
اگه اسم این پارت رو خوندین ،، بله 😔 پارت آخره 😭. دلم نمیاد تمومش کنم 😭. خدااااااااااا 😭. تا احساساتم منو خفه نکرده بریم بخونیم چه میشود. بزن بریم...

دیپر ناگهان از خواب پرید و سرش رو میمالید : یهو چه اتفاقی افتاد ،، اصلا یادم نمیاد. بعد بانداژ روی قفسه سینه_ش رو دید و متوجه شد که روح شده : من روح شدم ،، این یعنی من مُردم ،، اما چطوری؟؟. بعد خاطراتی رو به یاد آورد : درسته اون سایفر مرموز...[ دیپر : امروز واقعا بیکار شدیما ،، من قبلا نگهبان آبی بودم بیشتر سرگرم بودم ،، حالا مثل دیوونه ها دارم داخل جنگل میگردم. بعد دیپر متوجه سایفر پشته سرش شد ،، ولی تا به پشته سرش نگاه کنه ،، ابعادبر به دیپر برخورد کرد. دیپر : آآآ...(داخل ذهنش) بدنم سرد شده ،، یعنی به آخرین مسیر زندگیم رسیدم...واقعا نمیدونم...آخه...چرا...من؟!... ] عجیبه چطوری داخل حالت روح وارد دنیای مردگان نشدمـ... بعد یادش اومد : حَق قا که شاهزاده مردگان میتونه هرکاری کنه. بعد شاهزاده مردگان میاد داخل و میبینه دیپر بیدار شده. شاهزاده مردگان : بیدار شدی؟! حالت چطوره؟؟. دیپر : خوبم ،، فقط اوضاع دنیای زنده ها چطوره؟؟. شاهزاده مردگان رفت کنار دیپر نشست و گفت : اوضاع بالا خیلی بده ،، از جهنم پیراسال بدتره (منظورش همون ویرانی نامشخص) ،، هیولا کابوسی خوار برگشته و دروازه بین دنیای هیولا و دنیا ما رو باز کرده و مردم ناپدید شدن و ویل زخمی شده. دیپر : اوضاع از بَدم بدتره که. شاهزاده مردگان : هنوز حرفم تموم نشده ،، بیل هم داره با سایفر ظالم تر از خودش یعنی زیل سایفر میجنگه و کیل هم معلوم نیست که زیل بکشتش یا نه ،، اوضاع خیلی خرابه.
دیپر : باید برم کمک بقیه. دیپر خواست بلند بشه که شاهزاده مردگان ،، دیپر رو نِشوند. دیپر : میخوام برم کمک بقیه. شاهزاده مردگان : اولاً تو مُردی ،، دوماً با کدوم قدرت؟ سوماً دلیل سومی وجود نداره. دیپر : راست میگی ،، اما نمی تونم ساکت اینجا بشینم و مرگ بقیه رو ببینم. شاهزاده مردگان : اگه من زنده_ت هم کردم با کدوم قدرت؟ ابعادبر شکست. دیپر تا شنید ،، دستای شاهزاده مردگان رو گرفت فشرد و گفت : ابعادبر...واقعا شکست؟. شاهزاده مردگان : آره ،، اما میبل نمرده ،، اون زنده_ست همون طور که هیولای کابوس خوار زنده_ست . دیپر : خداروشکر. شاهزاده مردگان : خب یه راه هست که بتونی قدرت بگیری و بری کمک بقیه. دیپر : نه خیر ،، ممنون لازمش ندارم . شاهزاده مردگان : آخه چراااااااا؟؟؟. دیپر : چون نگهبان آبی به این زودیا بدون قدرت نمیشه. یه امید و اعتماد به نفس خاصی توی چشمای دیپر دیده میشد که همه رو امیدوار میکرد ،، که باعث شد شاهزاده مردگان بدون مخالفت درخواست دیپر رو قبول کنه.
دیپر : قبل از اینکه برم به دنیای زنده ها یکی رو میخوام همراه خودم ببرم. شاهزاده مردگان : مطمئنی؟. دیپر : تو تا حالا دیدی مطمئن نباشم. شاهزاده مردگان : نه؟! پس باشه ،، حالا چه کسی؟. دیپر : آتش محافظ. شاهزاده مردگان : باشه؟! ،، آتـش مـحـافـظ؟!. آتش محافظ : من عمراً به این بچه جِغِله کمک کنم . شاهزاده مردگان دستش رو محکم و سریع مشت کرد و کوبید به دیوار و گفت : خودم میزنم نابودت میکنم اگه به دیپر کمک نکنی. آتش محافظ : فکر کردی من ترسیدم ولی من نترسیدم ،، فقط به خاطر خودم که نمیخوام آواره بشم بهش کمک می کنم. دیپر : بیا بریم. آتش محافظ : به من دستور نده ،، خودم میدونم چیکار کنم. دیپر : باشه باشه ،، اعصبانی نشو. دیپر کم کم چشماشو باز میکنه و میبینه که به دنیای زنده ها برگشته. دیپر : آرهههه؟! من برگشتم!!!. بعد دیپر بلند شد و آبشار جاذبه رو خوب دید . دیپر : اوه خدای من؟!...

