10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♚enna♚ انتشار: 4 سال پیش 344 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اوهم خب ازونجا ک نمیخواستم بزارم ولی میزارم هعی برید بخونید 💕☁
(انچه گذشت رفتم یونجینو دیدم بیحالو بیجون دستاشو گرفتم برگشتم هتل ک با ته دعوام شد و
میخواس بهم بفهمونه تقصیر لون نبوده)
برگشت به 8ماه پیش
تو مهمونی خیلی مست بودم
اصن حالم خوب نبود نشستم روی صندلی که دسم کشیده شد سمت یه اتاق به کسی ک دسمو میکشه نگاه کردم یه پسره خوش هیکل ولی قد کوتاه از مستی محکم خوردم به در بلند شدم ک دوباره پسره دسمو کشید تو اتاق پرتم کرد سمت تخت همچیو میدیدم مست نبودم پسره پیراهنشو دراورد
اومد سمتم ک با لگد پرتش کردم عقب و دویدم سمت در چندین بار در زدم ک پسره دوبارهداز کمر منو گرفت و کشیدم عقب افتادم رو زمین ک لباسای تنمو پاره کرد
یهو صدای چرخیدن کلید توی در اومد یه پسره قد بلند اومد تو وای کارم ساختس😐😢پسره+گمشو برو بیرون خونه من جا این گوه کاریا نیس شنیدی. اومد سمت من و پسره را هل داد اون ور یه شنل داد بهم +توعم برو.
فردای اون روز*
رفتم دانشگاه یهو چشم ب آدم اشنایی خورد دقت کردم دیدم همون پسره دیشبه ک نجاتم داد
شت تو دانشگاهه ماعه
هوفف بزار بهش بگم من نمیخواستم رفتم سمتش_سلامم من +شناختمت_ممنون بازم ببخشید کهـ... خواستم ادامه حرفمو بزنم کـ دوستم اومد-اینویی بیا بدبخت شدی اون پسره رفته پیش مدیر این دفعه اخراج میشی _وایسا ببینم. رفتم سمت دفتر چند روز پیش یه پسره پرو گری کرد که دعوا کردم باهاش اونم گف نمیگه به مدیر تا اینکه برم خونش دیوانه فک کرده کیه؟! رفتم تو دفتر ک منشی مدیر گفت بره تو اون سمت اتاقش... سایه پسره افتاد یهو مدیر عصبی شد ک اسم پسره را بلند صدا زد "یونجیننن نمیتونممم"
همون پسره ک نجاتم داد اسمش یونجینههــ.....
مدیر اومد و گف ک بریم _چرا؟-اینویی گفتم برو اگه الان این یونجین نبود باید به خاطر زخم صورت این پسره میرفتی دادگاه _چشممـــ..
دویدم تو راه رو ک یونجینو دیدم_وایسااا چیکار کردی؟+....._مگه با تو نیستم +.....
اولین بار بود یه پسره تونست حرصم و دربیاره
بعد چند روز فهمیدم یونجین پسرع مغرور و از خود راضیه و از دخترا بدش میاد.
