مروارید سبز درون من پارت ۴

&همینجوری منتظر بودم فرو کنه ت قلبم ولی دیدم نکرد چاشامو باز کردم دیدم نیست ^یهو یه پسر رو دیدم که خیلی گوگول بود 🥺برای همین ولش کردم رفتم از اونجا +حالت خوبه؟ &اره خوبم ففط‌پام یخورده آسیب دیده از زبون راوی کمکش کردن که بره سوار ماشین بشه بعد چند ساعت رسیدن تو هتل برای رکسانا یه اتاق جدا و برای خودشون هم یه اتاق جدا گرفتم شب شد & امیدوارم خواب باشن که صدای منو نشنون لباس قرمزمو پوشیدمو رفتم بیرون در اتاقو بستم به سمت بیمارستان راه افتادم به هتل سپردم به گروه بی تی اس این نامه رو بده _______________________ نامه

سلام خواستم بگم که من به سمت بیمارستان حرکت می کنم دنبال من نیاید نمیخوام بلائی سرتون بیاد / _____________________________ با تشکر از هتل رکسانا همینجوری داشتم میرفتم یهو گوشیم زنگ خورد دیدم جیمینه جواب دادم &بلع €کجایی تو اتاقت نیستی &خب €قطع می کنم تصویری زنگ میزنم &چی نه نه نه نه نه قطع کرد

&بگو €کجایی &نامه رو سپردم دست هتل برو بخونش €میگم کجایی العا &دارم میرم بیمارستان €کار مسخره ای می کنی العا با بقیه بچه ها میایم دنبال همونجا وایسا &عه رسیدم دیگه بای €نرو تو میگم نرو &دکترو بگید بیاد پرستار" "برای چی &میگم بگو بیاد "منم میگم برای چی &یا میگی یا اینجا آخرین جایه که هستی "باشه باشه !چه عجب فکر کردیم نمیای &حالا میبینی که اومدم کجاس؟؟ !تو زیرزمین پایینه &منو ببر پیشش !باشه &رفتم پیشه سوفیا رنگش پریده بود &سوفیا سوفیا حالت خوبه ₩اره خوبم تو چرا اومدی &وقتی تو همون روز اول گفتم تا آخر پیشتم منظورم آخرین روز عمرم هم بود ₩رکسانا 😡تو نباید میومدی

&سوفیا من نجاتت میدم !خب دیگه بسه دیدیش حالا اون سنگو بده من &اولن که اون سنگ تو قلبمه دومن که اول باید آزادش کنی تا بهت بدمش !اه باشه بیا برو بیرون حالا بیا اینو بزن تو دستت &باشه کردمش تو دستم درد داشت ولی مجبور بودم قول دادم بهش میدم وقتی که آزادش کرد نشستم رو صندلی تا تمام قدرت رو بگیره تو شیشه همینجوری داشت سرم گیج میرفت نمیتونستم کار بکنم چشمام سیاهی میرفت 😞یهو همجا تاریک شد

منتظر پارت بعد باش کیوتم⛓🌈

....لالا...لالا..🙄🤠لایک و نظرت رو یادت نره و اینکه بگو که چه اتفاقی افتاد براش آیا میمیره🧐