عشق شیطون من (20)

پارت 20 #دایانا/ دیگه واقعا داشتم گریه میکردم 😫😫 رایان:چته دایانا چرا داد میکشی؟ چته چرا گریه میکنی؟ با بغض بهش گفتم:چرا گریه نکنم؟ ها؟ دیوونه کردی تو منوووووو. از تهران خارج شدیم الان توی قمیم، قمممممم، میفهمی؟ یهو صدای همه بلند شد که میگفتن: چیییییییییی؟ از حرصم رو به همه گفتم:کاچی، گل پیچی. لئوناردو داوینچی،پیچ پ... اومد ادامه بدم که بابا با لحن خشن دایانا گفتنش خفم کرد😐 آقاجون: بهتره شما دوتا همونجا توی قم بمونین که اگه از سه کیلومتری من رد بشین به جان رادین قسم قیمه قیمه اتون میکنم

رادین : به من چه الان؟ 😐 رایان : باشه قم می مونیم😁 من:چی زر زر میکنی تو حالت اوکیه؟ آروم جواب داد: عنتر جونم مگه من و تو پس فردا دوره ی آموزش خانوادگی مون نیس؟ 😐 هییییی این راس میگه اصلا یادم نبود😐حالا که اینطوره چند روز که سحله من حاضرم تا آخر عمر قم بمونم ولی اون دوره ی کوفتی رو نرم 😐😬 من:حله ما تا آخر سال قم می مونیم😁😁 مامان:چی شدع؟ چرا یهو تغییر جبهه دادی؟ من:هیچی فقط حوس کردم یه سر برم زیارت امام رضا (ع) 🙃 مامی:اونوقت دختر خرم حرم امام رضا تو قمه؟!؟ خدایا من با چه امیدی هنوز به این امیدوارم که برای خودش کسی بشه 😐😐 من:پووووف مامی ژان من ول‌کن 😬 اصلا من خسته شدم از بس تو تهران موندم یه سر میخوام برم قم حال و هوام عوض شه 😐 برم؟؟؟ 🥺🥺

مامان بعد کمی مکث که معلوم بود داره با مامان و بابا و... مشورت میکنه و یه دل سیر ما رو نصیحت کردن بالاخره گفت برو😁😁هوووف خدایا شکرت زیر این دوره هم به خوبی و خوشی در رفتیم 😬😁 _دایانا +هومم؟ _نمیخوای بیای پایین؟!؟ +نه تو مشکلی داری!؟ _آره مشکل دارم +مشکل گشا ابوالفضل 😂😁 ((عکس :رایان مون 🥺😻))

#رادین یه سه ساعتی از وقتی که با دانی اینا حرف زدیم میگذره و تقریبا همه با خونواده تهرانی گرم گرفته بودن. یهو جاوید خان((پدر بزرگ شهرزاد و شهریار)) رو به آقا جون گفت:داوود همه ی نوه هات دوره ی آموزشی رو رفتن؟ آقاجون:آره تفریبا رادین و داراب که حدود4 سال پیش رفتن، دانیار هم 2 سال پیش و فقط دایانا و رایان موندن که اونا هم دوره اشون دوروز دیگه... به اینجا حرفش که رسید ساکت 😐 ای بیشعورا پس بگو چرا یهو عاشق قم شدن😁 آقاجون : پدر س. گ. ای موز مار من دستم به شما دوتا دردسر برسه کشتمتون. میخواین از دست من در برین آره؟ آدمتون میکنم صبر کنین فقط صبر کنین.😠😠😠 اینا رو با حرس میگفت و تند تند توی گوشیش یه شماره ای رو می‌گرفت که به طور حتم یا شماره دانی بود یا داداش مثلا زرنگ من. ولی مثل اینکه موفق نبود چون به وحید(دستیار آقاجون) زنگ زد و با گفتن فقط یه جمله که اونم (وحید خوب گوش کن ببین چی میگم همین الان اون دوتا مارموز رو پیدا میکنی کت بسته میاری پیش من) بود به تماسش پایان داد😐 دوستان خبر دارین قیمت قبر چندع؟ فک کنم گرون باشه نظرتون چیه یه قبر دو طبقه بخریم؟ به به چه مغز متفکری ام من😊😊 ((عکس :رادین خان🤤))

#دایانا خب نظرتون چیه دیگ خود کشی کنم؟ آخه چرا من خر حواسم نبود ماشین بنزین نداره و زارت گوشی رو قطع کردم😐😐 هعییی زندگی💔💔 اون خر شریف هم که تو این شرایط داره دنبال مورچه ها میکنه ببینه خونشون کجاست😐بعد من میگم این چند تخته کم داره شما باور نمیکنین😐💔 حالا که بیکارم بزارین براتون درباره اون دوره توضیح بدم 😬 توی خاندان ما و بعضی از خاندان های اشراف زاده دیگه رسمه که طبق تصمیم بزرگ خاندان تمام اعضای خاندان به غیر از عروس ها و داماد ها توی یه سنی به مدت یک ماه باید تحت شرایطی مستقل زندگی کنن. مثلا توی این یه ماه تمام خونه ها و ماشیناشون و پول هاشون ازشون گرفته میشه و فقط بهشون یه سوئیت کوچیک میدن و توی اون یه ماه آدم باید خودش کار کنه و خلاصه مستقل باشه. توی خاندان ما این دوره برای داراب و رادین کاری نداشت چون تقریبا مستقل بودن ولی برای من و رایان که حتی پول خوراکی هامون هم پول باباهامون بود یه غول بی شاخ و دم حساب میشد😫😫 توی فکر بدبختی های خودم بودم که یهو صدای یه... ((عکس:دایانا🙈💋))

خب این پارت هم تمومید🌺 فقط من یه توضیحی بدم 🙂 گایز رمان از دوتا فصل تشکیل شده که هر فصل حدودا 100 تا 130 پارت داره یعنی سر جمع رمان تشکیل شده از بالای 250 تا پارته😐😬 اگه حوصله دارین تا آخر رمان صبر کنین من ادامه بدم اگر نه که رمان رو همینجا به خوبی و خوشی به اتمام میرسونم و دوستانی که مشتاق خوندن ادامه رمان هستن توی کانال روبیکامون عضو شن🙂 لـــــــطــــــفـــــــا همه جواب بدبن😊😊