10 اسلاید صحیح/غلط توسط: f.h.t انتشار: 4 سال پیش 640 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم خوشتون بیاد😊💜
+ بی تی اس ؟ معلومه که میشناسم کیه که اونا رو نشناسه ؟ _ چیی ؟؟ واقعا میشناسیشون ؟؟ اسماشونو میدونی ؟ عکساشونو دیدی ؟؟ موزیک ازشون گوش دادی ؟ + اووه نه بابا. فقط اسمشونو شنیدم و میدونم خیلی معروفن. البته خیلی دوست داشتم طرفدارشون باشم چون شنیدم کارای خوب زیادی میکنن اما من کی وقت این کارا رو داشتم. _ اها ... + حالا بی تی اس چه ربطی به اومدن من به خونه ی تو داره. _ حالا بیا اینجا بهت میگم. + اوف از دست تو. الان میام. " قطع کرد . ماشین رو روشن کرد و راه افتاد. حدود نیم ساعت بعد به خونه ی سویونگ رسید. در زد . کمی بعد در باز شد. به هم سلام دادنو هیونا رفت توی خونه و روی مبل نشست.
+ خب بیا تعریف کن . چرا قیافت اینطوریه ؟" سویونگ رفت و کنارش روی مبل نشست . _قیافم که طوریش نیست. امم قبلش یه سوال. تو هوسوک رو ببینی ممکنه بشناسی ؟ + اا فکر نکنم. یعنی شایدم بشناسم اما خب بعد از نوزده سال حتما حسابی تغییر کرده . _ اها. + چطور ؟ _ همینطوری ... میگم ( قیافش رو ذوق زده کرد :) من ارمی شدم . + ارمی ؟ _ بابا طرفدار بی تی اس. + اهاا. پس به طرفداراشون میگن ارمی. _ اره. خب بیا یه موزیک ویدیو ازشون برات بزارم. + همین ؟ منو کشوندی اینجا از بی تی اس برام موزیک ویدیو بزاری ؟؟ _ نه خب . شایدم اره. حالا مگه چیه تو که بیکار بودی. + باشه باشه. " سرشو به مبل تکیه داد . سویونگ موبایلشو به تلویزیون که روبه روی مبل بود وصل کرد و موزیک ویدیو dynamite رو گزاشت. هیونا که اولاش بی حال بود کم کم انرژی گرفت و ذوق کرد. وقتی موزیک ویدیو تموم شد گفت : واو .. بابا اینا خیلی خفن هستن انتظار نداشتم . _ خودت گفتی دوست داشتی ارمی باشی. + چون زیاد تعریف شنیده بودم ازشون . فکر نمیکردم انقدر خوب باشن . _ یعنی حتی یه بارم نرفتی سرچ کنی و ببینیشون ؟ + فکرشو از سرم بیرون کردم چون وقتشو نداشتم. تا چهار سال پیش که موبایل نداشتم. با اولین حقوقم موبایلمو گرفتم و بعدم درگیر پیدا کردن هوسوک شدم . _ اا میخوای بهت معرفیشون کنم ؟ + اره. از این به بعد وقتایی که پیش همیم اهنگاشونو برام بزار. " سویونگ یکی از عکسای پسرا رو نشون هیونا داد. _ خب ببین این لیدرشونه . ار ام. این یکی سوکجین . شوگا . جی هوپ. جیمین . وی . جونگ کوک . ( و توضیحات جزئی راجب هرکدوم اعضا و جوایز بی تی اس که دیگه خودتون میدونید. اسم واقعی ار ام . شوگا و جی هوپ رو نگفت )
_ کدوم رو به عنوان بایست انتخاب میکنی ؟ یعنی اونی که از نظر تو بهتر و جذاب تره. + همشون واقعا جذاب و خوشگلن به نظرم بهترین ندارن. اما اگه بخوام یکی رو انتخاب کنم این یکی خوبه. اسمش چی بود ؟؟ _ جی هوپ... + یکمم اشناست.._ خب بیا بازم برات موزیک ویدیو بزارم ." not to day , DNA , fake love , on , no more dream , n.o spring day. , boy in luv , we are bulletproof , jump , danger , i need you , dope , run , butterfly , ma city , fire , save me , good day , for you , mama , lost , wings , zero o'clock , two three , anpanman , boy with luv , black swan , blood sweat and tears , blue and gray , dionysus , dis-ease , don't leave me , eight , euphoria , fly to my room , moon , filter , do you , heartbeat , i'm fine , shadow , jamais vu , life goes on , lights , love maze , magic shop, home , my time , nover not , only then , paradise , pied piper , savage love , stay , stay gold , still with you , just dance , sweet nights , telepathy , the truth untold , we don't talk anymore , your eyes tell , daechwita , fix you , film out , love myself , idol , so what , louder than bombs , mikrokosmos , mic drop , inner child , ( معرفی اهنگ راه انداختم حالشو ببرید😐🤣💜 ) حدود یکی دو ساعت نشسته بودن و این اهنگ ها رو گوش میدادن . گاهی هم پامیشدن و با اهنگ میرقصیدن . وقت اهنگ گوش دادن جلوی تلویزیون ناهارشون هم خوردن . هردو به مبل تکیه داده بودن که اهنگ اخر تموم شد .+ اوفف . ارمی شدم رفت . _ گفتم که خیلی باحالن . + اوهوم. _ خب حالا که بیشتر موزیک ویدیو هایی که دارمو دیدیم بیا این اصل کاریو ببینیم . اسمش ego و جی هوپ خونده. + اا اون خوشگله . _ اره. " موزیک ویدیو رو گزاشت و نگاه کردن.. تا اینکه به اون قسمتی رسیدن که جی هوپ گفت : ( زندگیِ جانگ هوسوک، نه جیهوپ از جلوی چشمام رد میشه )
+ ص..صبر کن اینو نگه دار. " سویونگ موزیک ویدیو رو استپ کرد. هیونا از روی مبل بلند شد و به سمت تلویزیون رفت . جلوش ایستاد و برگشت روبه سویونگ . گفت : گ..گفتی ا. سم این پ..پسره چیه ؟ " سویونگ اشک توی چشماش جمع شده بود _ جی هوپ ... + نه نه .. اسم .. اسم واقعیش چیه ؟ _ جانگ هوسوک. " سویونگ یه قطره اشک از چشمش چکید و به صورت رنگ پریده هیونا نگاه کرد. هیونا سمت تلویزیون برگشت. نشست و دستشو به صورت هوسوک روی صفحه تلویزیون کشید. بعد سریع بلند شد و به سمت کیفش رفت . زیپ کوچیک توی کیفشو باز کرد و یه عکس از توش برداشت. به سمت تلویزیون برگشت . زانو زد و عکس رو به صفحه تلویزیون چسبوند و با دستش نگه داشت و با دقت نگاه کرد. همون عکس بود... تنها فرقشون این بود که تو عکسی که هیونا داشت ؛ یه دختر کوچولو کنار برادرش نشسته بود . کلاه تولد سرش بود و موهاش از دو طرف بافته شده بود . دست کوچیکشو زیر چونش گزاشته بود و لبخند میزد... دستشو از روی عکس برداشت.. روی زمین افتاد. بلند شد و چند قدم عقب رفت . دستاشو به سرش گرفت و گفت : این امکان نداره . ( به سمت سویونگ برگشت و با دست بهش اشاره کرد. ) ی..یعنی میخوای .. میخوای بگی که جی هوپ ... عضو بزرگترین بوی بند جهان.. گروه بی تی اس اسمش جانگ هوسوکه و همون... همون هوسوک منه ؟؟؟ _ اره ( سویونگ اشکشو پاک کرد ) " هیونا لبخند کجی روی لبش اومد. + امکان نداره ( اشکاش سرازیر شد ) داری دروغ میگی . اینا همش یه خوابه . اینا الکیه. یه ایدول... اون یه ایدوله امکان نداره. یعنی تمام ... تمام این مدت جلوی چشمم بوده. میگی این چهارسال وقت تلف میکردم...یعنی اون... عضو گروه بی تی اس معروفه. اون تمام این چند وقت کلی تلاش کرده و یه ادم معروف شده. اخه .. اخه چرا به فکرم نرسید. چرا همش خودمو سرکوب میکردم. اسمشو گزاشته جی هوپ. فکر میکردم فقط امید منه اما نگو امید کلی از ادمای دنیاس. کلی طرفدار داره . کلی ادم که عاشقشن. تمام کارام الکی بود فقط اگه یکم دست از دنبالش گشتن برمیداشتمو کارایی که بقیه مردم میکردن میکردم... اگه بی تی اسی که تو کل جهان اوازه اش پیچیده دنبال میکردم میتونستم پیداش کنم.
