
قسمت هفتم امیدوارم لذت ببرید
اشک هام راهشون رو پیدا کردن و سرازیر شدن خیلی بهم نزدیک شده بود خیلی می ترسیدم بلایی سرم بیارنفس های کثیفش رو روی صورتم حس میکردم اون عوضی منو بوسید و من با هر زوری که شده بود دستام رو آزاد کردم و هولش دادم اما بازم آمد سمتم طی درگیری لباسام پاره شد دیگه هیچ امید برای نجات پیدا کردن نداشتم چشمام رو بستم و محکم فشار دادم +خدایا لطفا خواب باشه و من بیدار شم یکم بعد احساس کردم دیگه نزدیک نیست چشمام رو باز کردم و متوجه شدم که مردی با کلاه و ماسک داره کتکش میزنه همون جایی که بودم نشستم زانو هامو گرفتم تو بغلم و شروع به گریه کردن کردم
اون مرد غریبه آمد و کنارم نشست ماسکش رو داد پایین تهیونگ بود نمیدونستم به حال خودم گریه کنم یا از این تعجب کنم که اون اینجا چیکار میکنه بعد از اینکه یکم گریه کردم تهیونگ اشک هام رو با دستش پاک کرد و بلند شدیم کتش رو در آورد و داد به من و راه افتادیم به سمت خوابگاه +مرسی که نجاتم دادی خیلی خیلی ممنونم تهیونگ:قابلی نداشت از چشم تهیونگ: از قیافه اش مشخص بود که ضعیفه شده داشتیم راه می رفتیم که ی دفعه ایستاد +چیشد هانی؟ هانی:سرم گیج میره یکم بعد هانیه بیهوش شد منم گرفتمش بغلش کردم و راه افتادیم
رسیدم به خوابگاه در زدم نامجون درو باز کرد نامجون :چیشد +وایسا بگذارمش تو اتاقش بهت میگم رفتم و گذاشتمش تو تختش بعد هم پتو رو کشیدم رو نمیدونم چرا اما کنارش بودن حس خوبی بهم میداد بهتر از حسی که با سانگ یه داشتم در اتاقش رو بستم و آمدم تو سالن و نشستم +فکنم فشارش افتاده بود فردا بهتر میشه جین:چجوری اینطوری شد با تو چیکار میکرد +جلو در دیدمش هیونگ جین:اهان
هوا تاریک بود و داشتم تو خیابون های خلوت سئول راه می رفتم اتفاقات اون شب به یادم آمد و اشک هام سرازیر شد یکم بعد به خونه ی میرا رسیدم. اشک هامو پاک کردم و در زدم میرا آمد و درو باز کرد بعد از یک ماه همدیگه رو میدیم پس با خوشحالی همو بغل کردیم اون دوست صمیم بود که از دبستان باهاش دوست بودم و باهام از تایلند به اینجا آمده بودیم وقتی خیلی بچه بودیم(حدودا وقتی دبستانشون تمام شد میرا و هانی به کره مهاجرت کردن) خلاصه رفتم داخل میرا:زود باش بگو ببینم چیا شد وقتی من نبودم +از کدومش شروع کنم از اینکه با هفتاد پیر زندگی میکنم یا از اینکه کار پیدا کردم و یا از اینکه فکنم عاشق شدم
❤️❤️❤️❤️❤️
یادتون نره لایک کنید و کامنت بگذارید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۹ ماه گذشته و تو هنوز نمیخای پارت بعدی و بنویسی
نمیدونم چی بگم ولی برگرد و بنویس
عالی بود و اینکه پارت جدید داستان نوازنده ی رویا هم اومد اگه دوست داشتی بخونش حتما
چرا نیستی من خیلی نگرانتم چند روزی صبر کردم گفتم شاید نمیتونی بیای تستچی ولی الان تقریبا 10 روزه هر روز پروفالت رو چک میکنم بلکه ادامه داستانت رو بزاری ولی اعلانش واسه من نیاد ولی خبری نیس یه خبر از خودت بده:(
پارت بعدی رو بیرون نمیدی؟؟؟
من چند چند هفتس منتظرم:(
عالی لطفا پارت بعدی رو سریع تر بزار
مرسی گلم💖💖 تا بازدید خاش حداقل به ۲۰ نرسه نمی زارم