قسمت هفتم...
مرد جوان موهای بور و بلندی داشت و از هیکل ورزیده اش می توانست حدس بزند شکارچی یا یک جنگجو باشد. پدر روحانی دستانش را پایین آورد و نفسی از روی آسودگی خاطر کشید و پرسید:_شما این وقت از شب اینجا چیکار می کنید مرد جوان؟. _راستش صدایی از این سمت شنیدم و فکر کردم که جانوری وحشی باشد از این روی آمدم چک کنم اما شما اینجا چیکار می کنید؟. _من داشتم به سمت کلیسا می رفتم؛ مقداری از روستا خارج است؛ شما به نظر از ساکنین اینجا نمی باشید.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
تست٫پستت عالی بود (:
امیدوارم در آینده
بتونی بهترین کاربر تستچی بشی ! 🪴
همینجوری ادامه بده و
از خودت بهترین و بساز !🌷
برات موفقیت های بسیاری آرزو میکنم 🌾
با آرزوی موفقیت :گورباعلی 🍁
تست/پستت لایک شد🥳
راستی بک میدم 🤍
ممنون میشم به تستای منم یه سری بزنید🚀
پینشه آیا؟ 🥕
آبجی خودمی❤️
داوشمی😄
قلب منی
میگما چقدر واسم اشناعه 😯 من ناظر بودم 😜
😄
های. میشه نظر سنجی جدیدمو ببینی؟
👍🏻
پارت هارو خیلی سریع میذاری😂 بزار من پارت دو هستم فعلا 😂صبر کن بزار بهت برسونم 😊
همینجوری کم کم بخونش نگران نباش میرسی😄
باشه حتما 😂
بهترین رمان♥︎
عالی♡♡
قربونت💗
فرصتت