آتش محافظ : حالا میخوای چیکار کنی؟. دیپر با لبی خندون رو به آتش محافظ کرد و گفت : باید بریم میبل رو نجات بدیم. آتش محافظ : میدونستی خیلی خری ،، آخه مَردک با کدوم قدرت ینکم به حرف هایی که میزنی فکر کن. دیپر : فکر کردی الکی میگم بریم نجات میبل ،، راستش ابعادبر اصلی دسته روح میبله ،، اگه میبل رو عادی کنم و ابعادبر رو بگیرم ،، بعد «بوم» سایفر شدم و همه چیز به حالت عادی برمیگرده. آتش محافظ : جدیداً مثل خواهرت خل و چل شدی ،، میدونستی. دیپر : نه من کاملا میدونم چی میگم ،، حالا بیا ترکیب بشیم. آتش محافظ : از اولش میخواستی منو با تو چندش ترکیب کنی که قدرت بگیری. دیپر : یه چیزی تو این مایه ها. آتش محافظ : باشه؟!. دیپر با آتش محافظ ترکیب میشه. دیپر : میبل دارم میام نجاتت بدم. هیولا کابوس خوار که میخواست حفاظ آبشار جاذبه رو با شمشیرش ببره ،، که دیپر میاد پیشش و هیولای کابوس خوار خواست دیپر رو له کنه...

که دیپر گفت : میدونم تو اونجایی میبل. بعد هیولای کابوس خوار دست نگه داشت و دیپر ادامه داد : میبل میدونم هنوز اینجایی و صدام رو میشنویی ،، لطفا برگرد. هیولای کابوس خوار سرش رو گرفت و اَربَده ایی کشید. دیپر : میبل میدونم تو خوبی و به کسی آسیب نمیزنی پس از این احساسات هیولایی بیا بیرون و به من کمک کن. هیولای کابوس خوار اربده میکشید و با پاهاش دیپر رو میخواست له کنه. دیپر : بس کن میبل ،، من دیپرم ،، برادرت ،، زندم و تو هم هنوز وجود داری و خواهرمی. بعد هیولا ی کابوس خوار آروم شد و خم شد و با دستاش آروم دیپر رو گرفت و اشک ریخت ،، اشک هاش از جنس مواد مذاب بود و گفت : دی..پِر...تو زنده ای...خیلی خوشحالم... دیپر : میبل؟! خیلی خوشحالم خودت شدی .

هیولا کابوس خوار : حالا چیکار کنیم؟؟. دیپر : فعلا آروم باش تا من ابعادبر رو بگیرم. بعد دیپر تمرکز کرد و بعد ابعادبر بالای سرش ظاهر شد که برق میزد و دیپر اونو گرفت و تبدیل به نگهبان آبی شد. دیپر : نگهبان آبی دوباره برگشتی؟!!! ،، میبل تو دروازه رو ببند و نزار هیولایی نزدیک بشه چون میخوام حساب زیل سایفر رو برسم. هیولای کابوس خوار : باشه . بعد دیپر رفت پائین و هیولا کابوس خوار هم رفت درواز رو ببنده. دیپر : خیلی وقته دلم برات تنگ شده بود ابعادبر. بعد ابعادبر درخشید. دیپر : آره آره میدونم بدجنسی کردم و تو رو داخل کمد انداختم ولی دیگه از هم جدا نمیشیم ،، اینو بهت قول میدم دختر خوب ،، وقتشه که احضارش کنم...«حرکت نفرین شیطان جهنمی» احضارت میکنم. شیطان جهنمی : ارباب؟!؟!. دیپر : بدون سلام احوال پرسی ازت بپرسم ،، بگو ببینم من ظَرفیت چقدر قدرت رو دارم. شیطان جهنمی : خب راستش ،، ظَرفیت_ت متوسطه ،، حالا چرا پرسیدی؟. دیپر : وقته توضیح نیست ،، آتش محافظ و نفرین شیطان جهنمی با من ترکیب بشین تا از قدرت تون استفاده کنم. شیطانی جهنمی : اما این دیوونگیه. دیپر : این یه خواهش نبود یه دستوره. بعد آتش محافظ با نفرین شیطان جهنمی با دیپر ترکیب میشن. دیپر : «نگهبان آتش جهنمی» باید زود از این حالت خارج بشم تا به من آسیب نزده. بعد دیپر ،، ابعادبر به سرخی خون رو میگیره و نفس عمیق میکشه و به سرعت هرچه تمام تر یه برش به زیل میزنه و میگه : «برش نورانی»...

