11 اسلاید صحیح/غلط توسط: VAIROخبیث انتشار: 4 سال پیش 111 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خوب بریم برای پارت 4 🍁
همه در حال جر و بحث بودن که اون هیولا بهشون رسید دیپر : الفرار ! فورد : استنلی بچه ی اون هیولا رو ول کن ! استنلی : عمرا ! اصلا من برای چی با شما اومدم ؟! فورد : به این دلیل که جلوی اون نور عجیب رو بگیریم ! دیپر : راستی اصلا اون نور کجاست ؟! استنلی : جیم زده درست همون کاری که ما باید بکنیم ! فورد : دقیقا اما بدون اون بچه ! ، همه داشتند با جر و بحث فرار میکردند که یهو به یه بن بست رسیدند دیپر : اینجا که بن بسته ! -اینجا دیگه اخر خطه 👻 دیپر : این کوتوله اینجا چیکار میکنه ؟! کوتوله : اون تروداکس ناماده هست پس کارتون تمومه 😁 استنلی : ناماده ؟ خو چرا بهش نمیآیند نر ؟! کوتوله : خو نامادست دیگه استنلی : خو بهش بگو نر !! 😠
کوتوله : خوب بابا همتون با هم بگین عر ! 😂 استنلی : الکی برای من شعر نباف !! / در همین حین صدای تروداکس نزدیک و نزدیکتر میشد ، کوتوله : خیلی دلم میخواست بیشتر با هاتون حرف بزنم اما دیگه باید برم شمبوس گمبول بیا بریم شمبوس گمبول : شمبوس گمبول ! ، اون کوتوله ها داشتند میرفتن که هیولا به شمبوس گمبول خیره شد ، میبل : اون گیاه خواره مگه نه ؟! . یهو هیولا شمبوس گمبول رو خورد 👻 همه : آآآآ 😫 ، هیولا سرش رو برگردوند و به استنلی خیره شد استنلی : بچت مال خودت نخواستیم 😑 اما هیولا باز هم داشت جلو تر میومد ، اون جلو اومد و جلو اومد جوری که میشد نفسش رو حس کرد 😫😯
هیولا تا چند لحظه به انها زل زده بود فورد : ( خیلی آروم ) باید آروم باشید ! بعد هیولا کمی انها را بو کرد و کمی ان طرف تر ضربه ای به یکی از صخره ها زد و انها را فرو ریختن دیپر : نگاه کنید همون نور ! نور نگاهی به دیپر کرد : حرف نزنی نمیگن لالی !!! بعد از کمی مکث : میشه مثل دوتا ادم متمدن مذاکره کنیم ؟ و بعد هیولا یک غرش خیلی بلند کرد جوری که همه دستاشون رو روی گوش هاشون گذاشتند نور : خب انگار نمیشه اه ولی الان اصلا رو مودش نیستم در نتیجه باس بگم... االلففرراارر !!! ، راستی شما هم با من میاین ؟ فورد : از کجا بدونیم میشه بهت اعتماد_ استنلی : مجانی ؟ نور : مجانی ! استنلی : عسلیا بزنین بریم !!
فورد : صبر کن !! / ولی هیچکس به حرفش گوش نمیداد 😂 در نتیجه فورد هم مجبور شد دنبال اونا بره ، بعد از چند دقیقه دویدن : فورد : برنامت برای فرار چیه ؟! نور : اممم.اینکه.فرار.کنیم.؟! فورد : یعنی هیچ نقشه ای برای فرار نداری ؟! نور : چرا دیگه همین الان یه نقشه کشیدم اینکه فرار کنیم 😁 فورد : کارمون ساخته_ست 😐 نور : آه باشه..بفرما ! / نور یه دروازه ی عجیب درست کرد ؛ دیپر : این دیگه چیه ؟ نور : راه فرار ؛ بفرمایید تو فورد : از کجا بدونیم میتونیم بهت_ بعد نور همه رو پرت کرد تو دروازه نور : همیشه باید کارو واسه ادم سخت کنن اه کلا مشکل دارن ! 😑
« پیش دیپر و بقیه » : اهههههه !!! ( در حال سقوط ) میبل : اممم دیپر الان 5 دقیقه-ست داری داد میزنی میشه بس کنی ؟! استنلی : داری مرد بودنتو زیر سوال میبری عسلی ؛ وایسا ببینم تو اصلا مگه مردی ؟😂😂 فورد : اینقدر مزه نریز استنلی استنلی : دو کلام حرف از مادر عروس 😂 میبل : عروسی کیه ؟! استنلی : عروسی فورد دیگه 😂 میبل : مبارکه ! 😍 فورد : اره اره تو خوبی ؛ باید بفهمیم که چطوری از این تونل بی انتها بریم بیرون همه بگردین دنبال یه چیز عجیب استنلی : باشه نابغه 😒 / و بعد برای شوخی خودشو زد به فورد ؛ و وقتی این اتفاق افتاد همون جرنالی که دیپر توی جنگل پیدا کرده بود از کت فورد افتاد بیرون دیپر : خودشه شاید توی این جرنال یه چیزی درباره این تونل باشه !
