نامه‌ای برای تو

"احساسات" چیزی که تو هیچوقت نمیتونی توضیحش بدی، چیزی که فقط تو اون رو "حس" میکنی! "حسودی، اضطراب، عشق، غم، خجالت" این‌ها احساساتی هستن که تک تک ما اون‌هارو تجربه کردیم، اما احساسات اصلی‌ای هستن که ما اکثر مواقع اون‌هارو "حس" میکنیم و ممکن هست که هیچ دلیل یا توضیحی هم وجود نداشته باشه من از تو میخوام که اون "حس" رو از بین احساسات زیر انتخاب کنی :

مسلما همه‌ی ما رنگ‌های مورد علاقه داریم که با توجه به اون ممکنه به رنگ های اطرافمون توجه کنیم. اون رنگ برای من "آبی و سبز" ئه رنگ‌هایی که هرموقع میبینمشون آرامش میگیرم و روح و روانم آروم میشه این رنگ‌ها برای تو کدومه؟

همه‌ی ما به "هنر"هایی علاقه داریم، این هنرها میتونن چیزهایی باشن که ما درش" استعداد" داریم یا اینکه صرفاً به اون‌ها علاقه داشته باشیم. برای نمونه من خودم نوشتن رو دوست دارم چون باعث میشه تمرکزم از دنیای واقعی گرفته بشه و به دنیای راحت داخله ذهن خودم برگردم و به افکارم نظم بدم این علاقه برای تو چیه؟

آیا جایی یا مکانی وجود داره که رفتن بهش باعث بشه کلِ خستگی وجودت از بین بره و هیچ‌چیز برای ترسیدنت اونجا نباشه؟ من از نظرم دریا قشنگه، ولی ازش میترسم! از نظر من جنگل قشنگه ولی ازش میترسم! جایی هست که از نظر تو هیچوقت برات ترسناک نباشه؟ حس میکنم متوجه منظورم شده باشی مگه نه؟

- به نظرت چرا آدما میرن؟ + میدونی این حرف و حسش واقعا درد عمیقی داخل قلبت به وجود میاره، اینکا هی از خودت بارها و بارها این سوال رو میپرسی و مطمئنم خیلی تا الان برات دردناک بوده من نمیخوام انگیزشی حرف بزنم و بگم بلخره یکی پیدا میشه و از این جور چیزا... حرف خیلی آسونی برای گفتنه ولی عمل کردن بهش بیش از اندازه سخته! ولی سعی خودتو بکن که این حرف رو ته ذهنت نگه داری "همیشه این خودتی که برای خودت میمونه" و واقعا هم این حرف خیلی منطقی‌ایه تو وقتی رویه خودت تمرکز کنی متوجه میشی که یه معامله ذو سر برده عمل بهش سخته چون حتی خودمم نمیتونم زیاد بهش پایبند باشم ولی... مفیده!

و سوال آخر... آیا از خودت و آدمای دورت راضی هستی؟