سلام عشقه این یه این جدید امیدوارم خوشتون بیاد و کامنت یادتون کره دلبرا💜💜💜
توی هواپیما نشستم و پوشه ای که فرمانده بهم داد رو باز کردم *پس قراره بزم پیش چند تا پسره خواننده ، امیدوارم پیدات کنم بعد از چند ساعت من رسیدم سئول ، جایی که همیشه ازش وحشت داشتم ،جایی که من رو نابود کرد ،جایی که قلبم و آتیش زد جایی که اسمم و خانواده و از من گرفت . اما من الان اونقدر قوی هستم که به ترسم قلبه کنم. رفتم و سوار تاکسی فرودگاه شدم. توی راه داشتم به خیابون نگاه میکردم خیلی تغییر کردن مثل من.. ناخود آگاه دستم رفت سمت گردنم گردنبندی که براش دختر بودنم ، انسان بودنم و خیلی چیزای دیگه و دادم تا صاحبش و پیدا کنم تو دلم به گردنبند گفتم: جایی که می رم آرزویی همیشگی تو بود هنوز یادمه عاشق این بودی که خواننده شی حتی اگه قرار باشه یادم بده با اون نشان میکروفون روی گردنبند ، مطمئنم زنده ای ،امیدوارم به آرزوت رسیده باشی
+ببخشید باید برم کجا ؟؟ *کمپانی بیگ هیت و بالاخره رسیدیم کولم و برداشتم و کلاه سیاه و سرم کردم و رفتم داخل کمپانی. بی توجه به همه یه راست رفتم سمت اتاق مدیریت +هی خانوم اجازه ندارید وارد شید رفتم داخل درسته اون چند تا پسرم اونجا بودن رفتم جلو و نشستم سر یکی از صندلی ها و پاهام و هم دراز کردم روی میز و چشمانم بستم که یکی شون به انگلیسی شروع کرد به صحبت کردن +امم ببخشید ما اعضای بی تی اس هستیم اگه دلتان میخواد لطفا خودتون و به ما معرفی کنید و بهتر نیست یکم با ادب تر باشی(نامجون) من به کره ای *باشه بابا فهمیدیم انگلیست خوبه
*بعدشم بزرگترینتون کدومه ؟ +هاااااا(اعضا) *سوالم رو یه بار میپرسم +خوب منم کیم سوک جین *چند سالته؟ +امم خوب ۲۹ سالمه *پس ازت دوسال بزرگترم در حالی که پاهایم روی میز بود کلا هم رو در آوردم و گذاشتم روی میز پرهام رو روی میز برداشتم که رئیس کمپانی اومد داخل +سلام پس شما هستید که.. نزاشتم حرف بزنه *اره خودمم نیاز به توضیح ندارم +ببخشید اسمتون چیه ؟(تهیونگ) *روح +هااااا(اعضا) *همه بهم میگن روح زیبا +وای چه اسم خفنی روححح(کوک) *اسمت چیه +من؟(کوک) ساکت موندم که خودش گفت :جئون جونگ کوک *خوب بسه دیگه من خستم بلند شدم و کولم و برداشتم و رفتم بیرون که رئیس کمپانی اومد دنبالم +ببخشید شما باید با اعضا آشنا بشید *هااا؟ باشه +میشه یکم باهم صحبت کنیم *کوتاه باشه لطفا
در اتاق رییس : +هی بچه ها این زیادی بچه نیست ؟(جین) +بچه کجا اون ۳۱ سالشه(نامجون) +میگم یکم ترسناک نیست ؟(تهیونگ) +اره باهات موافقم (جیمین) +این یعنی قراره مراقب ما باشه (نامجون) +ها ا چته نامجون نکنه مرد بودنت اجازه نمیده یه دختر ازت محافظت کنه (شوگا) +برو بابا فقط حس میکنم همش ادعاست (نامجون)
خوب عشقا این پارت و کم نوشتم تا ببینم چقدر حمایت میشه لطفا حمایت کنین چون پارت ۱ بود تازه اوایل بود قول میدم زیاد بنویسم💜💜💜💜😚
😎😍💜💙💙💙💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عررررر عالی بود اجی🤩
ممنون عزیزم😉💜
چرا دوباره گذاشتی پس پارت بعدی فصل دو چی؟🤨
دوباره نزاستم چون تازه تایید شد اومد بالا
عررررررررر به داستان دیگه آجی زندگی در بهشت بی تی اس رو هم ادامه بده اینم همینطور عاشق داستاناتم عاشقتم🥰🤩
اجی خیلی خوشحالم که خوشحالی ولی زندگی در بهشت تموم شد💜