فورد : ببین دیپر نمیخوام ناامیدت کنم ولی من تا حالا همچین چیزهایی ندیدم پس اگه این جرنال من باشه نباید همچین چیزهایی توش باشه استنلی : منظورت چیه که "اگه جرنال من باشه" ؟! این یکی از اون سه تا کتاب مسخرته که درباره ی ابشار جاذبه نوشتی ؛ و الان هم یکیشون به طرز شگفت انگیزی اینجاست !؟ میبل : راستی دیپری تو گفتی این کتاب رو از کجا پیدا کردی ؟ دیپر : راستش وقتی تو جنگل داشتم دنبال شما میگشتم چشمم خورد به این جرنال ؛ اولش گفتم غیر ممکنه ولی وقتی به ابشار جاذبه که به طرز شگفت انگیزی دوباره درست شد فکر کردم گفتم هیچی غیر ممکن نیست !!
استنلی : خب راستش اینی که گفتی با منطق های عجیب اینجا جور درمیاد ؛ حالا جناب دانشمند توضیح بده منظورش از اون حرفی که زد چی بوده ؟ فورد : خب راستش اگه از روی ظاهر قضیه نگاه کنی این یکی از جرنال هایی هست که من نوشتم اما مطالبی که من توی جرنال ها نوشتم در اصل تجربیات و نتایج تحقیقات من بوده و من نه تا حالا تروداکس دیدم و نه دربارشون شنیدم ! پس در نتیج_ اصلا دارین به حرف هام گوش میدین ؟ استنلی : ببینم این که یکی از شوخی های مسخرت نیست هست ؟! فورد : منظورت چیه ؟
دیپر : عمو فورد وقتی شما داشتید حرف میزدید صفحات این جرنال به طور مداوم باز میشد !! میبل : شاید باد بوده ؟! دیپر : خواهری اینجا هیچ بادی نیومده پس باید دنبال یه دلیل منطقی تر باشیم !! « دقایقی سپری شد » دیپر : فهمیدم !!! میبل : اینکه چطور مخ یه پسر رو بزنم ؟! استنلی : خودم یادت میدم عسلی !! فورد : دیپر تو ادامه بده 🤨 دیپر : خب راستش وقتی کتاب رو پیدا کردم داشتم با خودم فکر میکردم که کجا هستم که یهو صفحات کتاب ورق خوردند و عنوان « دنیای سایه ها » را برای من اورد ( و همون لحظه صفحات کتاب همون عنوان رو اورد ) میبل : فکر کنم بهتره دیگه شکر خام نخورم ؛ ولی خو خوشمزست !!
فورد : جالب شد !! استنلی : دقیقا ! 😄 ( استنلی * : بوی پول به مشامم خورد 😁 ) دیپر : فکر کنم باید اینجوری راه فرار از اینجا را پیدا کنیم !! فورد : باید بفهمیم اسم این جایی که توش هستیم چیه !! میبل : ولی چجوری ؟! اخه اینجا ممکنه هر اسمی داشته باشه مثل دروازه ی به ناکجا اباد !! یا مثلاً دروازه ی تاریک اخه خیلی تاریکه !! / و یهو صفحات کتاب تغییر کردند و عنوان « دروازه ی تاریک » رو نشون داد !! دیپر : خواهری تو یه نابغه ای !! میبل : خودم میدونستم !! استنلی : وقتشه جناب دانشمند راه فرار جور کنه اونم زود !! فورد : باشه ! خوب اینجا نوشته که هیچ راهی برای خروج از دروازه ی تاریک وجود نداره !! دیپر : یعنی چی !! باید حتما یه چیزی باشه !!
