
قسمت دوم امیدوارم خوشتون بیاد
همجا تاریک بود خواستم چراغ رو روشن کنم که متوجه آمدن ی چیز رو دهنم شدم سریع دستش رو گاز گرفتم با ی حرکت حرفه ای اون از گردن گرفتم و کلت رو از پشت شلوارم در آوردم و گرفتم روی سرش چراغ هارو روشن کردم و متوجه فرد دیگه ی شدم که تهیونگ رو بسته به صندلی و روی سرش تفنگ گرفته (علامت حرف زدن اون مرده ° علامت حرف زدن تهیونگ ×) °اگر میخوای دوست پسرت زنده بمونه همین حالا اونو ول کن و تفنگت رو بنداز رو زمین +باشه فقط به اون کاری نداشته باشید من هرکاری بگید میکنم، بعد اون مرده رو ول کردم کلتمو انداختم رو زمین و با پا هولش دادم طرف اونا روبه پشت برگشتم و دستامو بردم بالا وقتی حس کردم خیلی بهم نزدیک شدن ی غلت تو هوا زدم و با ی پا تو صورت یکی و با اون یکی پا تو صورت یکی دیگه شوت زدم و سریع کلتمو برداشتم یکی به سر اون و یکی به سر اونکی گلوله زدم تهیونگ داشت بهوش می آمد رفتم و جلوش نشستم خواست اونور رو نگاه کنه +تهیونگ تو چشمای من نگاه کن اونجا رو نبین . هر چقدر بهش گفت حرف گوش نکرد منم برای همین بوسیدمش از چشم نویسنده:وقتی ا/ت داشت تهیونگ رو می بوسید خبر نداشت که یکی داره نگاهشون می کنه لبخند روی صورت اون فرد به نگاهی غمیگین تبدیل شد و اشک هاش توی چشما هاش جمع شد و رفت برای اینکه یکم فکر کنید فعلا نمیگم کیه😂
از چشم شما یکم بعد لبام رو از لبای تهیونگ جدا کردم و چشم هاشو با ی چیز بستم و +بیا بریم پایین بازشون میکنم فقط ازم نخواه که چیزی بهت بگم ×باشه، رفتیم پایین چشم های تهیونگ رو باز کردم و سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت عمارت(خوب مشخصه باباش کاخ داره بالاخره خلافکاره) رسیدم ماشینو پارک کردم +امشب باید اینجا بمونی ×چرا +قرار شد چیزی نپرسی ×باشه بعد رفتیم داخل و به سالن که رسیدم دیدم نامجون نشسته روی مبل و داره تلویزیون می بینه صداش کردم +نامجونا *جانم پرنسس +ببین کی آمده برگشت به ما نگاه کرد ×سلام *ا/ت معرفی نمی کنی +چرا الان تهیونگ ایشون داداشمه نامجون و نامجون اینم تهیونگ دوست پسرمه ×سلام از آشنایی باهاتون خوشحال شدم *منم پس تو دل خواهر منو بردی تهیونگ لبخند دندون نمایی زد و بعد +نامجون می توانیم ی لحظه خصوصی حرف بزنیم *بله پرنسس رفتیم دورتر از تهیونگ وایستادیم +نامجونا من امروز سه نفره کشتم *گفت خوب که چی زدم تو پیشونیم +نمی خوای بپرسی چرا *آهان اره چرا +یکی رو که همون که امضاش رو بهت دادم دوتایی دیگه قصد جونم رو کرده بودن که تو خونه ی تهیونگ کشتمشون و راستی حواست باشه اون چیزی از کشت شدن اونا و یا اینکه با اونکی تو تلویزیون میگن نیستم نمی دونه *اوکی پرنسس آدرس بده ی نفرم می فرستم اونجا رو درست کنه +مرسی اوپااا پس من برم تهیونگ با بقیه آشنا کنم آدرسم برات پیامک میکنم اینم کلید، کلید گرفت منم همون موقع آدرس رو پیامک کردم +بریم تهیونگ ×کجا +با بابام آشنات کنم ×باشه
رفتیم به سمت اتاق کار پدرم در زدم ^بیا داخل رفتیم داخل +سلام بابا این همون دوست پسرمه که در رابطه باهاش امروز بهتون گفتم ^اهان سلام پسرم دختر ماشاالله سلیقه آت هم خوبه ×سلام بعد آشنا شدن شون به خدمتکار خونمون گفتم که براش ی اتاق آماده کنه و بعد بردمش اونجا ×ا/ت من نمی توانم با این لباس ها بخوابم +ای وای راست می گی وایسا می رم برات میارم از نامجون میگیرم ×ا/ت من توی لباس های بردارت گم میشم(این خیلی دروغ بود😂) +خوب پس از جونگکوک میگیرم ×جونگکوک کیه +ای احمق، بعد