و یه متن دیگه از نکوسنسه؛
*بستنی*
سعی کرد بی سر و صدا باشد. نمیخواست کسی را بیدار کند.
دوچرخه قرمزرنگش را از توی گاراژ در آورد و سوار آن شد. ماهی نبود که در آسمان بدرخشد و راه را روشن کند، بنابراین سعی کرد با چراغ دوچرخهاش راه را روشن کند. نسیم خنکی میوزید که کاملا با یک شب تابستانی جور در میامد. صدای جیرجیرکها فضا را پر کرده بود.
تعداد کمی ماشین در خیابانها دیده میشد که خب منطقی بود؛ ساعت دوازده شب بود. اما سوپرمارکتی که او میشناخت هنوز باز بود.
سریعتر رکاب زد. الان نیاز به فکر و خیالش نداشت تا خودش را شاد کند. الان شاد بود. چه بهتر از رکاب زدن در پیادهرویی خلوت برای خرید بستنی؟
صدای شیپور از دور شنیده میشد. ریتم سادهای داشت و نیک میتوانست با آن هماهنگ باشد. البته هیچکس جز نیک صدای شیپور را نمیشنید.
مردم او را راضی کرده بودند که درمورد شنیدهها و دیدهها و چیزهایی که بو میکشد و میچشد توهم میزند. اما او حرف آنها را قبول نداشت. افکارش واقعیت بودند و واقعیت افکارش.
بالاخره به سوپری رسید و دست از رکاب زدن برداشت. با عجله پول لازم را برداشت و به سوی مغازه هجوم برد.
فروشنده لبخند زد:«سلام، نیک. میتونی حدس بزنی امشب به چی فکر کردم؟».
از آنجایی که فروشنده سوپرمارکت هم خیالپرداز بود، او و نیک میتوانستند یکجورهایی همرا درک کنند،اما فقط یکجورهایی.
نیک هم لبخند زد:«به چی؟».
_اورانوس! خنکیش گرمای وجودم رو شست و برد. چه خیال زیبایی بود، حیف که واقعی نبود.
نیک گفت:«یکی از اون بستنیها لطفا».
_همون بستنی؟حتما. الان میارمش.
نیک بستنی را خرید و درحالی که روی نزدیکترین نیمکت به سوپر مارکت نشسته بود بستنیاش را مکید.
بالاخره بستنی تمام شد. پرید روی دوچرخهاش و راهی که آمده بود را برگشت.
رفت داخل خانه.. و با پدرش مواجه شد.
_کجا بودی؟! تو از اول تابستون تاحالا پاتو از خونه بیرون نداشته بودی!
_رفته بودم بستنی بخرم.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
نکو سان نوشته هات مثل تراپیان، میدونستی؟😼
زیبایی ی نوشته هات محو کنندست:))
مثل ی ستاره بدرخش⭐🌷
توهم همینطور!
ممنوون
این داستان بی عیبههههههه
شاید.. ولی سال بعد بگردم توش دهتا نقش پیدا میکنم؛
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
یه سری به کتابچه ی من هم بزن 🔮
عنوان داستان٫کتابچه ی من : دخترک گمشده اس 🌾
ممنون!
خواهش می کنم