درود این پست درباره کاربرهایی که وایب یه شاعر خاص رو بهم میدن اما راستش در کنار اون موضوع این رو فرصتی دونستم که شاعران و نویسندگانی فوق العاده را با ادبیات ساده خودم به شما معرفی کنم ممنون از توجهتون
فروغ، بانوی شعر معاصر ایران، نه تنها کلمات را بر کاغذ آورد، بلکه با روح خود، قیدها را از هم درید. او در عصری که زنانگی اسیر دیوارهای بلند سنت بود، با صدایی رها، از اشتیاق، تنهایی، و جستجوی حقیقت سخن گفت. نگاه او، نگاهی بود که ورای حجابهای اجتماعی و زبانی، به جوهر هستی مینگریست. شعر فروغ، تلاشی بود برای رهایی از فرمهای کهن و رسیدن به بیانی بکر و صادقانه. هر واژهاش، تلاشی برای شکستن دیوار سکوت بود؛ دیواری که جامعه برای زنان بنا کرده بود. شعر او گویی از درون یک زندان آزاد شده و با شجاعتی حیرتانگیز، تاریکیها و نورها را یکجا در آغوش میکشد. او هرگز نخواست در چهارچوبهایی که برایش تعریف شده بود، بگنجد؛ او خودِ چارچوب را به چالش کشید و با شعرهایش، راهی جدید برای زیستنِ زنانه در ادبیات گشود. فروغ، مرزهای میان امر خصوصی و امر عمومی را در هم شکست و شور زندگی و مرگ را با هم درآمیخت. او تجسم رهایی بود؛ رهایی از بایدها، نماد زنی که انتخاب کرد چگونه دیده شود، چگونه بگوید، و چگونه زندگی کند، حتی اگر این مسیر، او را به وادیهای ناشناخته ببرد. شعر او، همچنان پژواکی از یک روح آزاده است که میخواست فراتر از هر چارچوبی پرواز کند
سایه، شاعر شور و تعهد، که در پس پردهی موسیقی کلمات، ندای یک وطنپرست را با زبانی روشنفکرانه فریاد زد. هوشنگ ابتهاج، تندیسی از وفاداری به فرهنگ و اصالت ایرانی بود. او در بطن سنتهای غزل فارسی، نبض زمانه را حس میکرد و با اشعارش، پلی مستحکم میان گذشتهی درخشان و حال پر از فراز و نشیب ایران ساخت. روح وطنپرست او، در هر غزل و مثنوی متجلی بود؛ نه از سر شعار، بلکه با عمق احساسی که تنها یک عاشق حقیقی خاک و زبان میتواند داشته باشد. او یک روشنفکر تمامعیار بود؛ کسی که ادبیات را ابزاری برای آگاهیبخشی میدانست. سایه با دقت و ظرافتی کمنظیر، مفاهیم عمیق فلسفی، اجتماعی و سیاسی را در قالبهایی که ظاهری کلاسیک داشتند، جای میداد. این توانایی او در درهم تنیدن زیباییشناختی محض با پیامهای اجتماعی و سیاسی، او را از دیگران متمایز میکرد. سایه همواره در تلاش بود تا با نگاهی روشنفکرانه، جامعه را به سوی اصالتهای انسانی و ملی خود رهنمون کند، و این عشق او به ایران و مردمش، ریشهی محکم وطنپرستی او بود که حتی در سختترین روزهای دوری از دیار نیز هرگز کمرنگ نشد. شعر او، پناهگاه امنی برای جستجوی حقیقت و وطندوستی خالص باقی ماند.
حافظ، آن پیر میکدهی راز، که با کلامی به غایت لطیف و شعری آکنده از عشق، ظریفترین پردههای هستی را به تصویر کشید. شعر حافظ، دریچهای است به جهانی که در آن، کلمات همچون نسیمی لطیف از باغهای شیراز بر جان میوزند. زبان او نه خشن است و نه سنگین؛ بلکه مملو از موسیقیایی است که تنها از ذهن یک هنرمند ظریف و حساس تراوش میکند. او استاد به کار بردن کلماتی است که در عین سادگی، عمیقترین معانی را در خود جای دادهاند. تمامی دیوان او، سرودهای جاودانه در باب عشق است؛ عشقی که هم آسمانی است و هم زمینی، هم شریعت است و هم طریقت. این عاشقانه سرایی حافظ، نه سطحی، بلکه سراسر پیچیدگی و شور است. او با چنان ظرافت و مهارتی، پرده از رازهای نهان برمیدارد که خواننده را در حیرت فرو میبرد. حافظ، با همان لطافت کلام، میتواند از باده و ساقی سخن بگوید و همزمان، از وصال یار ازلی سخن براند. او هنرمندی است که هیچ کلمهای را بیدلیل به کار نمیگیرد و هر مصراع او، نقشی است دقیق و ظریف که با نهایت مهارت بر بوم شعر حک شده است.