بیل : دیپر؟!...تو زندهای؟!... دیپر : آره!! من سمج تر از این حرفام. بعد بیل خوشحال شد. دیپر : فعلا وقته خوشحالی کردن نیست ،، باید حساب این بابا رو برسیم. بیل : آره!! تو نقشه ای داری؟؟. دیپر : آره ،، نظرت درباره ی حکم پادشاهی چیه!¡. بیل : نمیدونم ،، فکر نکنم بشه. دیپر : اینجا و اونجا چه فرقی میکنه مگه اختلال نیست ،، پس یه امتحان کن. بیل : باشه. بعد دور دیپر و بیل صاعقه های زرد رنگ ایجاد میشه و چشمای بیل و دیپر به رنگ زرد میشه و لبخند میزنه و میگن : « حرکت حکم پادشاهی ،، حالت ترکیبی ،، بیپر ». بعد ققنوس زردی اومد ،، دیپر هم ابعادبر رو گرفت و گفت : ققنوس با من همراه میشی. بعد دیپر با ابعادبر به سرعت و قدرت ققنوس و آتش محافظ و نفرین شیطان جهنمی بلند میگه : «برش چندگانه» و زیل سایفر رو از صحنه روزگار محو میکنه و همه چیز به حالت عادی برمیگرده و آبشار جاذبه دوباره همون آبشار جاذبه قدیم میشه. بیل : یعنی تموم شد؟. پیشه میبل. میبل : واقعا تموم شد؟؟. پیشه کیل و ویل. کیل : تموم شد؟. بعد همه دادن زدن : اخـتـلـال تـمـوم شـد؟!... بعد از خستگی افتادن ،، ۱ هفته بعد...

دیپر : خب پارت آخره ،، دلم نمیاد سریع خداحافظی کنم. میبل : همه دلشون نمیخواد زود تموم کنن نگهبان آبی رو. بیل : آره. کیل : با اون مسخره بازی ها و دعوا و مبارز ها و شوخی و طنز بازی ها معلومه همه خاطره دارن. دیپر : معلومه دارن ،، جناب دیپر پاینز درخت کاج. کیل : ببین پارت آخره نمیخوام زهر مارش کنم پس بهش گند نزن. دیپر : باشه جنابعالی خوبی من بدم. کیل : شیطونه میگه... ویل : دعوا بسه،، عه!!. دیپر و کیل : باشه. میبل : فصل دومی نداره ،، خیلی ناراحت کنندست. دیپر : ببین بیپر۲ اگه نگهبان آبی رو نیاری ،، اسمت رو از بیپر۲ میگم آدم بیکار ،، شنیدی که؟!. بیپر۲ : آره شنیدم!¡. دیپر : خب...من از پایان متنفرم ولی هرچیزی یه پایانی داره پس... همه : خدانگهدار... دیپر : ولی ما برمیگردیم؟!. کیل : بسه ،، اینقدر گند نزن تو خداحافظی. دیپر : باشه؟! ،، اما تو هم الان پریدی وسط_تش. کیل : ببین پاره پورت میکنما. ویل و میبل و بیل : بعضیا واقعا عوض نمیشن هاهاها. همه : خدانگهدار...

