
دوستان اینم قسمت 23 داستان امید وارم که لذت ببرید نظرات فراموش نشه♥
میخواستم بگم ممنون که یهو یکی در زد که بعد من رفتم دم در و پرسیدم کیه؟ و بعد وارد اتاق شد گفت اقای اگرست؟ ادرین گفت بفرمایی گفت ماشین منتظر شما و همسرتونه دهنم باز مونده بود ادرین دستمو گرفت و با هم رفتیم از اتاق بیرون لباسهای ادرین:یه کت شلوار سرمه (طراحی من)و یه پیراهن قرمز زیرش و یه پاپیون سرمه از لباسهای من:یه پیراهن بلند قرمز که ادرین برام درست کرده بود رسیدیم دم ماشین ادرین درو برام باز کرد و من نشستم و بعد هم خودش نشست داخل ماشین راه افتادیم تو راه ادرین گفت:به نظرت ما یه زوجیم؟ خندم و گرفت و گفتم :فکر کنم ...هستیم? تیکی اروم اومد بیرون گفت:خیلی خوشگل شدی مرینت بعد پلگ هم از کت ادرین اومد بیرون و گفت : تو هم همینطور ادرین بعد ادرین به اسپانیایی به راننده یه چیزی گفت راننده سرشو تکون داد(تایید کرد)
قیافه من? قیافه ادرین? راننده ماشین رو نگه داشت و من از پنجره بیرون رو نگاه کردم باورم نمیشد یه جای خیلی شلوغ پر از خبر نگار و یه فرش قرمز زیر پامون ‼️ بعد راننده از ماشین پیاده شد و در رو برامون باز کرد که پیاده شیم ادرین پیاده شد و دستمو گرفت که منم پیاده بشم دستشو گرفتم و پیاده شدم دستامونو و به قلاب کردیم و از فرش قرمز رد شدیم کلی خبر نگار ازمون عکس گرفتن حتی تقریبا هدف مون از این سفر داشت از یادم میرفت? منو ادرین با هم کنار هم رو فرش قرمز‼️ حتی این صحنه فراتر از ارزو های چندسال پیش ام بود?‼️ فیلم برداری ها زنده بود ( برنامه هم زملن هم فیلم گرفته میشد و هم توی تلویزیون نشون داده میشد) وار سالن شدیم
دهنم از شدت تعجب باز مونده بود بعد خودمو سریع جمع کردم ادرین گفت:قشنگه نه؟ گفتم :اره...ار...ه ...اره خیلی و با آدرین به راهمون ادامه دادم آدرین دستمو گرفت و رفتیم رو دوتا از صندلی های ردیف اول نشستیم شلوغ بود و همه مدل های معروف حضور داشتن کنار ما چند تا مدل دیگه هم بودن حتی مامان کلویی هم اونجا به عنوان داور ها نشسته بود? ادرین با اونا حرف میزد انگار که همو میشناختن? بعد یکی اومد رو صحنه و گفت :خیلی ممنون از همه که حضور پیدا کردید(به انگلیسی حرف میزد که همه متوجه بشن) و بعد دعوت کرد از چندتا مدل تا برن روی صحنه و سخنرانی کنن یهو گفت:وحالا یکی از زیباترین مدل های جوان فرانسوی (ادرین اگرست) گونه هام قرمز شد
ادرین رو به من گفت :باید برم سخنرانی الان برمیگردم ادرین رو به من گفت :باید برم سخنرانی الان برمیگردم گفتم باشه با..شه منتظرت میمونم ادرین رفت رو صحنه یکم درباره مدل ها حرف زد و یهو گفت:با اجازه میخوام از طراح لباسم دعوت کنم که بیاد رو صحنه (مرینت دوپن چنگ) رفتم پشت سنت و گفتم ممنون از همگی شما به خاطر دعوت و انسی که به من دادید? پاهام شل شد ولی به خاطر این که ضایع بزی نه خودمو جمع کردم و رفتم رو صحنه همه تشویقم کردن یکی از داور ها گفت:خانم دوپن چنگ شما با استعداد هستید و من بابت این به شما امتیاز خوبی برای کار ادرین اگرست خواهم داد قرمز شدم و از پشت میکروفن رفتم کنار ادرین وایستادم
