..........
رکسانا:همینجوری نشسته بودم یهو صدای زنگ در اومدم رز:فکر کنم دوستات رسیدن رکسانا:صبر کن صبرکن با این لباسا رز:اره چه مشکلی داره رکسانا:من نمیدونم ولی عمرا بزارم در رو باز کنی رز:(قفل کردمش به یه صندلی رفتم درد باز کردم ) اعضا :رکسانا کجاس؟ رز:رو صندلی جیمین:چی این چه لباسته من ترجیح میدم چشمان رو ببندم رز:نیاز نیست فقط اون لباس رو دادم بپوشه که
که سنگ وسط قلبش بتونه قدرت بگیره رکسانا:سلام(شک ندارم سرخ شدم ) اعضا:سلام یخورده بیشتر درمورد سنگ بگو رز :اون سنگ تا ابد توی قلبش میمونه مگر اینکه بمیره و خب مثل اینکه خیلی ها فهمیدم این سنگ تو قلب اینشونه برای همین آوردمش اینجا تا اموزشش بدم
جیمین :اها ولی چرا داره موهاشو آبی میشه؟ رز:چی نه نباید این اتفاق بیوفته رکسانا:آی نمیتونم آی مغزم داره منفجر میشه آی رز:نه نه نه نباید این اتفاق بیوفته!اون شیشه آبی رو بیارید یکی تون جین:من میارم بفرما رکسانا:بازم کنید میگم بازم کنیدددددددد رز:هیچکس دست نزنه بهش هیچکس اعضا:باشه رز:شیشه آبی رو باید میریختم روی سنگ برای همین مجبور شدم با دستم نگهش دارم یه تار از موهاشو خورد به دستم سوزش بدی داشت ولی قابل تحمل بود شیشه رو خالی کردم رو سنگ برای اون درد بدی داشته اما باید تحمل کنه تهیونگ:حالت خوبه؟ رز:اره خوبم من میرم توی حموم بر میگردم هیچکس حق نداره بهش دست بزنم تا موهاش به حالت عادی برگرده اعضا:باشه رز:رفتم تو حموم دستمو گرفتم زیر دوش تا عفونت از بین بره
عفونت از بین رفت اما فعلا جاش میمونه رفتم بیرون ولی یهو
دوباره منم 😁سلام تموم شد تا پارت بعدی منتظر باشید یجورایی پشیمون شده بودم از نوشتن ولی کامنت ها بهم انگیزه داد🥳⛩🌿
کامنت فراموش نشه کیوتم 🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)