استنلی : باید یه چیزی به عنوان راه فرار جایگزین وجود داشته باشه یا یه همچین چیزی درست مثل همون دفترچه های تو که توشون خاطرات مسخرتو مینوشتی !! / و بعد صفحات کتاب به فهرست خاطرات تغییر کردند دیپر : عمو فورد شاید یه چیزی درمورد این دروازه توی قسمت خاطرات باشه !! میبل : امتحانش ضرر نداره !! فورد : باشه ؛ خوب ببینم بزار از اینجا شروع کنیم... « بعد یه مشت خاطرات چرت و پرت » : فورد : خب این اخریشه بزار ببینم : بعد از اینکه ماتیلدا رو عصبانی کردم برای فرار دروازه ی تاریک رو امتحان کردم ولی نیم ساعت داشتم سقوط میکردم ! ولی خوب بعد تلاش های بی نتیجه با استفاده از جادوی مکان تونستم به یه جای دیگه برم و نجات پیدا کنم ! واقعا خوشحالم که همچین جادویی وجود داره !!
استنلی : حله دیگه مگه نه ؟! فورد : تقریبا ؛ اول باید بفهمیم جادوی مکان چجوری انجام میشه ! دیپر : خوب بزار ببینم..نوشته که به مکان مورد نظر فکر کنید و این کلمات رو تکرار کنید نکته : اگر چند نفر هستید دست های هم رو بگیرید / بعد همه دست های همدیگر رو گرفتند و کلمات را تکرار کردن : سیکاب استورد یعساق فرتید رامبل !! ( استنلی : خب عسلیا این داستان ادامه دارد ولی تا اون موقع به نظرتون وردی که جناب دانشمند پیدا کرده کار میکنه ؟! 😬 )
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عااالی
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللییییییییییییییییییی 😍
وااااای 😭به شدت بده 😭 برای من هم یه سه چهار باری اتفاق افتاده😖😢🙀(╥﹏╥)
فقط اگه دوباره برات اینجوری شد نزنی تبلت یا لپتاپ رو مثل من و میبل به فنا بدیااا 😂
راست میگه من سه بار تاحلا تبلتمو پوکوندم ویپرم یه بار پوکوندتش😂اشتباه مارا تکرار نکن فرزندم😂
😆😆 باشد نمی کنم😂😂
عالییییییییییی بود
بلی حق داری
من بودم میزدملبتابمو میپوکوندم😂تبلتمم خودم پوکوندم😂یه بار پام رفت روش بابام درستش کرد بعدا چون گلس ننداخته بود چند روز بعد از اینکه بهم دادش از دستم افتاد بدجوری شکست.این بار درستش نکرد بعدش یه روز داشتم باهاش کاتر میکردم ولی کیبوردش خراب بود کلمه اشتباه میزد و اینا خلاصه منم اعصابم خورد شد همچین گرفتم فشارش دادم پوکید😂و اینگونه بود که من تبلت بدبخت خود را به قتل رساندم😂
افرین افنر 😓
البته منم خالی از برکت نبودم و یه بار تبلتم را شکوندم 😓
بعدشم تا 4 ماه تبلت نداشتم 😫
یه بار؟پوف بیخیال بابا من یه سه بار تبلتم پوکوندم تو سومین بار دیگه کلا از بین رفت😂بابام گفته اگر نمره هام خیلی خوب بشن برام یکی دیگه میخره،،،اگرم نشن که هیچی دیگه کلا بی تبلت میمونم😐😂
او مای گااااد 😂 همین الان یکی رو میفرستم بهت جایزه نوبل بده 😂😂 تازه من با اینکه یه بار شکسته و مثلا الان دیگه باید قدرشو بدونم همچنان پرتش میکنم اونم از ارتفاع دستان من سقوط ازاد به دماغم میکنه و همچنین هی رو زمین میوفته و کاریش هم ندارم 😂
و همچنین ارزو میکنم زود تر برات بخرن و در امتحانات موفق باشی
بفرست بفرست😂منتظرما!😂دمت گرم😂منم اتفاقا وقتی درست شد سعی کردم قدرشو بدونم ولی از دستم افتاد زمین چنان شکست که(ولی کار میکرد برای همینم نگهش داشتم ندادم بابام ببره درستش کنه)😂چند روز بعدشم کیبوردش اعصابمو خورد کرد(مشکل داشت کیبوردش اخه)همچین فشارش دادم دیگه نابود شد😂
ممنون💖امیدوارم تو هم موف باشی🙃💝
بله کاملا حق داری به جمع رد داده ها خوش اومدی 😂😂😂
# رد دادگان 🔫😁
خیلی عالی بود🤩🤩
زووود پارت بعد رو بنویس
و به نظرم کاملا حق داری😑😑👍🏾👍🏾
💙💙💙
فکر کنم حرفت رو ناظران اثر گذاشته و تستی که قرار بود حداکثر 3 روز دیگه منتشر بشه همین الان منتشر شد 😐
راستش قرار نبود اینجوری بشه ، قرار نبود...😓
کامل درکت میکنم
خیلی بده 😑
داستانم عالی بوددددد
ممنون 😘