
قسمت هفتم...
مرد جوان موهای بور و بلندی داشت و از هیکل ورزیده اش می توانست حدس بزند شکارچی یا یک جنگجو باشد. پدر روحانی دستانش را پایین آورد و نفسی از روی آسودگی خاطر کشید و پرسید:_شما این وقت از شب اینجا چیکار می کنید مرد جوان؟. _راستش صدایی از این سمت شنیدم و فکر کردم که جانوری وحشی باشد از این روی آمدم چک کنم اما شما اینجا چیکار می کنید؟. _من داشتم به سمت کلیسا می رفتم؛ مقداری از روستا خارج است؛ شما به نظر از ساکنین اینجا نمی باشید.
مرد جوان با لبخندی کوتاه جواب داد:_درسته من بخاطر نامه ای که دریافت کردم اومدم که هیولایی که توی نامه گفته شده بود شکار کنم فکر می کنم که اهالی اینجا اون رو برایم فرستاده اند. پدر روحانی با کمی درنگ و من من کردن نگاهی کوتاه به زمین انداخت و گفت:_من اون نامه رو فرستادم. مرد جوان با چشمانی متعجب و لحنی کمی کشیده گفت:_ واقعا؟. پدر روحانی با کمی خجالت نگاهش کرد و بعد با اعتماد به نفس ادامه داد و گفت:_بله چون متاسفانه چند مدته توی روستا مردم و حیوانات اهالی کشته یا گم می شوند و وقتی تعریف گراند واکری شنیدم گفتم نامه ای بفرستم و شانسم امتحان کنم.
مرد جوان با خنده ای کوتاه بر روی شانه او زد و گفت:_خیالتون راحت من اینجام که کمکتون کنم. _چرا با من به کلیسا نمی آیید؟ شب رو اونجا بمانید و فردا شما را به روستا میبرم که اهالی از آمدن ناجی شان خوشحال شوند. مرو جوان با کمال میل قبول کرد و همراه با پدر روحانی به کلیسا رفت و از او با گوشت خشک شده و نوشیدنی پذیرایی کرد و کمی گفت و گویی از وضعیت موجود در روستا میان آنان شکل گرفت و مرد جوان در راستای کارهایی که می توانست با آن هیولا را به دام بیاندازد او را راهنمایی می کرد.
در صبح روز بعد همزمان با ظاهر شدن اولین سوسو های نور خورشید به روستا رفتند و اهالی روستا با خوشحالی و رقص و آواز در مهمان خانه از مرد جوان تمام و کمال پذیرایی کردند و در آخر اتاقی برای اقامت موقت او در مهمان خانه دادند. مرد جوان از اینکه اینبار به نجات اهالی این روستا آمده احساس رضایت بیشتری به خود می کرد و خود را موظف می دانست که حتما آن هیولا را شکار کند و از این رکی برای اطلاعات بیشتری از دیده ها و شنیده ها کمی به داخل روستا رفت و همزمان با قدم زدن و تماشای اهالی آنجا با آنان صحبت کوتاهی می کرد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تست٫پستت عالی بود (:
امیدوارم در آینده
بتونی بهترین کاربر تستچی بشی ! 🪴
همینجوری ادامه بده و
از خودت بهترین و بساز !🌷
برات موفقیت های بسیاری آرزو میکنم 🌾
با آرزوی موفقیت :گورباعلی 🍁
تست/پستت لایک شد🥳
راستی بک میدم 🤍
ممنون میشم به تستای منم یه سری بزنید🚀
پینشه آیا؟ 🥕
آبجی خودمی❤️
داوشمی😄
قلب منی
میگما چقدر واسم اشناعه 😯 من ناظر بودم 😜
😄
های. میشه نظر سنجی جدیدمو ببینی؟
👍🏻
پارت هارو خیلی سریع میذاری😂 بزار من پارت دو هستم فعلا 😂صبر کن بزار بهت برسونم 😊
همینجوری کم کم بخونش نگران نباش میرسی😄
باشه حتما 😂
بهترین رمان♥︎
عالی♡♡
قربونت💗
فرصتت