داستان درمورد یه دختر ویه پسر هست
سلام این تست با تست های دیگه فرق داره اسم توی توی این داستان یگی هست وموهای کوتاه و چتری داری پوستت سبز روشن هست وخیلی مهربون و دست و پا چلفتی هستی تو توی و ۱۶ سالته یک هنرجو هم هستی وقتی ۳ سلالت بود دوتا دوست داشتی که تا ۱۲ سالگیت بهترین دوست های تو بودن بعد و سر یه موضوع الکی دوستیتون به پایان می رسد و خونه اونا رو به روی خونه ی شما هست خوب تو یکم افکار بچه گانه داشتی و خونه شما ۲ طبقه هست طبقه پایین خونه ی مادر بزرگ هست طبقه بالا هم دو واحد هست واحد اول خونی شما هست و خونه کناری خالی هست
خوب بعد از چند روز دوتا پسر مجر خوشگل میان تا واحد کناری شما رو اجاره کنن اسم یکیش متین و اونیکی محمد هست چن روز که از اجارهی خونه میگذره متین داشته از خونه میومد بیرون و توهم داشتی با اجله از خونه مامان جونت بیرون میومدی وپات گیر کرد به پله و افتادی توی بقلش و سری از بقلش و معضرت خواهی کردی وقتی داشتی از پله ها بالا میرفتی موهات تکون میخورد وخیلی جذاب شوده بودی متین هم یک دل نه صد دل عاشقت شود رفتی توی خونه و به مامانت گفتی مامانم مگه چیکارم داشتی که گفتی انقو سری بیا مامانت گفت مگه چی شود توهم ترسیدی بگی وگفتی چیکارم داشتی مامانت گفت میخواستم بگم گه دوباره رفتی توی تستچی گوشی بی گوشی
توهم پریدی بالا وگفتی تا کی مامانت گقت تا آخر این هفته داشتی زوق مرگ میشودی مامانت با تعجب گفت چرا انقد خوشحالی توهم بارقص گفتی یک هفته نمیرم مدرسه(این اتفاقات در دوره ی کرونا افتاده) مامانت با عصبانیت گفت باید مدرسه تو بری تو هم گفتی آخه مدرسه بدون گوشی مگه میشه مامانت گفت فقط زمان مدرسه اجازه رفتن توی گوشی داری توهم گفتی مامان همیشه میگفتی حرف اول عمل است حرف دوم گوه خوردن هست(خودم خیلی از این جمله استفاده میکنم) و
مامانت با دمپایی افتاد دنبالت توهم فرار کردی و خاصی بری خونه مامان جونت درو که باز کردی متین و محمد توی راح پله بودن ادامه دارد
این داستان زندگی خودم هست 🙃🙃
بای امیدوارم خوشتون اومده باشه💓💓💓 لطفاً لایک کنید 🤗🤗🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)