
من دارم مثل جت تند مینویسم تا از این موقعیتی که تستچی فراهم کرده استفاده کنم پس اگه اشتباه داشتم ببخشید تستچی ۱دقه ای تستارو منتشر میکنه واییی
یهو یکی درو باز کرد لوکا بودش😨ازچشم لوکا:مرینت من به تویک حس عجیب دارم یک حس جالب و اوممم خیلی خوب من دوست دارم میفهمی از چشم مرینت:😱خوب یعنی نو عاشقمی ولی خوب لوکا😳😯خوب من اوممم😣چجوری بگم خوب 😧من دام میخواد که هدفمو تغیر بدم از چشم لوکا:😨خوب باشه😦من وقتی تو خوش حالی خوش حالم😗خوب بیا این گل های صورتی مال تو مرینت بای بای😄
از چشم لوکا:باشه مرینت این گل های برای تویه ممنون که بهم گفتی😢خوب دیگه من باید مواظب خودت باش 😄مری از بیمارستان رفتم بیرون که یهو دیدم یک نفر دم در بیمارستان توی سایه بودش 😕و گفت از چشم کلویی:هه اون دختر ولت کرده مگه نه😒 توهم خیل ساده از کنارش گذشتی😈 با این حال که هیچوقت نمیشه قلب شکسته ذو بهم چسبوند😠 از چشم لوکا:هی اون حق انتخواب داره😣 من نمیتونم کاری کنم که به زور عاشقم شه میفهمی که دیگه😤 ازچشم کلویی:از توی سایه اومدم بیرون و بهش گفتم که خودت گفتی آدما میتونن تغییر کنن😈
از چشم لوکا:چی کلویی😕کمی بعد در عمارت گابریل آگراست از چشم گابریل:من واقعا باورم نمیشه این عکسا یعنی😣 واقعیت دارن😨 ناتالی بیا اینجا😡ازچشم ناتالی:بله قربان کاری با من داشتین👀 از چشم گابریل:این عکسا واقعین واقعا تو😠بچه داشتی و به من نگفتی ازچشم ناتالی:نه😨م..مع..معلومه که نه😬از چشم گابریل:پس چرا انقد ترسیدی راستشو بگو تو بچه داری یا که نه😠😡😠ازچشم ناتالی:اومم😩😟😰من بچه دارم😣
هم اکنون در پارک از چشم لایلا:داشتم تو پارک قدم میزدمو با خودم حرف میزدم😠مرینتو آدرین باهم تو بیمارستان👿اون آدرینو داره ازم میگیره😠من اون از سر راهم بر میدارم😤من.. من اونو میکشمش😡هم اکنو آدرین در حال خواب دیدن (میریم توی خوابش😆)ازچشم مرینت:آدرین بیا باهم بریم فضا 😅بیا باهم زندگی کنیم😄 بیا منو تو برای هم ساخته شدیم😃از چشم وآدرین:آره حق با تویه😇من تو باهم تا ابد زندگی میکنیم😊منو تو باهم ازدواج میکنم خوشگلم😄داشتیم همدیگرو بوس میکردیم که یهو یک صدا اومد آقای آگراست 😕آقای آگراست😟 چرا دارین بطری آب رو میبوسین😡 از خواب پا شدم با حالت خسته 👀ها چیه چه خبره 👀
ازچشم پرستار:آقای آگراست شما دارین بطری آب رو میبوسین😯 و الانم دیگه مرخصین😃 دوستتونم مرخص شد 😃از چشم آدرین: اوه باشه میشه بگید که مرینت وایستا باهاش کار دار😊 از چشم پرستار: اوه مرینت همین جاست کنارتون دراز کشیده 😐ولی نمیدونم چرا انقد قرمز شده آخه😯
هم اکنون در کره از چشم آدرینا:یوهووو😍 آره بی تی اس آهنگ جدید گذاشت😳 از چشم عمه ی آدرینا:ای بابا چرا انقد بپر بپرمیکنه این دختر😰 نکنه واز یک چیزی اززون پسرا دیده😒 دیوانه شدم آدرینا بیا پایین😧 کارت دارم از چشم آدرینا:چیه عمه من التن کلی ذوق دارم😊از چشم عمه آدرینا:دخترجون تو یک پدر داری و خب میدنی چیه یک داداشم داری😳 و قراره امروز بری پیششون😬 ازچشم آدرینا:چیییی من یک خانواده واقعی دارم چرا تاالان بهم نگفتی چرا باید اینجور ترکت کنم عمه😭😭از چشم عمه ی آدرینا:آرپم باش تو میتونی هرروز بهم پیام بدی😦 و اینجور چیزا دیگه خوب الان دم در منطزرتن😰 از چشم آدرینا:سوار ماشین شدم و رفتم😞
فردای اون روز از چشم آدرین:بابا من میرم بیرون😧 نوروخدا بزار دوستام دعوتم کردن😭 از چشم گابریل:باشه برو من الان حوصله ندارم فقط ماشین نیست😓 از چشم آدرین:آره رفتم بیرون داشتم راه میرفتمو همینجوری شعر میخوندم😳 دیدینگ لالا بینگ بونگ گیش گیش دیش دیش هی اون دختره چقد داره به مردم کمک میکنه☺ یاد مرینت افتادم 😍اوه مرینت باید برم مهمونی😨 داشتم میرفتم که یهو یک گفت مواظب باش پسرجون 😨و یک دفعگی پشتمو دیدم و اون دختره ای که به همه کمک میکردو دیدپرخون شده😶
رفتم بغلش کردم که ببرم بیمارستان 😧و گفت نه این کارو نکن 😩از چشم اون دختره:من تا اونجا مردم و😩 فقط میخوام که به داداشم 😟آدرین آگراست بگی😣 خواهرت دوست داره😢 من آدرینا هستم 🙍از چشم آدرین چی ..چ.چ..چییییییی خواهرم تو 😮چی یعنی ..تو خواهرمی😖 نه یهوداد زدم که همه دورم جمع سدن😞 دااشتم گریه میکردم از بس که گریه کردم بیهوش شدم 😩چون آدرینا مرده بودش😢
هم اکنون در عمارت از چشم گابریل:ناتالی انقد لجبازی نکن😡 زود باش اسم بچتو بگوو😤چراهم نیار وگرنه اخراجت میکنم👿 و بلایی سرت میارم که تک تک نرغای آسمون👿 به حالت گریه کنن 😡سریع باش و بگوووووو 😠حرف هم بی حرف از چشم ناتالی:ولی قربان😨 باشه من اسم بچه ی من هستش😰! اسمش هست..... 😟من نمیتونم بگم 😱ا..ا.اسمش😢 هستش مرینت ازنونوایی دپنچنگ😢
خب رسیدم به آخر داستان الان میخواین خفه کنید منو مگه نه😂 چالش داریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (6)