دوست خون اشام

تست قبلیم خیلی بد بود و این دفعه سعی کردم یه داستان بهتر رو شروع کنم امیدوارم دوست داشته باشد و لطفا نظر بدید❤

بخاطر مشکلاتی که برای مادرت و شوهر دومش پیش اومده مجبوی چند وقتی پیش پدرت زندگی کنی و اونجا به دانشگاه بری . پدرت برای اینکه بهتر بری و بیای یه ماشین برات میخره .

صبح با صدای زنگ گوشیت بیدار میشی و برای رفتن به دانشگاه اماده میشی . وقتی میرسی کنار یکی از دخترا میشنی.اون بهت سلام میکنه و میپرسه که تو دانشجو جدیدی؟؟میگی اره و اون خودشو بهت معرفی میکنه :من رز هستم و تو .تو:منم الیسم

زنگ میخوره و باهم به سالن غذا خوری میرین و کلی حرف میزنین و باهم به خونه برمیگردین .چند روزی میگذره تا رز تصمیم میگیره بزرگترین رازشو بهت بگه .به نظرت رازش چیه؟

رز:الیس من یه رازی دارم که هیچ کس ازش خبر نداره جز یکی که خودش باعث این راز شده ۸ سال پیش تو چنگ یه خون اشام بودم اون خونمو خورد و تا پای مرگ رفتم ولی چند دقیقه بعد چند تا خون اشام دیگه رو دیدم چشام تار میدید و داشتم بیهوش میشدم ‌که یکیشون گردنمو گاز گرفت و از اون موقع تبدیل به یه خون اشام شدم .

اره می دونم باورش سخته ولی باور کن اونا وجود دارن و منم یکیشونم . به حرفاش میخندی و به فکر فورو میری اونم برای اینکه باور کنی جای زخمشو بهت نشون میده و تاکید میکنه که به کسی نگی .

تو : پس از این به بعد باید با شکار چی بیام دانشگاه!? . از وقتی رسیدی خونه فقط داری به رز فکر میکنی به حرفاش جای زخمش . بعد میری و تو گوگل درباره درباره خون اشاما سرچ میکنی و همه چی رو دربارسون میفهمی .

سر کلاس حواست همش به رز پرت میشد همه نشونه هایی خونده بودی رو داشت . به خودت میای میگز دست بردار تا همینجا هم نصف درسو از دست دادی . اخرای کلاس بهتون میگن که پس فردا یه گردش علمی داریم برگه رضایت نامه بهتون میدن. برگه رو میگیری میرین رز : هنوز داری به دیروز فکر میکنی ؟

کاش اصلا بهت نمیگفتم بیخیالش شو دیگه . تو: باشه باشه خب تو میای گردش ؟ اره میام . بعد باهم برای پس فردا کلی برنامه ریزی میکنید .

خب بالاخره روز گردش رسید میری دنبال رز و باهم میرین دانشگاه و یه راس سوار اتوبوس میشین و از رز میخوای درباره جنگل برات توضیح بده و اونم میفهمه که میخوای درباره چی برات توضیح بده ولی مستقیم نمیگی .

چطور بود دوستش داشتین . نظرتون رو بگید ممنون که وقت گذاشتی منتظر دوست خون اشام دو هم باش❤