پشته صحنه... 1_ گیدن : بزار برم به بقیه بگم بیپر۲ تو زندانه بدبخت ،، سرم رو از پنجره بردم داخل که یهو کیل اومد ،، اَل فاتحه. کیل : اوهوم کاری دارین؟؟. 2_ ویل : سگ خوب کی هستی آره تو ،، آتش محافظ تو هستی بزار لوست کنم. بیپر۲ : ویل چرا خراب میکنی ،، الان باید تو مثلا جسمت تسخیر آتش محافظ باشه نه که نازش کنی. ویل : باشه. بیپر۲ : خب سه ،، دو ،، یک ،، حرکت. ویل : سگ خوبه کی بودی تو،، ها بگو معلومه تو. بیپر۲ : ویـللللللل؟!... 3_ پاسیفیکا : سلام بیل تنها نیمه گمشدم ،، تو که میدونی من خیلی...گشنمه؟!... بیپر۲ : این اصلا تو داستان نبود باید میگفت دوست دارم نه گشنمه،، از اول. پاسیفیکا : بیل من خیلی...گشنمه؟!... بیپر۲ : ببین از اول میریم ،، و اکشن. پاسیفیکا : بیل تو پسر دوست داشتنی هستی و این باعث میشه که...خیلی خیلی...گشنم بشه؟!... بیپر۲ : نههههه؟!... 4_ دیپر : واو چه منظره خیره کننده ای ،، کیل خیلی با سلیقه ای. کیل : ببین دیپر میخوام یه چیزی بهت بگم. دیپر : بگو. کیل : میشه مال من بشی. دیپر : معلومه؟!. صحنه ای کاملا عاشقانه که داره نزدیکتر میشن که... کیل : من قبول ندارممممم؟! ،، من اصلا نیستم هی بحث عاشقانه من رفتم بابا. دیپر : منم میرم ،، هیچ وقت آب منو و کیل توی یه جوب نمیره چه برسه عاشقی من رفتم. 5_ بیپر۲ : ببین وندی ،،، بعد اینکه آدم گولاخی ها اومد تو هم بعد ۵ ثانیه پشت سرشون برو ،، بعد دور دوم دیپر جلوت رو میگیره بعد بقیه توضیح میدم. وندی : آها. بیپر۲ : خب و اکشن... دیپر : چطوری وندی؟؟. وندی : خوبم تو چی؟؟. دیپر : منم خوبم خانواده خوبن؟؟. بیپر۲ : این که داخل فیلم نام نـیـسـت؟!...خداااااااا؟!. 6_ صحنه ای حذف شده ،، لیل : عجب فرمانروایی میکنه جناب زیل سایفر ها ،، دلم میخواد پسرام رو نجات بدم اما مزه_ش میره ،، بزار همین جوری باشه منم از این بالا تماشاشون میکنم ،، بیپر۲ : نامرد... «پایان»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام بیپر۲ عزیز من عاشق نگهبان ابی هستم ولی بد شد که تمام کردیش من یک هفته گریه کردم فقط بعد میخواستم بگم من تازه ثبت نام کردم اینجا، میخوام رمان جاذبه ی صفر درجه رو بنویسم اونو همین ابشار جاذبه هست، بعد یکم از شما الگو گرفتم لطفا برام ارزوی موفقیت کن خدا نگهدار
لطفا فصل دورو بزار خیلی داستانت قشنگ بود من کیل و دیپرو خیلی دوست داشتم همش میپریدن به هم اون از ابشار جاذبه که تموم شد که گریه کردم کردم اینم از این خداااااا چرا به من احساسات دادیییییی😭😭😭😭😭😭😭
سلاممممم بیپر جونننن
یه کمکی برسون بگو کدوم تستمو ادامه بدم اینقدر پای تبلتم هی از چشام آب میاد پدر مادرمم فقط شبا بهم تبلتو میدن حالا کِشش ندارم آبشار شکنجه رو ادامه بدم بگو بقیه ی کدوم تستمو ادامه بدم.....
•اینو به همه ی طرفدارای بیپر میگم بیپر ۲ ماین •-•☆•
چرا تموم شد مامان 😔😔😔😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭خیلی جالبه بود به تست های من سر بزن بیپر 👍🏻 چرا تموم شد چرا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
حالا نگهبان همه رنگییییی
سزخ و سفیدو ابی
ببخشید بیلی
بالاخرههههه. تنبلیم رفتو اکانتو ساختم. 🥳
اسم بیل رو قبول نمیکرد میگفت طولانیه 😐
عالی بود
اوا خفه
😂😂😂😂😂😂
موندم چی بگم!😂😐
تا فصل دو رو نذاری راحتت نمیذارن😂😐
تو دیگه نه😑
من که هیچ چی نگفتم😂😂😂😂
منو با بقیه جمع نبند😂😂😂
بیپر جان شوخی قشنگی نبود 😢
این اصلا شوخی قشنگی نیست آخه مگه خلی که مینویسی آخر؟
12 ساعت بعد....
چچچچچچیییییییییی ششششدددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(بچم تازه گرفته)
ننننننننههههههههههههه😭😭😭😭😭بیپر 😭😭😭😭😭😭😭این 😭😭😭😭چه 😭😭😭کاری😭😭😭😭😭😭بود😭😭ها؟ 😭😭😭😭😭😭😭مگه... ما.... چه..... بلایی.... سرت.... آوردیم؟ 😭😭😭😭😭خیلی بدی😭😭😭😭😭😭😭😭خیلی خیلی بدی😭😭😭😭😭واقعا بدی😭😭😭😭😭من خیلی این داستانو دوست داشتم 😭😭(ادامه در نظر بعدی این نظر ادامه دارد...)
😂😂😂
نمیشه کاریش کرد فصل دوم نداره
😐🔪💔