سلام این داستان جدیده امه و برعکس داستان های دیگه ام قرار طولانی باشه پس لطفا با من همراه باشید و در مورد ی دختر به اسم هانی که رنگ موهاش قرمزه
چشمام رو باز کردم ی نگاه به ساعت انداختم(نشانه حرف زدن هانی +) +وایی دیرم شده چرا خواب موندی دختر احمق سریع بلند شدم رفتم ی لباس از تو کند برداشتم و پوشیدم موهامو شونه کردم و دم اسبی بستم بعد هم خواستم چیزی بخورم که وقتی به ساعت نگاه کردم پیشمون شدم کیف و گوشیمو برداشتم سریع رفتم به فروشگاه مواد غذایی وایی خوب شد رسیدم اگر یکم لفتش می دادم دیرم میشد رفتم در مغازه رو باز کردم و قفسه ی چیپس و پفک و فقیه ی نون هارو بیرون از مغازه گذاشتم چراغ هارو روشن کردم و تی رو برداشتم شروع کردم به انجام کار یکم بعد ی آقایی آمد چقدر خوشتیپ وایی خدایا ی دوست پسر اینجوری به من بده خوش بحال دوست دخترش رفت ی نودل و چندتا خوراکی برداشت و منو رفتم پشت پیشخوان و براش حساب کردم نمی دونستم اونو نگاه کنم یا اضافه ی پولش رو بردارم بعد اضافه پولش رو برداشتم و گرفتم جلوش یکم با صدای اون که گفت خانم چیکار می کنی پول رو ول کن به خودم آمدم و عذر خواهی کردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
هایلیدی/مستر
نیازبهامتیازدارم،لطفابهم50امتیازبدیدچهارتاتستاتونلایکمیشه+فالو
نمیدونم
امم شاید یا ته یا کوک یا جیمین بقیشون ساکتن
راستی داستان منم بنگر😇
جیمین
ج چالش نامجون
🥰😌
عالی بود
ج چ =ازکوک باشه
مرسی❤️❤️