در حالی که داشت موهاشو نوازش میکرد گفت : هیونا ... هیونا بسه دیگه سه ساعته داری اینطوری بلند بلند گریه میکنی . اروم باش. " هیونا اب قندی که سویونگ دستش داده بود رو سرکشید اما هرکاری میکرد نمیتونست جلوی اشکاشو بگیره. + دیدی چقدر بزرگ و خوشگل شده... خیلی جذاب شده. هیچ وقت تصور نمیکردم انقدر خوشگل شده باشه. من دنبال یه پسر ساده با وضع مالی معمولی میگشتم که چمیدونم مثلا کارمند باشه... با خودم میگفتم اگه پولداره حتما مدیر یه شرکتیه. چقدر احمق بودم.. اون با شجاعت به سمت هدفش رفت اما من ساده هنوز یه بازیگر درست و حسابی نشدم. دیدی چقدر سختی کشیده که به ارزوش برسه . همیشه تو تنهایی با خدا حرف میزدم ازش میخواستم هوسوک زندگی خوبی داشته باشه . بهش میگفتم ... درسته که من این همه زجر کشیدم اما در عوض هوسوک خوشبخت باشه. خب حداقل اون الان خوشبخته. از خواهر بیچارش خبر نداره . یادته ... یادته یه پسری رو به اسم جانگ هوسوک پیدا کردم ؟؟ دوسال پیش ؟ _ ( سویونگ اروم اشک میریخت ) اره. یادمه. خیلی خوشحال بودی. + اما اون هوسوک نبود فقط تشابه اسمی بود. چرا از اول نرفتم دنبالش.. میدونی چقدر بچه ها توی دانشگاه از بی تی اس حرف میزدن اما من بیچاره اون موقع که موبایل نداشتم .. به خودم میگفتم وقتی کار کردم و یه موبایل گرفتم طرفدارشون میشم. اما دیدی که هیچ وقت زمانش نبود . خانواده چوی چقدر مسخرم کردن که هنوز دنبال هوسوکم. میگفتن مرده. اما میبینی. چرا اخه چرا این چهارسال هیچ وقت نرفتم راجب بی تی اس سرچ کنم یا اهنگاشونو گوش بدم . _ اشکال نداره . حالا که پیداش کردی..این چیزا مهم نیست . مهم نیست چقدر طول کشیده یا میتونسته کمتر طول بکشه . مهم اینه که تو الان پیداش کردی و باید خوشحال باشی + ممنون سویونگ ممنونم. اگه تو نبودی..._ هیشش اصلا نمیخواد راجبش حرف بزنی. " دقایقی گزشت _ هیونا. حالا میخوای چیکار کنی ؟ " ..... _ هیونا ؟؟ " بهش نگاه کرد. خواب بود. لبخندی زد. بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت .
فلش بک ( نوزده سال پیش. یک ماه قبل از رفتن خانواده به سئول ) # هیونا ناخونک نزن. + اخه چرا مامان من کیک دوست دارم. # بزار تزئیناتش رو تموم کنم. داداشی و بابا که از پارک برگشتن هوسوک رو سوپرایز کنیم. + من دوست ندارم هوسوکو سوپرایز کنم اون عروسکمو خراب کرد. # اگه تو دفتر نقاشیشو پاره نمیکردی اونم عروسکتو خراب نمیکرد. + نمیخوام. اون اصلا منو دوست نداره. # چرا. هوسوک داداشته معلومه که دوست داره. اگه اذیتش نکنی اونم اذیتت نمیکنه. + از کجا میدونی دوسم داره# یادته با پول تو جیبیش برات مداد رنگی خرید. یادته هفته پیش که سرما خوردی چقدر نگرانت بود ؟ + خب پس اگه منو دوست داره منم دوستش دارم. # افرین دختر خوب. خواهر و برادرا باید همو دوست داشته باشن. ... # خب تزئینات کیک تموم شد. ( صدای در :) اوه اومدن . هیونا چراغو خاموش کن . " مامان فشفشه ها و شمع هارو روی کیک گزاشت و روشنش کرد. هیونا که تازه قدش به کلید برق رسیده بود چراغو خاموش کرد و رفت و درو باز کرد . چند قدم عقب رفت. هوسوک که تعجب کرده بود وارد خونه شد و پدرش در رو بست . مادرشون از اشپزخونه اومد بیرون هوسوک ذوق کرد و بلند گفت:× هورا تولدمه..و یهو همه با هم شعر تولدت مبارک رو خوندن . چراغارو روشن کردن. هیونا بالا و پایین میپرید و دست میزد و شعر میخوند. پدرشون هیونا و هوسوک و با هم بلند کرد و به سمت مادرشون رفت. وقتی شعر تموم شد همشون دست زدن و هیونا جیغ زد : تولدت مبارکک. " هوسوک ذوغ زده دست زد : مرسییی. اخ جوون. تولدم مبارک. " پدرش خندید و گفت : حالا شمع هارو فوت کن." همه با هم گفتن : یک.. دو .. سه " هوسوک شمع هارو فوت کرد و همه بلند هورا گفتن. هوسوک از بغل پدرش پایین اومد و مادرشو بغل کرد. هیونا هم از بغل پدرش اومد پایین . بعد همه دست همو گرفتن و دور هم چرخیدن و شعر خوندنو بازی کردن.....
# خب حالا بیاین ازتون عکس بگیرم. بعدش کیکو میخوریم و کادو هارو باز میکنیم. " ×+ باشه . " بابا دوباره شمع هارو روشن کرد. # هوسوک برو کنار کیک بشین. بخند. " هوسوک همون کارو انجام داد + پس من چی. منم میخوام عکس بگیرم. # بزار یه دونه از داداشت بگیرم. " ... # خیلی عکس قشنگی شد. × حالا کیک بخوریم. + ( با جیغ ) من عکس نگرفتمم. × اما من میخوام کیک بخورم. + منم میخوام عکس بگیرممم. # دعوا نکنید. هیونا برو کنار هوسوک یه عکس ازتون میگیرم بعد کیک میخوریم." هیونا کنار داداشش نشست و با اخم به دوربین نگاه کرد. # هیونا. دستتو بزار زیر چونت و بخند. اخم بکنی زشت میشیاا. " هیونا هم همونکارو کرد و لبخند زد. هوسوک هم لبخند زد. # سه. دو. یک. )))
سویونگ : چه عجب بلاخره بیدار شدی. + ( خمیازه کشید. ) مگه ساعت چنده ؟ _ هفت. + هفت صبح ؟؟ _ اووه نه بابا نکنه میخواستی یه روز کامل بخوابی ؟؟ هفت شب." هیونا بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد. با یاداوری خاطرات ظهر لبخندی به لبش اومد+ این اولین باریه که از خواب بیدار میشمو میدونم هوسوک کجاست. سویونگ خندید. _ زنگ زدم برامون پیتزا بیارن . + الان ؟ مگه گشنته ؟ _ اره خب ظهر فقط یکم رامیون خوردیم . معلومه که گشنم میشه مگه خودت گشنت نیست ؟ + امم. نه " همون موقع صدای قار و قور شکمش در اومد. _ ( درحالی که بلند بلند میخندید :) ای دروغگو . میگم دیروز ران بی تی اس جدید اومده. میخوای باهم ببینیم ؟؟ + ران بی تی اس ؟؟ _ ببین ران بی تی اس ....( توضیح داد ) + اهاا. چه باحال. خب بیا ببینیم . " کنار هم روی مبل نشستنو با هم ران بی تی اس دیدن. """ +(درحالی که داشت میخندید ) وای خدا مردم از خنده. اینا چرا انقدر خنده دارن. _ جین این قسمت خیلی باحال بود. + جونگ کوک با کلک برنده شد. _ اره جیمین باید میبرد. بیچاره تهیونگ که نامجون لباسشو نابود کرد + نامجون چرا انقدر خرابکاری میکنه ؟؟ _( با خنده) اون یه ماشین خرابکاره. + راستی شوگا چرا اینجا نبود ؟ _ اا یونگی شونه اش رو عمل کرده . بخاطر تصادفی که قبل از دبیو داشته. برای همین این چند وقته نه توی اجراها بود نه مراسما و ران بی تی اس..+ ااا چقدر بد. با این حال هوسوک از همه بهتر بازی کرد. ( کمی بغض کرد ) دیدی چجوری میخندید ؟؟ _ ای بابا هیونا. این که هوسوک خوشحاله گریه نداره که. + اره اما اینا همش بخاطر دلتنگیه. میدونی چند وقت بود خنده هاشو ندیده بودم. تازه.. الانم که از دور دیدم _ مطمئنم به زودی میتونی جی هوپ رو ببینیو..." گوشی هیونا زنگ خورد.. از توی کیفش اوردش بیرون و با دیدن شماره اهی کشید. گوشی رو برداشت. + الو..." با شنیدن داد پشت تلفن،، موبایل رو کمی از گوشش دور کرد. وقتی حس کرد تموم شده دوباره روش گوشش گزاشت.
