
ببخشید دیر شد داشتم سعی میکردم با گندی که تو قسمت پنجم زدم کنار بیام و بتونم ادامه بدم
میری خونشون و همه خودشونو بهت معرفی میکنن ؛ من الساندرم برادر رابرت ،من استیونم ،منم الیکام و منم میلسام اینم پسر عموم جانه .
ملیسا :اِ فعلا خسته ای بیا یکم استراحت کن ?. میری یه دوش میگیری میای و از ملیسا یه دست لباس قرض میگیری و میپوشی و از خونه میای بیرون و میبینی استیون روی یه میز چوبی با چند تا صندلی نشسته و داره خون میخوره میری کنارش میشینی و ازش درباره
استیون : تو چجوری تبدیل شدی ؟؟ تو : منتو جنگل گم شده بودم .........و دوباره به جنگل برگشتیم تا لورنو بکشیم ولی رز مرد و منم از خونش خوردم . استیون: نباید این کارو میکردی??
استیون : رز و خونوادش اومده بودن جنگل خیلی ادما اونجا بودن ولی اونا تقریبا از بقیه خیلی دور تر بودن بخاطر همین قبیله لورن اونا رو هدف گرفتن ما هم برای شکار اونورا بودیم که اونا بهشون حمله کردن همشونو کشتن ولی خاهر رز زنده موند رابرت عاشق رز شده بود و برای اینکه زنده بمونه اونو تبدیل کرد . ما هم بیشتر اونا رو کشتیم حتی برادر لورنو لورنم خواهر رزو با خودش برد و تا الان باید اونم تبدیل کرده باشه .
نه رابرت قبل از اینکه رز بمیره اومد کمکش و مرد اینکه تو چرا نباید از خون رز میخوردی رز از زمان تولدش طلسم شده بود و باید کشته میشد تو نباید خون اون میخوردی و الان
اون شب طولانی ترین شب عمرت بود و بدترین شب زندگیت صداشون میومد که داشت میگفتن تو باید بمیری وگرنه همه ی اونا رو به کشتین میدی که استیون بلند داد زد نه من نمیزارم اونو بکشید .الکساندر :چیکار میخوای بکنی به خاطر یه دختر خونوادتو بکشی . نه طلسمشومیشکونم .
تو هم تصمیم میگیری بری پس تا نزدیکای صبح صبر کردی و بعد بدون اینکه کسی متوجه بشه زدی بیرون بعدم کلی خودتو نفرین کردی :اخه هزار تا قصر جلوته موندی کدومو انتخاب کنی از اونجا ومدی ماشالله عقلم چیز خوبه وای خداااااااا??.
اول میخوای خودت بسازی ولی بعد میری شهر کارگر میگیری و بهشون میگی سریع اونجا برات خونه بسازن . روز بعد. بالاخره با کلی سر و کله زدن با کارگرا کارو شروع کردن رفتی پیش ماشینت تا بری خونه که با دیدن ماشینت یاد رز میوفتی .
خب از اونجایی که این داستان واقعی نیست و بخوایم موبه مو زندگی رو تعریف کنیم ۱۰۰ سال طول میکشه همه کارا تموم شد
از پنجره یه گوی میاد تو و روشن میشه و قوانین و برای شکستن طلسم بهت میگه : گوی باید بعد از ۱۰ روز بشکنه و کسی که گویو بشکنه میمیره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالویی بفالو
اگر نمیزاری بگو من 5 ماهه منتظرم یا بزار یا نیزاری بگو نمیزارم
داستانت عالیه موفق باشی♥♥
این قسمت خیلی مسهره بود ولی ادامه شو بنویس تا از این بل بشو دبیاد