ادرین گفت موزیک لطفا و یه موزیک خیلی ملایمی پخش شد با خودم گفتم چی؟ این دیگه واسه چیه؟ ادرین اومد سمتم و گفت:مرینت میدونی که عاشقتم و میدونم که عاشقمی و من میخوام الان و در همین لحظه بهت پیشنهاد عشق ابدیمون برای همدیگه رو بدم من با خودم گفتم:یعنی امکان داره؟ خواب نیست؟ ادرین الان میخواد پیشنهاد ازدواج بده؟‼️‼️ خدای من این یه خوابه!! کپ کرده بودم ولی دیگه انقدر قرمز شده بودم دیگه داشتم همرنگ لباسم میشدم قرمز شدم و گفتم ادری... آدرین پرید وسط حرفم و گفت:هیششششش چیزی نگو و بعد جلوم زانو زد و یه حلقه از جیب کتش دراورد و رو به من گفت مرینت با من ازدواج میکنی؟؟ شوک عصبی بهم دست داد و اصلا نفهمیدم کی گفتم بلههههه شوک عصبی بهم دست داد و اصلا نفهمیدم کی گفتم بلههههه ولی مطمئنم که داد زدم بله ادرین حلقه رو از تو جعبه در اورد دت چپ ام رو گرفت رو دستش و انگشتر رو کرد تو دستم (یه حلقه طلایی با یه نگین کوچیک و ظریف روش)
و بعد بلند شد و اومد سمتم همینطور نزدیک و نزدیک تر شد و دست چپشو گذاشت رو صورتم منم دوتا دستام رو حلقه کردم و دور کمرش دست راستش رو گذاشت رو شونه ام لبام رو به لباش نزدیک کردم اونم لباش رو به لبام نزدیک کرد عطر تنش دیوونم میکرد و برترین و بهترین و زیبا ترین و عالییییی ترین صحنه زندگیم فقط و فقط اون بوسه شد تنها بوسه ای که هیچ مزاحمی نداشت و فقط منو ادرین بودیم جفتمون قرمز شده بودیم و یه جور خیلی خاصی به هم نگاه میکردیم که تا حالا هیچ وقت به هم اونجوری نگاه نکرده بودیم ادرین ازم فاصله گرفت و رفت پشت سنت و گفت :بابت این لحظه متاسف ام ولی باور کنید این بزرگ ترین لحظه زندگیم بود و از همتون ممنونم بعد یکم دوباره از هم فاصله گرفتیم هنوز تو شوک بودم
و وقتی یادم افتاد که الان برنامه زنده بود و کلی ادم مارو تو اون صحنه دیدن دلم میخواست بمیرم ولی بعد با خودم گفتم :این بهترین بود مرینت دیگه تموم شد پس ازش لذت ببر من فقط چشمم به حلقه بود بعد دستم گرفت و رفتیم دوباره رو صندلیامون نشستیم چند نفر بهم تبریک گفتن منم تشکر کردم بعد مهمونی ادرین دستمو گرفت و گفت عاشقتم گفتم من بیشتر? آدرین گفت من خیلی بیشتر ..... همینطور ادامه پیدا کرد وقتی دوباره از فرش قرمزه رد میشدیم همه درباره این موضوع ازمون میپرسیدن که الان چه حسی دارم منم از خوشحالی کلا زبونم بند اومده بود همینطور که راه میرفتیم خبرنگارای بیشتری ازم سوال میپرسیدن ادرین وایساد و رو به خبر نگار ها گفت من این دختر رو دوست دارم و واقعا دوست دارم باهاش زندگی کنم و بعد سوار ماشین شدیم تو راه برگشت گفتم :الان دیگه واقعا یه زوجیم ادرین خندید و گفت اره میدونم بعد از خستگی من سرم رو گذاشتم روی شونه آدرین و بعد به آدرین گفتم دوستت دارم? ادرین سرمو بوسید و گفت منم دوستت دارم داشتیم حرف میزدیم که یهو...