+ سلام خانم. ÷ ای دختره ی خیره سر گستاخ. همیشه میدونستم لیاقت محبتای منو نداری اما بازم بهت محبت میکردم. + اه مگه چی شده که شما ناراحت هستین ÷ دروغگو به چه حقی حقیقتو از من مخفی کردی . با اینکه کانگ نمیدونست دختر خونده ی منی فکر کردی نمیاد بهم گزارش بده که اخراج شدی ها ؟؟ + معذرت میخوام... ÷ فکر کردی نمیفهمم هرروز دیر میرفتی سرکار و وسط کار غیبت میزد ؟؟ گزارش دقیقه به دقیقه ی کارای تورو به من میدادن. + گوش کنین من رفتمو... ÷فکر کردی من نمیدونم هنوز دنبال اون پسر مرده میگردی ؟ + هوسو...÷ خفه شو انقدر اسم برادر نحستو نیار + شما حق ندارین بهش توحین کنید. ÷ برای من تعیین و تکلیف نکن . زود برگرد خونه. حقته بدم بادیگاردا انقدر بزننت که بمیری. " قطع کرد. + اوفف. من دیگه برم خونه. _ نه نرو. مگه نشنیدی گفت میدتت دست بادیگارداش. + اگرم نرم قبر خودمو با دست خودم کندم. _ امشب پیشم بمون . لطفاا. + سویونگ خودت میدونی که باید برم. نگران نباش باشه ؟؟ _ اخه چطوری نگران نباشم. یه بلایی سرت میاره . + نمیمیرم نگران نباش. طوری میگی انگار اولین باره. نوزده ساله وضعم همینه. _ پس لطفا میخواستی بخوابی بهم پیام بده باشه ؟؟ + اگه گوشیم دم دستم بود حتما پیام میدم . _ ممنون .. اما پیتزاها چی ؟؟ + اون که نیاوردش. حتما رستورانشون شلوغه. خودت بخورشون . _ حداقل صبر کن بیاره یکم بخور برو. یا با خودت ببر. + نه بابا نمیشه باید برم. مرسی که نگرانمی." هیونا حاضر شد و باهم خداحافظی کردن ........ به خونه رسید. ماشینشو پارک کرد و بعد از رد شدن از باغ پشت در ایستاد. دستاشو که داشت میلرزید روی قلبش گزاشت . معلوم بود که ترسیده . تو دلش گفت : اروم باش. نباید بترسی .اروم. هوسوک اوپا ... نه نه . جی هوپ اوپا لطفا کمکم کن. " نفس عمیقی کشید و وارد خونه شد. خدمتکار سمتش اومد. ^ سلام خانم هیونا. + سلام. خانم کجاست ؟ ^ تو اتاقشونن و خیلی هم عصبانین. + باشه ممنون." به سمت اتاق مادرخوندش رفت که & به به . شنیدم اخراج شدی و به ما نگفتی." برگشت و به پشت سرش نگاه کرد+ سلام اقای دونگ وو. & ببینم فکر کردی منو مادرم کی هستیم که هروقت بخوای یه چیزایی رو به ما بگی و یه چیزایی رو به ما نگی هوم ؟؟ + مادرتون رئیس و شما وارث بزرگترین شرکت داروسازی کره هستین و منم در این باره فکری نکردم. & فکر کردی منو مادرم کی هستیم که به همین راحتی مارو مسخره ی خودت میکنی هاا؟؟ " با داد اینارو گفت. اما هیونا فقط بهش نگاه کرد . دونگ وو عصبی شد و مشتی بهش زد. هیونا روی زمین افتاد و خون دهنشو پاک کرد.