پروین اعتصامی، بانوی جنگجوی عرصه قلم، که با منطقی آهنین و زبانی استوار، علیه هرگونه نابرابری و جهل شمشیر زد. پروین، تنها شاعری لطیف نبود؛ او در پس آن چهرهی شاعرانهی غزلسرایانه، یک مصلح اجتماعی و یک بانوی جنگجو قلم به دست بود. جنگ او، جنگ با ظلم، جهل، و تعصب بود. او از ادبیات به عنوان سنگری برای دفاع از مظلومان و زنان جامعهاش استفاده میکرد. استدلالهای او در شعرش، همواره بر پایههایی استوار و منطقی بنا شده بود. پروین با استفاده از قالبهای کهن و قصص پندآموز، پیچیدهترین مسائل اخلاقی و اجتماعی را چنان شفاف و منطقی شرح میداد که پیامهایش در ذهن خواننده حک میشد. او با قدرت استدلال، نه با احساسات ، بلکه با ارائه یک ساختار فکری منسجم، به نقد جامعه میپرداخت. این شجاعت او در بیان حقیقت، او را به یک جنگجو تبدیل کرد؛ جنگجویی که تیغ تیز کلامش، زره ریا و تزویر را میشکافت. در اشعار او، بینش منطقی و تعهد اجتماعی، شکوهی جاودانه به جایگاه ادبی او بخشیده است. پروین، نمونهای برجسته از زنی است که با حفظ وقار و ظرافت کلام، نبردی سخت را برای روشنایی و عدالت به پیش برد.
وحشی بافقی، تجسم زنده «عاشقی دلشکسته» که روح ناآرام او، در قالب شعرهایی سوزناک، دریچهای به سوی «غمی» عمیق گشود که محرک ابدی خلق زیباترین نالههای عاشقانه شد. شعر وحشی، آیینهای شفاف از دردهای عاشقی است. او شاعری است که از تجربهی زیستهی خود در هجران و ناکامی سخن میگوید؛ هر واژهاش مهر تأییدی بر زخمهای عمیق قلب اوست. او به معنای واقعی کلمه، یک عاشق دلشکسته است که معشوق او را هرگز وصال نیست و این فراق ابدی، جوهرهی شعر اوست. محور اصلی شعر او، غم است؛ غمی که از عشق زاده شده و خود به نیروی محرکهی اصلی شاعر بدل گشته است. این غم، او را به سوی زبانی ظریف اما بسیار نافذ سوق میدهد. شعرهای او مملو از آه و نالههایی است که از عمق وجود یک انسان رنجکشیده برمیخیزد. او غم را نه به عنوان یک حالت گذرا، بلکه به عنوان سرنوشت محتوم خود میپذیرد و این پذیرش، به اشعارش وزنی حماسی میبخشد. هرچند وحشی در بیان عشق زمینی مهارت داشت، اما این غم ناشی از دلشکستگی، او را به مقام شاعری والایی رساند که توانست با نهایت لطافت و سادگی، یکی از پرشورترین و در عین حال متأثرترین سبکهای عاشقانه را در ادبیات فارسی رقم بزند
خیام، فیلسوفی که با نگاهی تیزبین به جهان، پوچی و ناپایداری هستی را دریافت؛ اما به جای تن دادن به اندوه، با خردی ژرف، انسان را به سوی «شادی» لحظه و رهایی از قید و بندها فراخواند. رباعیات خیام، نماد بارز یک نگرش پوچگرایانه به مفاهیم جاودان و وعدههای موهوم است. او با درکی عمیق از فناپذیری جهان، به این نتیجه میرسد که عمر کوتاه است و جز بهرهبردن از لحظهی حال، چیز دیگری قابل اتکا نیست. این پوچگرایی او، در واقع یک مکتب اصیل برای زندگی است. اما نکتهی کلیدی در فلسفهی خیام، آن است که این درک از پوچی او را به سوی ناامیدی و انزوا سوق نمیدهد؛ بلکه دقیقاً به نقطهی مقابل، یعنی دعوت به شادی و سرخوشی معطوف میکند. او در میان هیاهوی دنیا و اندیشهی نیستی، تنها راه رهایی را در باده، یار و غنیمت شمردن دم میبیند. این دعوت به شادی، یک دعوت سطحی نیست، بلکه یک فلسفهی آگاهانه است برای زیستن در میانهی خلأ هستی. خیام با قدرت کلام و ظرافتی کمنظیر، از این تقابل میان پوچی و شادی بهره میبرد تا به انسان بیاموزد که در جهانی بیثبات، تنها اصالت در همین شور لحظه نهفته است.
