
لحظه هایی سکوت بین منو بابام بود تا اینکه بابام سکوتو شکست و گفت: خب چخبرا دخترم؟ همونطور که سرم رو پای بابام بود و چشام به تلوزیون با صدای ارومی گفتم هیچی + از صبح چکار کردی حالا انقدر خسته و بی حوصله به نظر میرسی -حقیقتا هیچی فقط خواب بودم تا دوباره بابام میخواست صحبتو شروع کنه یهو صدای بسته شدن در خونه اومد متوجه شدیم مامانم و داداش کوچیکم اومدن خونه سرمو از روی پاهای بابام برداشتم و به مامانم سلام کردم دیدم دستش کلی پلاستیک خرید بود پلاستیک هارو ازش گرفتم و گذاشتم تو آشپز خونه بعد از چند دقیقه مکث کردن با بی حوصلگی به سمت اتاقم رفتم تا یکم تنها باشم.
قبلا از تنهایی به شدت متنفر بودم اما از وقتی که یادم اومد تو بچگیم تنهام گذاشته بودن عادت کرده بودم به تنهایی رویه تختم دراز کشیدم و گوشیمو برداشتم یک چرخی تو گوشیم زدم یهو یک نوتیف پیام برام اومد نوتیفو خوندم از طرف تئودور بود که نوشته بود: سلام حالت چطوره جولیا؟ پیامشو سین زدم و نوشتم خوبم ممنون تو چطوری؟ تا خواستم از پیوی بیام برون آنلاین شد و سین زد و بعد شروع به تایپ کرد +منم خوبم چخبرا -خبر؟ هیچی سر دردم فقط همین تو چخبر تئودور لحظه یی مکث کرد و بعد شروع به تایپ کرد: منم سلامتی خواستم با یک نفر اشنات کنم -اشنا؟ باکی؟
با گفتن این حرفش یهو دستم یخ کرد نمیدونم چرا اما یک احساس عجیبی داشتم و با عجله دوباره تایپ کردم و گفتم: تئودور باکی؟ تئودور که متوجه شده بود که کنجکاو شدم با خونسردی گفت: با پارتنر جدیدم بعد گفتن این حرف تئودور یک لحظه تو شوک رفتم و با تعجب به صفحه چت خیره شده بودم. چی شد؟ پارتنر؟ نه نه بیخیال جولیا حتما داره شوخی میکنه و سر به سرت میزاره اخه اون پسره ی احمق مگه قول نداده بود دیگه با کسی وارد رابطه نشه....نه نه اینا شوخی های بی مزشه توجه نکن جولیا و آروم باش بعد چند دقیقه به خودم اومدم و گفتم: پارتنر؟ شوخی میکنی تئودور دیگه اره؟ +نه جولیا کاملا جدیم. وقتی دیدم اون انقدر جدی داره حرف میزنه نفس عمیقی کشیدم و.......... -پارتنر؟ نه خدایی پارتنر؟ مگه نگفته بودی دیگه وارد رابطه نمیشی مگه نگفته بودی بعد مارین دیگه سمت کسی نمیری اها الان زدی زیره قولت دیگه؟ من خودمو خسته کرده بودم فقط ۱سال به بهت بفهمونم مارین دختر مناسبی برات نیست حالا معلوم نیست دوباره رفتی باکی ببین پسره خوب ما ۱ساله رفیقیم شایدم دوسال تو این مدتم میدونی رفیق پایه بودم برات اما فردا این دختر جدیدم زد نابودت کرد باز نیای سمته من که من میدونم با تو. +هعی جولیا آروم باش نه نگران نباش این مثله اون نیست و دختر خوبیه حالا بیا باهاش آشنا شو خواستم اشنات کنم چون تو رفیقمی.
نمیدونم چرا ولی تو اوجه عصبانتیم سعی کردم آروم باشم و بعد چند دقیقه گفتم:باشه ایدیشو میخوام بعد از فرستادن ایدیش دختره رفتم پیویش و گفتم سلام همون لحظه آنلاین بود و سین زد گفت سلام خوبی؟ -ممنون خوبم شنیدم که پارتنر جدید تئودور هستی خواستم بگم مراقبش باش و اذیتش نکنی چون من به عنوان دوستش نمیخوام اون دوباره ناراحت بشه......... خانومه؟ +اسمم دیمتراس -اها بله دیتمرا.......منم جولیام و خوشبختم +همچنین بعد از چت کردن منو دیمترا یک حسه عجیبی نسبت به این دختر داشتم انگار دختر بدی به نظر نمیرسید اما من هنوزم از دست تئودور ناراحت بودم.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بالاخره منتشر کردی، عالی بود.
منتظر پارت بعدی داستانت هستم💛
بعلهههههه بقیشم چشم دوهفته پشت سر هم امتحاناست فعلا🥲
وای اره، منم از شنبه امتحانام شروع میشه😔
واییییییی چقد اشناستتتتتتت 🤭
جدی😂جونننن