیزا عادیه 😁😐😂
عالی بوددددددد🍉🍉🍉
جرررر
نیازمندم ب چرخ خیاطی هافمن برا جرخوردگی ها😂🖖🏻✨
باتشجر
خخخخخخ 😁😁
مرسی رفیق♥️♥️
عالییی عاجی😂😂😂😂
خعلی خندیدم😂😂💋💋
مرسی♥️😂
براوو 🙃🙈
😻💋
عالی بود ♡
فقط اگه میشه یکم بیشتر بنویس ♡
میسی💋
چشم سعی میکنم 🙃🙈