داشتم از دانشگاه برمیگشتم خونه کـ تصادف کردم ولی بیهوش نبودم و فق درد میکشیدم یکی اومد بالا سرم بعدش مردم جمع شدن بعدشم یونجین اومد +اینویی حالت خوبه چشاا..... تو... بازز نگه داررر.... سرمو تکون دادم ک به طور عجیبی دیدم یه اشک از گوشه چشاش اومد پایین ک اورژانس رسید (داستان از زبان یونجین)
اشکم داشت در میومد ک اورژانش رسید با هاش رفتم تو بیمارستان توی ای سی یو بود چه خاکی بریزم تو سرم😓😢موبایلش کجاس از مسئلین بیمارستان پرسیدم ک گفتن لباساشو وسائلش گداشتن تو اتاق امانتداری رفتم گوشیشم بود ولی صفحش شکسته بود بازش کردم رمز داشت هوفف امم یه بخار داد رو صفحش که رد انگشتای اینویی را دیدم یه بار انجام دادم نشد یه بار دیگههه ااههه شدد
بازش کردم باید به خانوادش زنگ بزنم نههه به دوستش میگم بهشون بگههه زنگ زدم+سلام من یونجینم اینویی تصادف کرده توی ای سی یو عه به خانوادش خبر بده-ببببااشهه... گوشیو میخواستم بزارم ک عکس اینویی و دیدم سعی کردم
نادیدش بگیرم ولیــ هر چی به اینویی بی اعتنایی میکردم ولی میخواستم توجهش بهم جلب شه
شت چه آدم دیوانه ام منـــ
با دستام کل صورتمو گرفتم و از پشا شیشه به بدن اینویی ک الان بیحال روی تخت بود نگاه کردم و موهای کوتاه ش ک خیلی خوش فرم خودشونو نشون میدادن
مننن چم شده؟ اه فق یه نفرو نجات دادم نبودمم نجات پیدا میکرد اصن.... دیدم چیزی یا حرفی برای توجیه رفتارام ندارم
من منننن نمیدونم چه کلمه ای را برا بگمم... دست کشیدم توی موهام ک متوجه شدم خانوادش اومدن منم سریع رفتم خونه
فرداشم بازم رفتم بیمارستان تو ای سی یو نبود از پرستاره پرسیدم اتاقشو گف بهم نمیخواستم منو ببینه ولی باید میدیدمش چیکار کنمم هوفف کلافه بود ک یه دستی رو شونم گداشته شد ک سه متر پریدم هوا_ببلهههه+من پدر اینویی ام شما از هم دانشگایی هاشی؟_ااامم بلههله بله+میخوای ببینیش بیاین تو_نن چیزهه نمیخواد من همینکه بدونمم حالش خوبهههه چیز شه برم به دوستاش بگم نگران نشنن+باشه پس بگو کـ امشب مرخص میشه نیان اینجا.
پدرش و کل خانوادش رفتن اتاقش خالی بود برم؟!! شتت میرممم
در زدم و اروم وارد اتاقش شدم سرمو انداختم پایین و درو بستم داشت با موهاش بازی میکرد تا منو دید تعجب کرد و بلند شد +ااا توو_سلام بهتریدد؟!!+!! ارهه_اوهوم پس من میرممم+وایسا چرا تا اینجا اومدیـ
.. پوف من حرف برا توجیه خودم نداشتم الان اینو چجوری توجیهش کنم؟!! آها_اام من اون روز تا بیمارستان باهاتون بودم دیگه از چیز به دور بود از انسانیت.. نیام ازتون سر بزنم
خواستم بیام بیرون کـ+حرف خوبی واسه توجیه نبود میشه بگی چرا وقتی منن تصادف کردم گریه کردی؟ تویی ک مغرور ترین ادم تو دانشگاهی!... دستمو تو موهام کردم باید بهش بگم حتی اگه پسم بزنه کی انقد تحقیر شدم یادم نیس ولی خب باید بهش بگم.. اون اون منو یه پسر خودخووه میبینه به صورتش نگاه کردم کـ ل. ب. ا. ش
به نظرم یه برقی زدن رفتم نزدیک تختش ک اونم به زور بلند شد و نشست _ااا اینویی من مننـــ عااشق.... ت.. شد... مم...
یه علامت سوال بزرگ رو صورتش بود انگاری دوباره نگاش کردم ک دیگه نتونستم وایستم سمتش هجوم اوردم ل. ب. ا. م. را روی ل. ب. ا. ی. براقش فشردمم
و نخواسته افتادم روش یه لحظه ل.ب.ا.م.و کشیدم عقب ک هلم داد به سمت عقب منم مث جن زده ها اومدم بیرونـ هوفف خاک دو عالم تو سرم برگشتم تو اتاقش ک این دفعه اون ترسید دنبال اینه مگشتم...خودمو توش نگاه کردم وای دستمال شت اینجا بیمارستانه دستمال ندارهه هعی خداا رفتم سمت تخت اینویی _دستماالــ+میخوای چیکار دیوونههـــ اهه _شت.. دستمو کشیدم دور ل.ب.ا.ش و انگشتمو بهش نشون دادم_واسه اینن+وایی
دستمال پیدا نکردم دوباره رفتم سمت اینویی پیراهنشو کشیدم روی
ل.ب. ا. م وقتی مطمئن شدم پاک شده خواستم برم بیرون +وایسااااهه_هوم؟+دیوونهــ روی گونه هات هنوز رژهه... دستمو اوردم بالا بکشم رو گونه هام متوجه دستام شدم ک قرمز تره چون کشیده بودم روی ل. ب. ا. ی اینویی اومد نزدیکم دستشو اورد بالا و کشید رو گونم مات و مبهوت مونده بودم که تک خنده ای کرد+دیوونه مگه عجله نداشتی😂
.. خنده هاش خیلی قشنگ بودن
ولی باید میرفتم با نگاهم ازش خدافسی کردم و برگشتم خونه
به کل امروز فک کردم چی بود حرفام و کارامون خیلی خنده دار بود حتما فردا میاد دانشگاه خب چی بپوشمم... دنبال لباس میگشتم ک زنگ در خورد من خونه تنها بودم و خانوادم خیلی ازم دور بودن رفتم ببینم کیه ک هاکین و دیدم _بیا تو.. با هم حرف زدیم حداقل باعث شد دل تنگ اینویی نشم یا متوجهش..
