یکم دلنوشته:)

بیا باهم قدم بزنیم تو این دنیای تاریکو سرد بیا باهم بخندیم تو این دنیای غم بیا باهم مهربون باشیم تو این دنیای بی رحم بیا برای هم وقت بزاریم تو این دنیای شلوغ "ورق بزن"

شاید فردا روزی نباشیم کناره هم شاید نباشه دستمون تو دستای هم شاید....... زندگی خیلی عجیبه نه؟ ممکنه موقع خنده هات یهو دلت بگیره یا وسطه گریه یهو خندت بگیره یا حتی بعضی وقتا درگیر احساساتی بشی که خودتم نتونی درکشون کنی نتونی بفهمی دلیله این حست چیه یا اصلا اسمش چیه "ورق بزن"

اما بدترین حس اون حسه نفرته،حسه نفرت به کسی که قبلا بهترین بوده برات و الان شده بدترین ادمه زندگیت سخته مگه نه؟ :)

غریبم، میانه این همه اشنا؛میان اشناهایی که زمانی وجودی از من بودن و حالا گم شدن برایم نمیدانم شایدهم من گم شدم برای آنها:)