صائب تبریزی، روح سرگردانی که در قفس تن، با هر نگاه، جهانی نو میآفرید؛ شاعری که از دل یک عمر تنهایی و سفر، با نوآوری بیوقفه در کلام، نالههای دل شکستهی عاشقان را به زبانی حکمتآمیز بدل کرد. تجسم تنهایی و سفر: صائب سالها در سفر بود و این تنهایی و غربت، بستر عمیقترین تأملات او شد. شعر او آیینهای است از روحی که در جستجوی حقیقت در پس هر جزئیات زندگی، آرامش میجوید. دردِ آمیخته با زیبایی: آن نوآوری که در سبک او دیدیم، صرفاً یک بازی زبانی نیست؛ بلکه تلاشی است برای بیان دردی که با کلمات معمولی قابل بیان نیست. او ناگزیر بود که زبانی جدید و ترکیبی بدیع خلق کند تا عمق آن احساسات و مفاهیم عرفانی را به تصویر کشد. شعر او مانند گنجینهای است که برای دیدن مرواریدهای آن باید پردههای غبارگرفتهی جهان روزمره را کنار زد. لحظه آفرینی جاودانه: صائب در هر بیت، انگار یک عمر تجربه را فشرده میکند. او به جای گفتن “من غمگینم”، تصویری میآفریند که خواننده را وادار به احساس آن غم میکند. این هنر او در «نشان دادن به جای گفتن»، بزرگترین جلوهی احساس اوست. او شاعری بود که رنج درونی خود را با لطافت و نوآوری در تصویر، به زیبایی جاودانه پیوند زد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان تمام سعیم رو میکنم بزارمتون اما همین یه متن ساده کلی وقت از آدم میگیره برای همین ممکنه با دانش کمم نتونم همتون رو توصیف کنم پس اگه نشد بزارمتون شرمندخ
باحال بود
اگه منم وقت ساخت پست داشتم و میساختم عضوی از کاربرای دسته انیمه میشدم ولی درس نمیزاره ...
مرسی زیبا
واای درک میکنم اصن درس ها آدمو خفه میکنه
منم میتونم باشم؟ (اگر اشکالی نداره)
تمام سعیم رو میکنم وایب شبیه تو پیدا کنم اگه شد جشم
ممنووون😭😭😭😭
اگه که ویعلی رو هم شناختی یا مشکلی نداشتی
ویعلی هم باشه؟
ایبابا نمیخواستم لو بدم ولی ویعلی متن شما از قبل هم آماده شده فقط ادیتش مونده 👍😂
عع مرسیییی
ذوقذوقذوقذوق😭
عالی🤗
مرسیی کیو سان
من واسه پارت بعددحادجمدحمواح
شرمنده نمیشناسمتون اگه وایب خوبی رو براتون پیدا کردم میزارم
چشمم
سپاس زیبا
من وایب کدام شاعر یا نویسنده رو میدم؟
----------
شاید حافظ؟
عرررر ذوققق مرسییی
خیلی قشنگ بود ویو😭😭🛐
مرسییی هارووو😭😭😭
چقدر زیبا مینویسی🫠
اوا وی علی شرمنده میکنی ممنون
خواهش میکنم حقیقته🫠
خسته نباشید
سلامت باشبد