فرداش رفتم دانشگاه چش چش میکردم دنبال اینویی رفتم سر کلاس نشستم و به صندلیش زل زدم کجاس پسس استاد اومد درس میداد ولی نمیفهمیدم کلاستمون شد یه شماره ام از اینویی نداشتم
با خودم کلنجار میرفتم کـ دوستو دیدم_سلامم-اوه سلام مغرور خان😂...سعی کردم مودب باشم چون من شماره اینویی میخواستم اگه این دخترا لج کنن کسی جلو دارشون نیس رو کردم به نزدیک ترین دوستش _ببخشید یه لحظه میایننن+بلهه_ااا چجوری بگمم من
ااهه میشه شماره اینویی را بدین بهمم+چیی چرا؟!_اا هوفف من چیزهه+باشه اقا بهت میدم الان پدرم میاد بزن_ممنون.
زنگ زدم به اینویی +بله؟!_منمم ااا +شما!؟_منم دیوونه چیز.... سعی کردم یه نشونه بدم بهش یادش بیاد_من دیوونه رژ گونه ای+😂وایی اسم قشنگی برا خودت انتخاب کردی دیوونه _میخواستم ببینمت چرا نیومدی دانشگاه؟!+آهه امروز گفتم استراحت کنم ولی خب برا چی میخوای منو ببینی؟!.... هووفف _اااگفتم بهت کـ چیو میخوای بشنوی؟!+چیو گفتی هوم؟!_اینویی میشه اذیتم نکنی میدونی نمیتونم بگمم خواهش میکنم یه قرار بزار همو ببینیمم+باشه خب تو نزدیک دانشگاهیی اون پارکه میام اونجا _باشه ممنون.
گوشیو قطع کردم قلبمم دستمو گذاشتم روی قلبممم رفتم سمت پارک پنح دیقه منتظر بودم ک صدایی از پشتم اومد+سلام دیوونه رژ گونه ای😁... از جام پریدمم با اشاره خواستم ک بشینه +اه الان ده دیقس. من اومدم داری نگام میکنی حرفی داشتی؟! بگو.... بیهوا دستم رفت سمت دستاش ک بگیرمشون ک از خیالات اومدم بیرون و دستمو کردم تو موهای خودمم _چیزهه... دورو برو نگاه کردم _من بهت علاقه مند شدم نمیدونم چجوری ولی من از خودمم تعجب کردم نمیدونم الان میگی ن من دوس پسر دارم یاا یه پسر مغرور و نمیخوام چمیدونم +چیو نمیدونی؟!_اینکه چجوری ااا بهتت پیشنهاد دوستی بدمم+خب الان پیشنهاد دادی🙃... فک کردم اللن کلی ناز بیاد ولی _تو الان اینو پیشنهاد میدونی؟!+شت اره خب امم راجبش فک میکنم هوم!
با خودم گفتم حتما یه هفته میخواد فکر کنه ک+خب من فکرامو کردمم_ااه چی؟! الن؟!+پیشنهاد ازدواج ندادی ک دوستیه آره تا یه مدتی با آقای دیوونه دس و پا چلفتی دوست میمونم🙃💕_ججددیی میگییی..... دیگه جایی ک بودم مهم نبود برام دوباره به سمتش هجوم اوردم دستمو گذاشتم پشت سرش ک نخوره به نیمکت تقریبا دو تا مون رو نیمکت دراز بودیم ...
