
سلام اینم قسمت 7 اگر نخوندید برید بخونید امیدوارم خوشتون بیاد و لطفا نظر بدید و داستان رو به دوستاتون معرفی معرفی کنید دوستون دارم ممنون ???
کت نوار فکر میکنه که آلیا و نینو سنتی مانسترن و میپره و میگه :?کت کلیزام? . و میاد به نینو و آلیا بزنه (آلیا و نینو دست هم رو گرفته بودن و کت نوار میخواست به دستشون بزنه) که لیدی باگ با یویوش دست کت نوار رو میگیره و به سمت یکی از کمد ها میکشه و کمد پودر میشه .لیدی باگ : اونا واقعین . چرا میخواستی نابودشون کنی؟?.کت نوار : غیر ممکنه همه شرور شدن? ، نه اونا سنتی مانسترن? ، مگه تو رو آکوماتیز کردن بانوی من ؟ . لیدی باگ : نه اونا همون آلیا و نینو اند و نه آکوماتایز شدن و نه سنتی مانسترن? . کت نوار میپره وسط حرفش و میگه : چطورررررررر ؟؟؟؟؟?. لیدی باگ : اول بزار بیان داخل غذا میخوریم و ماجرا رو برات تعریف میکنیم? .
کت نوار :باشه حتما . میره در رو میگیره و میگه : ببخشید بفرمایید داخل? . آلیا و نینو میگن : ممنون . و میان داخل . لیدی باگ : کت لطفا با کمدا رو بعنوان میز بزار و صندلیا رو بزار کنار میز و بقیه کمد ها رو بزار پشت در . کت نوار : چشم بانوی من . کت کاری که لیدی باگ گفت رو انجام داد و لیدی باگ گفت آلیا نینو لطفا خوراکی هارو بزارید سر میز . اونا میگن : باشه . و غذا هارو میزارن سر میز و همه میشینن که غذا بخورن که نینو و آلیا میرن سراغ پنیر کممبر? و ماکارون های صورتی? که کت نوار میگه این پنیر ماله کسی دیگن? و لیدی باگ هم میگه ماکارون ها صورتی هم مال کسی دیگن? ولی میتونید از هرچیزی که سر میز هست بخورید . آلیا و نینو میگن : باشه ممنون☺.
(میریم به بعد از توضیح لیدی باگ و آلیا و نینو درباره ی اتفاقی که افتاد) آلیا : نگران مرینتم معلوم نیست چه اتفاقی واسش افتاده? . نینو : آره منم آدرینم ? . و میگن : ازشون خبر ندارید ؟ . لیدی باگ و کت نوار آرو تو گوش هم یه چیزی میگن. و آخرش لیدی باگ بلند میگه : بهتره که بفهمن دشمنامون فهمیدن ولی دوستامون نفهمن . و لیدی باگ و کت نوار بلند میشن و می ایستن و تغییر شکل میدن. قیافه آلیا : ? . قیافه نینو : ? . آلیا : مم......ممم....مرینت تو لیدی باگی . نینو : و تو آد..... آدرین کت نوار. مرینت : خب یجورایی آره . آدرین : خب آره . آلیا میاد مرینت رو بغل میکنه و میگه : خیلی خوشحالم که تو لیدی باگی و آکوماتایز نشدی . بعد تو گوش مرینت میگه : و
حالا چون با کت نواری با آدرین هم هستی? . مرینت : اره آلیا�. بعد نینو میره با آدرین دست میده و میگه : رفیق خوشحالم که تو کت نواری . آدرین : منم خوشحالم که آکوماتایز نشدی . بعد پلگ و تیکی میان بیرون و پلگ میگه : آدرین یه بوی خوبی میاد و من گرسنمه . آدرین : راستی یادم رفت پلگ بگیر اینم یه قالب بزرگ پنیر کممبر . پلگ :?. میره از پنیره میخوره و میگه مرسی آدرین مرسی مرینت. مرینت : خواهش میکنم پلگ ، راستی تیکی بگیر ماکارون صورتی همون ماکارونی که دوست داری . تیکی : ممنون مرینت. و شروع میکنه خوردن . بعد آلیا میگن : چه کوامیاتون خوشگلن . و کوامی ها و آدرین و مرینت تشکر میکنن. و همه میشینن و باهم گپ میزینن.
که مرینت به این فکر میافته که اگر آلیا و نینو تونستن با آکوما مقابله کنن ممکنه بقیه دوستاشون هم مقابله کرده باشن? . بعد مرینت فکرشو میگه و همه حرفشو تایید میکنن و تصمیم میگیرن که مرینت و آدرین تبدیل شن و برن دنبال بقیه بگردن و آلیا و نینو منتظر بمونن و با گوشیاشون با هاشون در ارتباط باشن? . لیدی باگ و کت نوار رفتن و شروع کردن گشتن و تونستن لوکا ، میلن ، ایوان ، کیم ، مکس ، رز ، جولیکا رو پیدا کنن?? . بعد کت نوار قرار شد که اونا رو ببره به مخفیگاهشون کت نوار گفت : بانوی من چرا با ما نمیاید . لیدی باگ : الکس یا معجزه گرش رو پیدا میکنم و میام . کت نوار: باشه . لیدی باگ میره و الکس رو پیدا میکنه بعد بهش میگه: سلام الکس خوشحالم که آکوماتایز نشدی .