دونگ وو چند ضربه با لگد به شکم هیونا زد . هیونا ناله ای از ته گلو کرد و چشماشو به هم فشار داد. دونگ وو نیشخندی زد.. سعی کرد بلند شه اما دونگ وو یقه ش رو گرفت و بلندش کرد و دستشو اورد بالا تا بهش سیلی بزنه اما در اتاق چوی یون هو باز شد و اون بیرون اومد. ÷ بیارش توی اتاق. " دونگ وو موهای هیونا رو گرفت و کشید و بردش توی اتاق . هلش داد و هیونا افتاد روی زمین . دونگ وو درو بست. یون هو بالای سرش ایستاد. ÷ خب ؟ + معذرت میخوام. " هیونا بلند شد و ایستاد. ÷ بهت گفتم بازیگری نخون یادته ؟؟ اما تو گوش ندادی. تو بی مصرفو با اینکه به هیچ دردی نمیخوردی تو شرکتم استخدام کردم و گزاشتم اونجا کار کنی و بهت حقوق دادم. میدونی اقای کانگ چقدر ازم خواهش میکرد و میگفت تو رو توی بخشش قبول نمیکنه ؟ با این شرط راضی شد که هروقت از کارت راضی نبود بتونه تو رو اخراج کنه. اما تو در عوض تشکر . به جای اینکه خوب کار کنی . کاری کردی که اخراجت کنن. بدبخت اگه من تو خونم نگهت نمیداشتم اواره میشدی. من بودم که تو ولگرد رو توی خونم راه دادم. بی ارزش تو لیاقت کمی از محبت منم نداری اما من خرج لباس و خوراک و درس تو رو هم دادم. دختره ی بی اصل و نسب من بهترینارو برات فراهم کردم اما تو ثابت کردی جز یه بی خاصیت عوضی هیچی نیستی. + چرا ؟ چرا انقدر ازم متنفرید. من همیشه در برابر توحینا و تحقیراتون سکوت کردم و دستوراتتون رو اجرا کردم .مهم نیست کار اشتباهی بکنم یا نه مهم نیست دختر خوبی باشم یا نه شما همیشه همینارو بهم میگین . ÷ واقعا نمیدونی ؟؟ خوب جواب سوالتو میدونی. همسر من . به جای اینکه روزای اخرشو کنار منو پسرم بگذرونه . به جای اینکه به فکر درمانش باشه. وقتشو با تو تلف کرد. روزای اخرش به جای اینکه با پسرش بازی کنه با تو بازی کرد . اونم به بهانه اینکه یتیمی و دلش برات میسوزه. هه خیلی ساده بود. لحظه اخرش ازم خواهش کرد تو رو تو خونم نگه دارم . اگه اون نمیگفت . این همه پولمو نمینداختم دور. + من ... رفتمو تست بازیگری دادم. چند وقت دیگه قبولم میکنن. خواهش میکنم . اگه صورتم کبود باشه فکر نکنم قبولم کنن. " یون هو خندید و سیلی بهش زد. هیونا افتاد روی زمین .
÷ خواهش کن شاید ببخشمت . هیونا میدونست مادرخوندش دنبال چیه . گفت : خواهش میکنم منو ببخشید. لطفا" در اصل با هرکلمه که میگفت حس میکرد زیر پا لهش میکنن . از این کار متنفر بود ولی چاره ای نداشت. نمیخواست برای فیلمشون ردش کنن . نمیخواست سویونگ با وضعیت بدی ببینتش و نگران بشه. وگرنه ترجیح میداد مثل قبل جلوی مادرخوندش وایسه و جوابشو بده . ÷ دونگ وو ببرش توی اتاقش ." دونگ وو اومد و مچ دستشو گرفت و از اتاق مادرش خارج شد به سمت اتاق هیونا رفت . وارد اتاق هیونا شد و مچ دستشو ول کرد. هیونا مچشو با اون یکی دستش گرفت . دونگ وو رفت بیرون و در اتاقو قفل کرد. + هه. حدس میزدم اینکارو بکنه. اما اینبار دیگه برام مهم نیست. چون من اوپامو دارم. " درد داشت. روی تختش دراز کشید و چشماشو بست و در تاریکی اتاق غرق شد...