یهو یکی داد زد کمکککک ماشین وایستاد من گفتم چه خبره؟ ادرین گفت:یکی به کمکمون نیاز داره......بانوی من? و بعد به اسپانیایی به راننده یه چیزی گفت و از ماشین پیاده شد منم پیاده شدم و رفتم دنبالش رفتیم تو جای خلوت پلگ اومد بیرون و گفت کسی کمک میخواد؟ ادرین گفت باید تغییر شکل بدیم
و ادامه داد پلگ...پنجهها من پریدم وسط حرفش و گفتم صبر کن ادرین گفت چیه؟ گفتم ما نمیتونیم به شکل کفشدوزک و گربه تغییر شکل بدیم تیکی اومد بیرون و گفت درسته چون ممکنه شک کنن که شما کفشدوزک و گربه باشید ممکنه هویتمون لو بره چون ما تنها کسایی هستیم که از پاریس اومدیم و دقیقا کفشدوزک و گربه مال پاریس هستن ادرین گفت خب حالا چی کار کنیم؟ پلگ گفت باید با بقیه معجزه گر ها تغییر شکل بدین آدرین گفت ولی اونا که اینجا نیستن من گفتم چرا دوتاشون هستن
گفتم معجزه گر مار و اژدها رو با خودم اوردم ادرین گفت عالییی شد من دستبند مار رو دادم ادرین خودمم اژدهارو برداشتم ادرین دستبند مار رو دستش کرد سس اومد بیرون و گفت :سلام ادرین ادرین گفت سلام سس به کمکت نیاز دارم،سس پوست مار منو اماده کن نوبت من بود لانگ اومد بیرون و منم تغییر شکل دادم تیکی گفت راستی مرینت مبارک باشه گفتم ممنون تیکی? پلگ هم گفت خوشبخت بشینو بعد گفت حالا شام چی بخوریم؟ ادرین گفت ممنون پلک و یه تیکه پنیر بهش داد بدو بدو از کوچه اومدیم بیرون و رفتیم تو خیابود انگار که یکی از یه مرده دزدی کرده بود دویدیم بگیریمش که یهو..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سکته کردیم بابا همیشه جای حساسش کات می کنی توروخدا ادامش بده دیگه نزدیک عیده
راستی کلمه تبدیل وایپیریون هم اینه سس فلس ها پدیدار
اژدها هم میگه لانگ بیرندستون هنوز فارسیش نیومده که فارسیشو بگم
البته تقصیری نداری تو قسمت آخر فصل ۳ وقتی وایپیریون میاد میگه سس اسکیوس لیورت تو زیرنویسش هم گفت سس پوست مارمنو اماده کن
داستانت مهشره😙😚😗❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عاللللللی من عاشق این قسمت شدم
خیییییلی عالی بود
مممممممممنونم از شمت
خيلى خوبه. ادامش هم بزار ديگه. راستى يه تست ساختم به نام دنياى خون آشامى دوس دارم همتون بياين و با نظراتتون منو خوشحال كنيد?
قصد فرستادن قسمت ۲۴ دو نداری مردیم ۵ روزه منتظریم
سلام شرمنده دیر شد هم مدرسه داشتم هم اینترنتم مشکل پیدا کرده بود همین الا ساعت 8:35 داستان وارد سایت شده ولی درحال برسی هستش♥
دوستان عزیز هرکی موافقه که این نویسنده داستان رو ادامه بده یه ?? زیر همین پیام بذاره لطفاً ، برای نظر سنجی.
بله
ادامه بده
اره توروخدا ادامه بده
چرا قسمت ۲۴ رو نمیزاری ۱ هفته است منتظریم
سازنده عزیز من شنیدم اسمت بهاره خوش حالم دختری مثل من. میای اجی شیم؟ محلا ۱۹ اهواز راستی من عاشق عاشق عاشق داستاناتم از اولین داستانت تا این خوندم?
قسمت ۲۴ رو بزار دیگه همه منتظرن
بزار دیگه این پارت گور به گور شده رو
درست حرف بزن
برا حرف زدنم ازت اجازه نخواستم عزیزم