
امیدوارم خوشتون بیاد
تصمیم گرفتیم مکان برگزاری جلسه رو اتاق الزامات قرار بدیم جلسات به خوبی پیش میرفت پاترونوس من گرگ بود آمبریج موفق شده بود و دامبلدور و برکنار کرده بود قرار بود بره آزکابان ولی فرار کرد امبریج برای خودش مأمورانی از بچه ها گذاشته بود تا هرگونه چیز مشکوکی رو گزارش کنن دنبال اتاق جلسات ما بودن ولی پیداش نمی کردن تا اینکه یک روز درا محکم باز شد و دراکو درحالی که یقه ی چوچانگ رو گرفته بود اومد تو همراه آمبریج و فیلچ و بقیه بچه ها تا چشمشون به من افتاد چشاشون گرد شد حتی فکرشم نمی کردن که منم عضو باشم همرو دوباره فرستاد دفترش و دوباره روی دستمون زخم ایجاد کرد برگشتم توی اتاق پانسی نشسته بود رو تخت و داشت گریه می کرد برام مهم نبود ولی از شدت کنجکاوی مجبور شدم بپرسم چیه ؟ باز چته ؟ گفت دراکو منو دوست نداره اون فقط با دل ادما بازی می کنه نگاه کن حتی تو هم ول کرده ولی عین خیالت نیست چرا ؟ گفتم پانسی اگر اینطور فکر می کنی شاید همینطوره ولی من با دراکو کاری نکردم که ولم کنه وقتی میدونم تقصیر ندارم چرا باید خودمو ناراحت کنم بعدشم شما که با هم نبودین چرا انقد ناراحتی ؟ گفت امروز رفتم پیشش و یک گل بهش دادم گفتم که دوسش دارم ولی اون گل و له کرد و گفت من ازت متنفرم گفتم آمم وای چه قدر بد متاسفانه دلم برات نمی سوزه چون واقعا آویزونی گفت تو هم که فقط تیکه میندازی گفتم وای سرم رفت بعدم درو محکم کوبیدم و رفتم توی سالن اجتماعات گروهمون هیچ کس نبود یهو یک صدایی اومد انگار که مستقیماً داشت با من حرف می زد
شاید من اینطور فکر می کردم ولی لحنش واقعا ترسناک بود می گفت ملودی عزیزم بالاخره برمی گردی به جایی که بهش تعلق داری خیلی زود منتظر باش سرم داشت تیر می کشید صدا تو سرم تکرار می شد و یهو با همون غریبه ی آشنا مواجه شدم اون سیاهپوش داشت باهام حرف می زد و میومد جلو هیچ کس توی سالن نبود و صدام در نمیومد رو زمین نشستم و اونم کنارم نشست گفتم ت...تو ک..کی ههه...هستی چ..چی می ...می خوای با همون لحن گفت تورو فقط تورو بعدم دستی به صورتم کشید و از جلوی چشام محو شد سرم دوباره خوب شد رو زمین نفس نفس میزدم نمیدونستم این کیه ولی الان یک چیزیو میدونم که اون دنبال منه منو می خواد اما چرا همونطور نفس نفس میزدم که دراکو رو دیدم داشت نگام می کرد ولی راشو کشید و رفت به سختی پاشدم رفتم دستشویی دخترا صورتم پایین بود صورتم و شستم ولی تا سرمو آوردم بالا توی اینه دیدمش و جیغم رفت هوا پشت سرم و نگاه کردم کسی نبود یکی که کنارم بود گفت خدایا این خل شده بعدم رفت بیرون سریع رفتم تو خوابگاه پانسی خوابیده بود منم رفتم تو تختم و سعی کردم بخوابم توی خواب همش دست اون سیاهپوش و میدیدم که می خواست به صورتم دست بزنه از خواب پریدم پانسی هم یهو بیدار شد چته تو باز دیوونه معلوم نیست دراکو چی از دستت می کشیده بی اهمیت بهش ردامو پوشیدم و رفتم سر کلاس دفاع امبریج مثل همیشه نیشش باز بود نشستم یک گوشه و سرمو گذاشتم رو میز گفت خانم الن سر کلاس من حق خوابیدن ندارید گفتم عذر می خوام پروفسور خواب نبودم راشو کج کرد سمت تخته سرم درد می کرد هرماینی گفت ببینم تو خوبی انگار که تازه به خودم اومده باشم گفتم آ...اره خوبم چرا بد باشم بعدم شروع به نوشتن جزوه کردم سر کلاس معجون سازی با دراکو و تام لیسان همگروه شدم هیچ کس حرف نمی زد من و دراکو همزمان خواستیم چیزی بریزیم توی پاتیل که تماس دستمون متوقفمون کرد نگاش نکردم و کارم و ادامه دادم بعد از کلاس رفتم کتابخونه درس بخونم گفتم آفرین ملودی بازم آبروی خودتو بردی مگه کار دیگه ای هم بلدی ؟ کتابمو باز کردم و شروع کردم به خوندن