الکس : سلام لیدی باگ واقعا خودتی ؟ ممنون. لیدی باگ : بله خودمم ، معجزه گرت همراته ؟ . الکس : معجزه گرش رو درمیاری و میگه : مگه میتونم ازش دور بشم . لیدی باگ : خوبه باهام بیا. الکس : باشه . لیدی باگ الکس رو ور میداره و به مخفی گاهشون میبرتش . وقتی رسیدن همه با نگرانی میگن : حالا چکار کنیم ؟?و مرینت و آدرین کجان ؟? شرور شدن ؟?. و به لیدی باگ نگاه میکنن . لیدی باگ میگه : نمیدونم ولی اول من و کت نوار باید بهتون یه چیزی رو بگیم . بعد تو گوش کت نوار میگه : اونا هم باید بفهمن چون قراره همراه ما باشن و نمیتونیم هویتمون رو ازشون مخفی کنیم. بعد تبدیل میشن . قیافه همه :??. و بعد کلی سوال میپرسن و مرینت و آدرین جواب میدن.
بعد از اینکه همه سوالاشون تموم شد و ماجرا رو هضم کردن. مرینت و آدرین میرن بیرون تو راه فاضلاب و حرف میزنن و مشورت میکنن که تیکی یهو یاد یه چیزی میفته و میگه : مرینت، ادرین! . اونا مشغول حرف زدن بودن و حواسشون نبود . بعد تیکی داد زد :مرینتتتتتت? ، آدریننننننننن ?گوش کنید!!!!!!!!!! بعد توجه میکنن و از تیکی معذرت خواهی میکنن.بعد تیکی میگه : هزاران سال پیش معجزه گر ها در جهان پخش میشن و تقریبا هزار 2000سال پیش یه نفر از یه روستایی نزدیک شهری که که استاد فو تو اون به دنیا اومده به سفری برای جمع کردن تعدادی از میراکلس ها میره و بعد از پیدا کردنشون اون ها رو کنار هم میزاره و جعبه ای به وجود میاد و با معجزه گر من و پلگ اون شهر رو به وجود میاره ، به نظر من به شهر استاد فو بریم و و جای بقیه معجزه گرهارو ازشون بپرسیم و تو هم میتونی بیشتر آموزش ببینی . مرینت : بنظرم که عالیه تیکی? . بعد ادرین هم میگه : منم موافقم? .
اون ها (آدرین و مرینت ) میرن داخل و به بگیه هم میگن و تصمیم میگیرن آخر شب با کشتی لوکا راه بیافتن (در حال حاظر پیش اونا اول شبه) و آدرین و مرینت تبدیل میشن و میرن لوازم نیاز سفر و خوارکی رو میارن? و چند ساعت میشینن آخر شب میشه و میان راه بیافتن که یهو..................
امیدوارم خوشتون اومده باشه حتما نظر بدید و داستان رو هر جا تونستید معرفی کنید و ببخشید عاشقانه نبود این قسمت قسمت مهمی بود و هر لحظشون پر بود و قسمت های بعد شاهد عاشقانه های زیادی خواهید بود دوستون دارم ممنون?❤?
امیدوارم خوشتون اومده باشه و نظر بدید و بازم میگ ببخشید عاشقانه نبود قسمت های بعد جبران میشه دوستون دارم ممنون???
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام من رو بلخشید بابت ۸ ماهی که نتونستم بنویسم و ادامه رو بزارم به دلیل کامنت ها و درخواست های زیاد ادامه رو میزارم منتظر پارت بعد باشید که الان در حال نوشتنه👍❤️😁
لطفاً زود تر پارت بعد رو بذار داستانت فوق العاده است😍😍😍😍😍😍😍
سلام عزیزم من پارت ۸ رو پیدا نمیکنم
تا اینجا که عالی بود مرسی که گذاشتی
سلام این تست واقعاً قشنگ بود مرسی وقت من تست بعدی رو پیدا نمی کنم میشه بگین گذاشتی یانه مرسی بای بای
بچه ها حرف های بد نزنید حتما حجم درس هاش خیلی و نمیتونه بنویسه یکم بهش حق بدید اه
سلام خواهش میکنم قسمت بعدی رو بزار ۴بار داستان خوندم ❤
این بهترین داستانی بود که تا به حال خوندم🤩🥰
البته بقیه ی داستان ها هم قشنگ هست😊 🤗
چرا بقیه رو نمیذاری ؟
من خیلی میخوام بدونم بدونم بقیش چی میشه
منم😶
۵ ماه گذشت چرا دیگه نمی گذاری
تورو جون مادرت پارت بعدی رو بزار حداقل این پارت آدمه میدادی انقدر منتظر نمونیم
چند روزت شد یک هفته بزار دیگه والا حوصله ام سر رفته