
بزن بریم به سرعت برق و باد بزن بریم سراغ داستان 😁

روبی : خب با این پورتال دیگه باید جلوی_ وایسا ببینم ؟! اه دوباره که اشتباه اومدم ! و در ضمن فقط از اون کلبه خارج شدم ؟ اهه پس باید پیاده برم ! « پیش دیپر » : دیپر : آه خدا اصلا خوابم نمیبره ! کلی سوال دارم ! اون دختر واقعا همون نوره ؟ یا فقط تظاهر میکنه ؟! نکنه از قصد به اینجا اومده تا ما رو زیر نظر داشته باشه ؟! باید بفهمم !! / دیپر خیلی آروم از تخت پایین میاد و به طرف زیرزمین حرکت میکنه ؛ خیلی آروم در اتاق رو باز میکنه و صندلی خالی رو میبینه دیپر : چی ؟! میبل : کی ؟!!؟؛ دیپر : آآآآهههههه ( وی 5 متر در هوا پرید ) دیپر : میبل تویی ؟! میبل : اره !! دیپر : اوه ؛ دیپر به طرف صندلی میره دیپر : این خیلی عجیبه !؟

میبل : منظورت کره ی بادم زمینیه که رو صورتمه ؟ دیپر : نه ولی اصلا اونو از کجا اوردی ؟! میبل : زیر تخت ؟! دیپر : اممم بیخیال میدونی راستش این خیلی عجیبه ! هیچ اثری از اون نیست ! حتی از طناب ها !! میبل : پس باید دنبالش بگردیم مگه نه ؟ دیپر : ممکنه مجبور بشیم میبل : ماجراجویی بخوادرانه ؟ دیپر : اممم ماجراجویی بخوادرانه ؟! میبل : بزن بریم !!« پیش فورد » : فورد کاملا بیدار بود و بیرون رو زیر نظر داشت فورد : خوب به نظر میاد همه چیز عادیه استنلی : اممم به نظرت اون دوتا عسلی که دارن چیکار میکنن ؟ فورد : خوب راستش شاید بهتر باشه بهشون یه سری بزنیم ؟ استنلی : فکر خوبیه !
اونا به سمت طبقه ی بالا حرکت میکنند ؛ آروم در میزنند و وارد اتاق میشوند استنلی : عسل_ ها ؟! فورد : اونا کجان ؟! ( یه صدایی از پایین میاد )-( استنلی از پنجره به بیرون نگاه میکنه ) استنلی : اونجا ! ولی دارن کجا میرن ؟! فورد : باید بریم دنبالشون !! / فورد و استنلی خیلی سریع به طرف پله ها میروند فورد : استنلی : بعدا باید این پله ها رو درست کنی ! استنلی : باشه... ; اونا از کلبه خارج میشوند و دنبال دیپر و میبل میروند « پیش روبی » : ( اون داره از وسط یه جنگل با شاخه های زیاد رد میشه ) روبی : آه واقعا مگه من چه گناهی کردم ؟ آه فعلا باید ادامه بدم و گرنه اینجوری هیچ کاری پیش نمیره ؛ ولی چرا باید این همه راه رو واسه اون کله پوک برم ؟ آههههههه حوصله ندارم !!
ولی باید ادامه بدم ! اما برای ادامه دادن باید انرژی داشت و درنتیجه : میخوابم ! 😁 ( 5 دیقه هم نیس داره راه میره 😂 )+( پیش دیپر و میبل ) : دیپر : میبل یه چراغ قوه بده دیگه داریم وارد جاهای پر شده و برگ میشیم پس حواست رو جمع کن ! میبل : چشم قربان 😁 ، راستی دیپر به دقیقا داریم کجا میرویم ؟! دیپر : اگه درست یادم باشه اون نور از همون اول جلوی مجسمه ی بیل بود پس به احتمال 0.0001 % ممکنه اونجا پیداش کنیم ! میبل : یکم زیادی رقمه دراز و کوتاهی نیست ؟ دیپر : هست ولی میبل : هیچوقت نباید تسلیم شد 😊 - اونها به راهشون ادامه دادند هرچی جلوتر میرفتن درختا هم بیشتر میشدن دیپر : میبل یه گودال اینجاست دست من رو بگیر میبل : چشم ! ، از گودال به ارومی رد میشوند و به ادامه ی راه میپردازند

هنوز چند قدمی راه نرفته بودند که صدایی از پشت یه درخت به گوششون رسید دیپر : اون دیگه چی بود ؟! میبل : شاید یه خرگوش که گمشده ؟! -یا شاید یه چن نفر که دنبال خرگوشای گمشدشون میگردن ؟! -برای اولین بار اینو خوب اومدی هاهاها میبل و دیپر : عمو فورد عمو اسی شمایین !؟ استنلی : پس میخواستین کی باشه عسلیا ؟ فورد : شاید یه نفر که بخواد به خاطر بیرون رفتن اونم تنها و نصفه شب دعواشون کنه ؟ استنلی : خب اون فرد رو که همین الان هم اینجا داریم هه هه ! ( دیپر و میبل آب دهنشون رو غورت دادن و لبخندی استرسی زدند ) فورد : خب حالا زود تند سریع بگید اینجا چیکار میکنید ؟!

