
سلامممم 😁 من هیچی نمیگم فقط برین بخونین که رسید لحظه دیدار🤭
پارت 14 #دایانا_ هوووففف حوصله ام سر رفته. دلم میخواد کرم ریزی کنم. اوفف چیکار کنم😖😖یهو چراغ زرده بالا سرم روشن شد💡ارههه همینه🤭🤭سریع رفتم از آشپز خونه خامه کاکائویی رو برداشتم. خامه عزیزم عذر میخوام ولی مجبورم. خامه رو ریختم توی یه سینی کوچیک و چند تا تخم مرغ هم توش شکستم و خوب هم زدم. ها ها ها دانیار از بوی تخم مرغ متنفرهههه🤮ظرف روغن هم برداشتم و برو که رفتیم😁آروم در اتاقش رو باز کردم. روی تختش مثل بچه های آروم و مظلوم خوابیده بود. همون لحظه حس کردم صدای جیغ مامان رو شنیدم. چیز عجیبی نیست نمیدونم دیشب تو بیمارستان چی شده که دم به دقیقه جیغ میکشه 😐
حالا اینا رو بیخیال ما به کارهای خودمون برسیم. پایین تختش رو روغن ریختم و با دستمال پخش کردم تا قشنگ همه جا پخش شه. بعد اون سینی خامه و تخم مرغ رو گذاشتم پایین جایی که روغن ریخته بودم. گوشیم رو هم گذاشتم روی پایه و دکمه ضبط فیلم رو زدم. خب خب اول بزارین اشهدمو بخونم. دانیار شک به یقین میکشتم. آه ای دنیای نامرد، ما را لایق خود ندانستی و از خود رهاندی، ولی ما از تو دلگیر نیستیم، برو و با بقیه آدمی ها شاد باش، آآآآآهههههه خب بسه شیپور دانیار رو از ویترین اتاقش برداشتم رفتم بالای سرش 📯 رو به دوربین دست تکون دادم و شروع کردم شمارش معکوس:5،4،3،2،،،،،1 محکم تو شیپور فوت کردم که صدای خیلی بدی داد، حتی خودمم ترسیدم چه برسه به دانی بیچاره 🥴
حالا اینا رو بیخیال ما به کارهای خودمون برسیم. پایین تختش رو روغن ریختم و با دستمال پخش کردم تا قشنگ همه جا پخش شه. بعد اون سینی خامه و تخم مرغ رو گذاشتم پایین جایی که روغن ریخته بودم. گوشیم رو هم گذاشتم روی پایه و دکمه ضبط فیلم رو زدم. خب خب اول بزارین اشهدمو بخونم. دانیار شک به یقین میکشتم. آه ای دنیای نامرد، ما را لایق خود ندانستی و از خود رهاندی، ولی ما از تو دلگیر نیستیم، برو و با بقیه آدمی ها شاد باش، آآآآآهههههه خب بسه شیپور دانیار رو از ویترین اتاقش برداشتم رفتم بالای سرش 📯 رو به دوربین دست تکون دادم و شروع کردم شمارش معکوس:5،4،3،2،،،،،1 محکم تو شیپور فوت کردم که صدای خیلی بدی داد، حتی خودمم ترسیدم چه برسه به دانی بیچاره 🥴
یه خورده دیگه مونده تا برسم که یهو یه نفر پایین نرده وایساد، داشت با تلفنش صحبت می کرد ولی این دیگه کیه؟ به خودم اومدم دیدم 5 متر دیگه برم با هم پخش زمین میشیم برای همین داد زدم : برووووووو کناررررررر اما اون انگار تو شک بود و وقتی به خودش اومد دیگه دیر شده بود و کار از کار گذشته بود و هر دو در آ*غ*و*ش هم روی زمین پخش بودیم. کاملا تو شک بودم اما شنیدن داد دانیار که میگفت دایانا اگه دستم بهت برسه کشتمت کافی بود تا از شک و ب*غ*ل اون یارو بیام بیرون و شروع کنم به دویدن. حالا من بدو دانی بدو. هر چیزی هم که به دستش می رسید پرت میکرد سمتم که اگه جاخالی نمیدادم تا الان عزرائیل به زیارتم اومده بود. همینجور داشتیم میدویدم که دانی گلدون عتیقه مامان رو که ارثیه خانوادگیش بود پرتاب کرد سمتم.