از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت اتاق احمق خان +احمق خان -من احمق نیستم +هستی -نیستم +هستی -حالا هر چی چیکار داشتی +ی دست لباس راحتی بده -لباسای منو می خوای چیکار دلت برای بوم تنگ شده می خوای بوشون کنی اکه آنقدر دلت می خواد بیا بغلم کن مشکلی نداره +خدای من چقدر تو احمقی آخه بوی تورو میخوام چیکار فراموش کردی خودم دوست پسر دارم ی دست لباس بده -برای چی می خوای +می خوام احمق خان -اولا برای چی دومن من احمق نیستم +اولا به توچه دوما هستی -یاااا +ایشش بده دیگه برای تهیونگ -اون دیگه کیه +دوست پرسم -مگه خودش نداره +چرا اما امشب اینجا می مونه و اینجا لباس نداره -نمیدم +دیگه صبرمو لب ریز کردی، خودم رفتم سمت کمدش و ی دست لباس برداشتم و رفتم بیرون -یااا من اجازه نداده بودم +حالا هر چی فردا برات میارم
رفتم داخل اتاقی که تهیونگ توش بود بهش دادم و گفتم شب بخیر ×ا/ت نگفتی جونگکوک کیه +گفتم که ی احمق ×جدی باش +پسر عمومه ×اما تو نگفته بودی عمو داری +چون ندارم ×پس چجوری پسر عمو داری؟ تو ذهنم گفتم خدایا ی مشت خنگ دور من جمع کردی +عموم،زن عموم و مادرم توی تصادف رانندگی مردن وقتی من ۲ سالم بود ×پسرعموت چند سالشه +ی سال از من بزرگ تره ×اهان ی سوال چرا اینجا زندگی می کنه +وقتی یتیم شد،شد گل سر سبد پدرم و هرکاری اون می خواست برای انجام میداد ما سه تا باهم بزرگ شدیم ولی اون وقتی ۱۱ سالش بود یعنی ۱۲ سال پیش از پدر خواست بفرستتش خارج اونم قبول کرد و تازه امروز برگشته خوب دیگه لباسات رو عوض کن و بخواب حمام داخل اتاق هست فردا میام تا باهم برای صبحانه بریم اتاق منم اونکه درش طوسیه شب بخیر،در اتاقش رو بستم و رفتم داخل اتاق خودم تا صبح خوابم نبرد همش اتفاقات گذشته برام مرور میشد اینکه ما باهم بزرگ شدیم منو جونگکوک همش باهم دعوا داشتیم و لج و لجبازی می کردیم اینکه اون لج و لجبازی به عشق ختم شد اینکه اون منو ول کرد و رفت و منم چقدر زجر کشیدم خیلی برام سخت بود که بعد از ۱۲ سال دوباره برگشته باشه کاش هیچ وقت برنمی گشت
اینم از پایان این قسمت چالش:فکر می کنید کی داشت ا/ت و تهیونگ رو نگاه می کرد؟ و اینکه لطفا بهم آهنگ معرفی کنید(لطفا فقط انگلیسی باشه) اگه داستان خوبی هم سراغ دارید داخل تستچی بهم معرفی کنید خیلی دوستتون دارم منتظر قسمت بعد باشید
غلط املایی بود ببخشید مرسی که داستان منو انتخاب کردی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود😍🤗
ج چ : صد در صد کوکی بوده😎😎
به داستانای منم سر بزن دو تا فیک دارم یه داستانم تموم شده یکی هم تا پارت چهارم اومده 🤗🤗 من خودم آهنگای فارسی گوش میدم اصلا آهنگ انگلیسی گوش نمیدم وگرنه برات میگفتم☺☺
عالی بود
ج چ: جونگ کوک
مرسی گلم🥰
ج چ :جیمین💜
💗💗❤️❤️
من منتظر پارت بعد هستم هانی 😘🤩😘
دنبالی
منم با فیک دارم خوشحال میشم که بخونی و نظرت رو بدی
💓💓💓💓❤️❤️❤️
باشه حتما می خونم و نظر میدم😉
عالییییییییییییییی
فک کنم کوکی
مرسییییی🥰🥰🥰🥰
جچ:جیمین
عالیییی بود
مرسی عزیزم 💗💗
عالی بود
ج چ: جونگ کوک
مرسی گلم❤️❤️
اهنگ یار ابدی از حسین منتظری خیلی قشنگ هست با محشری تو و اخموی کمیاب
مرسی گلم 💓💓
چالش: 1) فک کنم اون جیمین بود 2) آهنگ faded, lovely و with out me.
3) داستان جونگ کوک و حافظه گمشده، jungkook and me، هویت پنهان، مدرسه شبانه روزی😐🐕
مرسی عزیزم ❤️❤️❤️❤️
عالی بود💘💘
جواب چالش :
Flash light از jessie j و. In the name of love از bebe rexha
Clemetine از halsey
مرسی گلم❤️❤️❤️❤️❤️❤️