اینم از پارت دوم. امیدوارم خوشتون اومده باشه. کامنت بزارید و نظرتون رو بگید.
چالش : کدوم یکی از اون اهنگایی که نوشتم رو گوش نداده بودید ؟
ممنون ار همراهیتون. 🤗🤗💜💜😍😍
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
62 لایک
عالیییی 💜🤟🏻
اجی خیلی خوبهههه💜💜💜💜
اجی گفتی بیام این داستان تو بخونم تا بهت حسودی کنم؟🥺😂💜
من همینجوریش هم حسود هستم😹💔
اجی میشه بیای ناشناس؟ یک داستان دارم مینویسم تا پارت یکش نوشتم دوست دارم نظر بدی درموردش😅💜
مرسی اجی🥺💜🫂
دیگه درحدیی نیستت که حسودی کنیی😂😂
حتما اجی🫂💜
چرا نمیاره برام پیام ناشناسو🥲🥲
تو باید نویسنده بشی استعدادت خیلی زیاده
بی نظیر بود عجقم😍 تو استعداد داری بنظرم باید نویسنده بشی👏👏👍 بیچاره ا.ت چقدر درد میکشه😢
راستی میگم اهنگی که زحمت کشیدی تو این پارت نوشتی احیانن DNA(دی ای ان) نبود؟
امیدوارم تو هم موفق بشی😍❤
مرسیی اجی🥺💜
ما یکی از فامیلمان کره زندگی میکنه بعد قبلا توی موسیقی کار میکرد براش یک بار خوندم و رقصیدم و گفت عالیم دایی انقدر ذوق کردم داستاناتم بهش نشون دادم گفت محرکه می نویسی وقتی بزرگ شدم میخوام برم پیشش من اسمم مبینا اقاپور اگه جایی شنیدی بیا پیشم😢❤❤
واو اجی خیلی خوب میشه بری پیشش. حتما برو و یه زندگی خوب برای خودت بساز😍😍💜💜اجی نمیشناسمت🥺🤧
راستی اجی این چند وقت انقدر افسرده شدم هیچ کی کامنت نمیزاره😢💜امیدوارم همیشه مال تو پر کامنت باشه و مثل مال من نشه هعی😭💜
اجی اشکال نداره. مطمئنم یه روز داستانتو میشناسن و ازش خوششون میاد. من درک میکنم🥺🥺💜💜
عالیییییییی
مرسییی اجی🤗💜😍
اجی میگم این طور که معلومه
👈👉😂
همه در استعدادت در شک هستن و دارن محو میشن 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
از من گفتن باید حتما نویسنده بشی 😻
منم دستیارت 🙂😂😂
من نقاشیم خیلی خوبه (از خود تعریف نباشد😐🍁)
میشنم برات تیکه تیکه
داستان رو نقاشی میکنم 😁
مال پارت یک کابوس رویا رو دیروز تموم کردم 😅
میخام برم سراغ پارت بعد 😀
🌺🌷💐🌹🏵️🌼🌻🌻🏵️🌻🏵️
😂😂💜💜اره اجی نویسندگی رو دوست دارم . واو اجی خیلی باحال میشه تیکه تیکه نقاشی داستانو بکشی. خیلی دوست دارم نقاشیتو مخصوصا اونکه مال کابوس و رویاس ببینم 🤩🤩💜💜
دارم تیکه تیکه شو نقاشی میکشم 🤭😂
مثل کمیک 😐🤣🤣
داداشم عین دیونه ها هر یه دیقه میاد تو اتاقم نگاه م میکنه میره 😂😂😂
خیلی بیکارم بخدا 😐
🤣🤣
پارت بعدی کی میااااددد 😭😭😭سرش چ زاری زدم دستم عرق کرده بود موبایلم ی دو سه باری از دستم افتاد شانس اوردم نشکست 💔اقا این چ استعدادیه تودارییییی؟ 😭💔
مرسی اجی. پارت بعد حدود ۵ روز دیگه میاد 🥺🤧💜