نمیدونستم جا خالی بدم یا گلدون رو بگیرم. به درک من حتی اگه زنده بمونم و گلدون مامان بشکنه، خودش زنده زنده دفنم میکنه. برای همین سعی کردم زیر گلدون وایسم که وقتی فرود اومد بگیرمش. صحنه شبیه اون سکانس هایی از فیلم ها بود که میرفت روی اسلوموشن (دور کند). با فرود اومدن گلدون توی ب*غ*لم هم خودم هم گلدون پخش زمین شدیم. خودم درد بدی توی سرم پیچید ولی مهم گلدون بود که سالم بود. سریع بلند شدم که باعث شد درد سرم بیشتر بشه اما توجهی بهش نکردم و گلدون رو مثل کاپ قهرمانی بالای سرم گرفتم و هی مثل قهرمان ها ادا اطوار در میآورد و میگفتم :خواهش میکنم خواهش میکنم من متعلق به همه شما هستم. نیاز به اینقدر تش... به این جاکه رسیدم با دیدن جمع غریبه روبروم و شهرزاد و مامان و بابا و دانیار خفه خون گرفتم. یا جد سادات اینا دیگه کین؟، مامان من رو میکشه.. با ترس و لرز به مامان که با چشماش میگفت بعدا حسابتون رو میرسم نگاه کردم. دوباره به اون جمع غریبه نگاهی انداختم. یه زن تقریبا

40 ساله، یه پسر 19،20 ساله،شهرزاد که شباهت عجیبی به همون پسره داشت و نفر بعدی... عه عه عه، این که همون دکتر دیروزیه هست. بلند گفتم :به به به سلام آقای دکتر،. خوبین؟ عیال خوبن؟ بچه ها خوبن؟ همینجور داشتم میگفتم که یه نفر محکم بغلم کرد. یا ابالفضل، برگشتم سمتش که دیدم همون زنه است. عجباااا بابا اینا دیگه کین؟؟ زنه دستش رو آورد بالا و گذاشت روی سرم. درست همون جای بخیه، میتونم به جرعت بگم دردش 100 برابر شد، نتونستم تحمل کنم و بلند جیغ کشیدم، یه پسره که فک کنم همونی بود که افتاده بودم تو بغلش و تازه از جاش بلند شده بود از جیغم دوباره خورد زمین. حالا وسط اون همه درد و اشک خندم هم گرفته بود. از جیغم همه اومدن بالای سرم که بابا گفت:دایانا سرت داره خون میاد، با شنیدن خون حالم دوباره بد شد، من با اینکه رشته تجربی میخوندم ولی همیشه به خون خودم آلرژی داشتم ولی نسبت به خون بقیه هیچی، برای همین تا خون خودم رو دیدم با گفتن :آی ننه بگیر منو 🥴 تو بغل دانیار غش کردم🥺🥺 ((عکس :دایانمون😍))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییی عالی بود منتظر پارت بعد هستم
تنکص🌺♥️
عررر😂😂😂
اخ میسی خیلی خوب خندیدم مث چی😂😂💔
میسی مریم گلییییییییییی عالی بود عالی لاوم^-^
🍬🍭✨❤️
☺️🌺♥️
داستانت محشره فقط ۲ تا درخواست کوچیک دارم (البته اگه ممکنه)۱ یکم بیشتر بنویسی ۲ مثل الان پارت ها زود به زود بیاد ، بازم میگم عالی بود🧡👍
باش گل سعی میکنم بیشتر بنویسم ولی منتشر شدنش دست من نیست متاسفانه ☺️😂♥️