از زبان دراکو: توی کتابخونه بودم حرفاشو شنیدم پوزخندی زدم گفتم هنوز اولشه با این وضع رفتم نشستم یک وری الکس و ژانیا نشستن پیشم و گفتن دارم دیوونه میشم من دیگه نمی تونم الان میرم دستشو گرفتم و گفتم نمی تونی بری همه چیو خراب می کنی !! از زبان ملودی : وقت کلاس پیشگویی بود رفتم پیش پانسی نشستم یک دلم براش میسوخت چون فقط دراکو رو دوست داشت تریلانی اومد تو آمبریج نتونست جلوی تدریسشو بگیره جلومون گوی بود ولی من فقط مه میدیدم اومد پیشم گفت چی میبینی عزیز دل مادر گفتم خب شاید مه ؟ گفت نابغه باید بگیری دستت تا داد دستم دست سیاهپوش و دیدم که داشت میومد سمتم یهو از دستم افتاد و شکست گفتم م.. متاسفم خم شدم که شیشه ها رو جمع کنم که دستم برید ازش خون جاری شد یهو تریلانی دستم و گرفت و کشید چشماش پشت عینکش خیلی بزرگ شده بود گفت دوباره دیدیش درسته ؟ داره خیلی بهت نزدیک میشه مواظب باش !!! از حرفش حالم بد شد فکر می کردم دروغگوئه ولی میدونه چی شده گفتم م.... من باید برم و سریع دویدم پایین از زبان دراکو: با خودم گفتم سیاهپوش پس برای همین دیشب روی زمین بود چرا گفت از همیشه بهت نزدیکتره ژانیا گفت بیینم منظورش چی بود گفتم فک کنم سیاهپوش مرموزمون از خواب زمستونی بیدار شده
از زبان ملودی: دیگه نمیدونستم چیکار کنم انگار همه چیز یهو رو سرم آوار شده چند وقتی گذشت دیگه ندیدمش روز امتحان بود وسطاش بودیم که صدا اومد و فرد و جرج با جارو و ترقه اومدن آمبریج و از راه بدر کردن همه خوشحال بودن بعد از چند هفته دامبلدور برگشت قوانین به حالت اول برگشت اون سال سخت بود اما تموم شد تابستون پدرم از سال قبل هم بدتر بود درکش نمی کردم چند بار دوباره همون کابوسو دیدم دوباره روز برگشت بود تولد شونزده سالگیمو بود ولی مهم نبود رفتم ایستگاه قطار و سوار شدم دراکو کت و شلواری مشکی پوشیده بود و از نظرم حالش خوب نبود اهمیت ندادم و توی کوپه ی هری اینا نشستم پامو دراز کردم و کم کم خوابم برد خیلی خسته بودم وقتی رسیدیم سریع رفتم تو اتاقم و خوابیدم ولی صبح با کابوس بیدار شدم معلم جدید معجون سازی داشتیم رفتم سر کلاس اسلاگهورن معلم جالبی بود چند تا معجون معرفی کرد و گفت هرکی معجون درستو بسازه این بطری فیلیکس فیلیسیس مال اون میشه و هری موفق شد کتاب پاره پوره ای دستش بود و خب عجیب بود داشتم با هرماینی راه می رفتم که یکی صدام زد برگشتم گفتم بله ؟ ولی کسی نبود حتما توهم زدم یک مدتی گذشت ولی توهم های من بدتر می شد هرشب میدیدمش تو خواب صدای یکیو می شنیدم ولی کسی نبود
بعضیا فکر می کردن من دیوونه ام و خب درست فکر می کنن سرزنششون نمی کنم وسط های سال بود دقت کرده بودیم هری همش پیش دامبلدور بود و از یک طرف همش پیش اسلاگهورن کسی ازش نمی پرسید چرا خیلی دلم میخواد بپرسم ولی بنظرم بهتره اولین نفری نباشم که میپرسه توی مهمونی اسلاگهورن یهو فیلچ دست دراکو رو میگیره می کشه و میگه قربان این پسر ادعا می کنه که به مهمونی شما دعوت بوده با اینکه دلم نمی خواست گفتم خب درست ادعا کرده همراه منه بعدم دست دراکو رو کشیدمش و بردم پشت چادر باهاش حرف نزدم فقط می خواستم گیر نیوفته رامو کج کردم سمت قلعه نمی خواستم برگردم دراکو خیلی تعجب کرده بود از زبان دراکو : باورم نمیشد اگر کمکم نمی کرد بدبخت میشدم پروفسور اسنیپ کشیدم و بردم بهم هشدار داد که حواسمو جمع کنم توی هاگزمید به کیتی من اون دفترچه رو دادم و از شانسم وقتی کیتی داشت با هری صحبت می کرد سر و کلم پیدا شد و هری افتاد دنبالم رفتم دستشویی جلیقمو در اوردم دست و صورتمو شستم اشکم در اومده بود یهو هری اومد و بینمون دعوا افتاد کل دستشویی و اب برداشته بود هری داد زد سکتوم سمپرا!!!!!! و دیگه نفهمیدم چی شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی
مرسییی✨
پارت بدهههههه
بررسیه
بکپزجبدل
عالییییییییی
عالییی
مرسییی✨🎶
قشنگ بودد
مرسییی 💚✨🎶