برگشت به حال*از زبان اینویی
حالم زیاد خوب نبود با یاد بو. سه. های بیهواش گریم بیشتر شد
پسره دیوونه گونه رژی کجایی
😭😭😭به خاطر اون موهامو بلند کرده بودم چون دوست داشت دستشو تو موها فرو کنه ازین ک میدونستم پیشم نیس دیوونه شده بودم آههه در اتاقم و زدن دوباره ته بود با دیدم خواس بره ک کشیدمش تو چون دوستشو دیدم
ته آغوشش و باز کرد ک بغلش گریه کنم چون آغوشی به جز آغوش ته نبود رفتم بغلش در هنوز نمیه باز بود و من تمام اشکام و روی شونه های ته خالی کردم با یونجین حرف میزدم ته هم ساکت میشد و نوازشم میکرد ک حس کنم تو بغل یونجینم
(داستان از زبان تهیونگ)
داشت گریه میکرد ک خسته شد
و تو بعلم خوابید رو مبل گداشتمش و درو بستم نشسنم رو ب روش موهاس کوتا خوش فرمش تو خوابشم حالت قشنگی داشت همینطور چشاش ک تو خواب خیلی مظلوم بود و ل. ب. ا. ش
که بین اعضای صورتش فق اون برق میزد و میدرخشید دستشو اورد زیر سرش گذاشت توجه هم به دستاش رفت خیلی خوش حالت و دخترونه بود
آه دارم چی میگم ولی اون دیگه صاحبی نداره... پوف اون به زودی برام دردسر میشه و الانم دارم چرت و پرت میبافتم بهم آه روی اونکی مبل دراز کشیدم و خوابم برد.
*فرداش*از زبان ته
بلند شدم هنوز اینویی خواب بود رفتم کنارش خواستم ببوسمش ک خواب بلند شد و من سه متر مریدم هوا و ازش دور شدم
رفت صورتشو شست
و شکلات داغ گذاشت و اروم اشک میریخت_اینویی میشه بگی باید چیکار کنم ک دیگه اشکات همینجوری روون نباشه؟!
.. شدت اشکاش بیشتر شد +مننن یونجینوو میخواممم😭😭_من میشم یونجین میخوای بیا تو بغل یونجینن هوم؟!+تو هیچ وقت نمیتونی یونجین باشییی😭_آروم بیبی شیششش 🤫 دوست دارم🙃💜+یونجین هیچ وقت نتونست این کلمه را به زبونش بگه فق با چشاش با من حرف میزد گفتم ک تو نمیتونی یونجین باشیــ سعی هم نکن_باشه هر چی اینویی بگه🙃...داستان از زبان اینوییـ
ته رفت بعد چند ساعت دوستش اومد+اینویی میگم تو و تهیونگ باهم مشکل دارین؟!_از بیخ ما مشکلیم +آان اخه یه چن وقتیه یه غمی تو صورتته _تقصیر تهیونگه+چیکار کرده مگه؟_هییچ+نمیخوای بگی نگو ولی ته گف ک نمیدونم یه گفته بهت باعث دعواتون شده_نه اون هیچکاری نمیکنه این باعث ناراحتیمه+چیکار؟_ولم نمیکنه تنها کاریه ک ازش میخوام +چی؟!!! اون دوست داره
تهیونگ وقتی توی لابی هتل بودین داشت با خودش حرف میزد میگف ک چرا عاشقش شدم _اون! حتما یا گوشات بد شنیده یا کلا تهیونک از بیخ روانی شده
داشتیم حرف میزدیم ک ته اومد
ته-آا جیمین اینجا پیکار میکنی+اینویی چی میگه ته دوسش نداری؟!اینویی میگه دوس داره ازت جدا بشه چه گهی خوردی؟!
زیاد بود؟!!
خب دیگه بخونید فیص ببرید
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
خداروشکر از تهیونگ گزاشتی خدایا شکرتتت
خیلی خوب بود کجایی پس چرا پارتای دیگه رو نمیزاری🥲
از تستچی رفتی؟•-•💔
داستانت خیلی قشنگه پارت بعدددددییییی
پارت بعد لطفا
نازنین زینبم ۱۳ سالمه
اجی میشی
راستی
مرسی
عالیی بود