دیپر : راستش باید بگم که ما اومده بودیم دنبال اون دختر اخه فرار کرده بود ! فورد : که فرار کرده بود ها ؟ میبل : چیزی شده عمو فورد ؟ استنلی : راستش اون طناب ها طناب های معمولی نبودن فورد : اونا یه جور طناب خاص بودن که فقط به روش هایی باز میشدند که هرکسی نمیتونست بازشون کنه دیپر : و این به این معنیه که باید هرچه سریعتر جلوش رو بگیریم درسته ؟ فورد : درسته ولی باید خیلی احتیاط کنیم ! استنلی : و این یعنی شب رو همینجا میمونیم !! میبل : کمپ شبونه !! استنلی : درسته عسلیا !! کمپ شبونه !!! فورد : ولی نباید گاردمون رو پایین بیاریم چون ممکنه هر لحظه بهمون حمله بشه !

استنلی : خب اگه اینجوریه خودت نگهبانی بده بعد ما هم میخوابیم !! فورد : صبر کن چ_ ( صدای خر و پف میبل و استنلی همه جا رو فرا گرفت ) فورد : آه خدا ! / و بعد به یه سمت دیگه برای نگهبانی رفت دیپر هم یکی از رختخواب ها رو برداشت و پهن کرد و زیر آسمون شب دراز کشید با اینکه چند شاخه جلوی دید رو گرفته بود ولی بازم میشد ماه و بعضی از ستاره ها رو که توی آسمون خودنمایی میکنن رو دید ؛ اون منظره خیلی دیدنی بود دیپر* : آه واقعا این لحظه رو دوست دارم... چند لحظه بعد فورد هم پیش دیپر اومد و بهش ملحق شد فورد : شب قشنگیه اینطور نیست ؟ دیپر : اره خیلی خوبه !
فورد : میدونی راستش اخرین باری رو که اینقدر ارامش رو تجربه کردم یادم نمیاد ! پس ، خوب راستش ( نگاهی به میبل و استنلی کرد ) قدرش رو بدون ! و نزار که این فرصت ها از دست برن باشه ؟ دیپر : امم باشه ! حتما ! فورد : افرین عسلی کوچولو ! ( و بعد اروم از اونجا دور شد ) دیپر : عمو فورد راست میگه باید قدر لحظات رو دونست چون هیچوقت معلوم نمیشه کی دوباره همچین ارامشی داشته باشیم ! ( همون لحظه بادی وزید ) دیپر : اممم باد ؟ اونم دقیقا اینجا ؟ خب باید طبیعی باشه ! ما تو جنگلیم ! خب به هر حال بهتره یه نگاهی به اون کتاب بندازم ! / دیپر به ارومی کتاب رو از جلیقه اش دراورد و شروع به خوندن بعضی از صفحات اون کرد
همینطور که داشت عنوان ها و مشخصات هر موجود رو نگاه میکرد به چیز عجیبی برخورد : سایه ی سیاه دیپر : ها ؟ این یکم اسمش عجیبه ! وجالب به نظر میاد ! / کمی به مشخصات اون موجود نگاه کرد و وقتی خواست عکس اون رو نگاه کنه به چیز خیلی عجیب تری برخورد دیپر : ها ؟! چرا جای عکس فقط یه نقطه ی سیاه هست ؟ شاید عمو فورد بدونه ! ؛ دیپر اروم بلند شد و به سمت دیگه ی جنگل رفت تا شاید فورد رو پیدا کنه / همین طور که به راه رفتن ادامه میداد دوباره بادی اروم وزید دیپر : هو ! هوا یکم سرد شد ولی مثلا تابستونه ! ؛ کمی جلوتر رفت و شدت باد هم زیاد تر شد دیپر : خوب دیگه واقعا انگار یه چیزی اینجاست ! ؛ هرچی جلوتر میرفت شدت باد سرد هم زیاد تر میشد ؛ وقتی خواست یه قدم دیگه بزاره یه نفر دست روی شونه ی دیپر گذاشت دیپر هم سرش رو ارم برگردوند و

این داستان ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی پارت بعععد
به خدا پارت بعدی داستانتو خودم همین الان ثبت کردما موندم چرا نیومده😐😂
مرض داشته حتما 😂
چچچچررراااا کککااااتتتت ککککررررددددییییی
بببببددددجججججننننسسسسس🥵
نظر لطفته 😂
خب دیگه برین سراغ تست های خودتون که این تست تموم شده بعضیاتون هم یه هفته شده ادامه تستتون رو نزاشتید !
( لازم به ذکره که بعضیا مدتشون بیشتر هم شده !! )
فکر کنم بدونم منظورت کیه 😅😅😓
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللییییییییییییییییییی بود این پارت👌😌👍
تشکر 💖
و منم فکر کنم درس حدس زدی ولی درکل با همه بودم 😂
همش فکر میکنم اون شخص ورته از انیمیشن آنسوی دیوار باغ 😂
یا استوخودوس چرا اون 🔫😂
چه بخوای چه نخوای من بازم اولین نفر بودم که این پارتو دید چون خودم این پارتو بررسی کردم😂
عالیییییییییییی بود
پارت بعدی رو زودتر بنویسسسسسسسسسسسسس
باشه تو خوبی 😂
چیه خوب دارم راست میگم دیگه😂
صحیح 😂
عالییییییی🤩🤩
💙💙💙💙
ممنون 💖
چرا کات؟ چرااااااااااااااااااااا؟
چون به شدت مشکل دارم 😂
عالی بود💙💙💙💙💙
تشکر 😊