
اگه نوزی مردی
بین دره های خشک صورتت می وزی،با تاخیر لبخند و تعجیل اخم می وزی،بین این دره ها به رنگ درد،تو می وزی.بی بیمه،بی امنیت بی صدا،تو می وزی.یاد دارم که وزیدن گرفتی وقتی باد گرم لبخند مادرت دخول کرد توی سلول اولت.نشسته بودی به تماشای زنجیر دور گردنت،ظلم رَحِمِت بهت و ارکست سقط و تو همونجا فهمیدی ساز محبوبت مخالفه،دست میکشیدی رو تن ناکوکش به سلامت زندونیای بی ملاقاتی و چوب خط میزدی سلولتو،تیغ گرم لبخند مادرت رفت تو سینه ی سرد و سنگین و خستت،همین شد که فهمیدی قصه ی تو قصه ی باده،تو اگه نوزی مردی،تو اگه نوزی مردی.
یاد دارم که می وزیدی،چهار دیوارت پتو بود و تفرجگاهت کوچه ها،دود زندگیت فقط بود از فیتیله ی عمو ها،از روزی که دست تو دست معشوق دو چرخِت می دویدی لا به لای کوچه های تنگ و تار.می دویدی دنبال چهار تیکه آجر که بشن رفیق شیش توپ پیاز-وارت.زیر نور حلال ماه،خوش بودی وسط ستاره ها.تا که در میومد صدای همسایه ها و میبرید تیغ گرم دستتو،میبردت وسط پناهگاهت،تا که بده جیره ی غذاتو به رنگ عشق و طعم مهر و عطر مادر.مادر،این تریاق دائمی روی زخم اخمات،میخندید وقتی تو هم میرفت اوضاع هربار،همونجا بود که فهمیدی قصه ی تو قصه ی باده،تو اگه نخندی مردی،تو اگه نخندی مردی.
تا که یاد دارم یه روزی قطار روزای خوب،ایستاد تو ایستگاه یوغ بلوغ.سرازیز شد سیلابی از درد،آبشاری تو تپه های لبخندت،رسید به فلات پشت لبت،سبز شدی.اما بودی همیشه همدم پارک سر کوچه،بی تاب،زرد،اخمو و سرد.وقتی کارنامه ی زندگیتو با جوهر استبداد امضا کردن،خوک پیر قبیله رو با اخته ی رویا هات ارضا کردن،همخواب شدی با زنجیرای هرزه،طرد شدی و دَک شدی و تنگ تر شدن و تنگ تر شدن و تنگ تر شدن و تنگ تر شدن.تا که یک روز افتاد چونه-ت تو آغوش زانو هات و دستت حلقه شد دور گردن لاشخورای شهر،تو تمثیلی از وجود بودنت بودی.بند بند بودنت بر باد سوار بود.کوچیک شد خونه-ت،اما جهانت نه.مادرت کجاست؟بی خبری از گرماش؟بی ثمری از حرفاش؟اما میدونم که تو جریان مردن لبخنداشی.اما دست به اسلحه بودی همیشه تو سنگر آخرین کوچه ی شهر.همونجا بود که فهمیدی قصه ی تو قصه ی باده،اگه نجنگی مردی،اگه نجنگی مردی.
امروز اون فصل سرده موقع تعویض لباساته،لباساتو بکن،تفاوت هاتو تن کن.حتی اگه برات تنگه جا باز میکنه صبر کن.وزیدن بگیر،به نام تمایز،به نام تفاوت به نام انقلاب.وزیدن بگیر،به نام طغیان،به نام عصیان،به نام گلی که در میاد از خلال آسفالت.وزیدن بگیر،به نام جسارتبه نام شهامت،به نام روسپیان.وزیدن بگیر،به نام بوی خوب کودکیت،به نام مادرت،به نام پدرت،به نام معشوقت.وزیدن بگیر،تو اگه نوزی مردی،تو اگه نوزی مردی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی متن های قشنگی هستن
میتونید برای نوشتن متن روی من حساب کنید و با هم متن بنویسیم☺ 🙂
پست هات عالین
مایل به فرند ☺ 🙂
بسیار زیبا بود👌
این متن ها رو خودتون مینویسید؟
میتونم بپرسم پایه تحصیلیتون چیه؟؟ اگه دوست نداشتید بگید رشتتون رو بگید چون ذهن خلاق و ادبیات زیبایی دارید💎
متشکر
بله خودم می نویسم.
من دهم ریاضی هستم.
🌹👌
به به عجب قلمی، عجب متنی، چه مثال هایی
بسیار زیبا بود
خسته نباشید
ممنونم
میش ناظره دوم تستم شی اخه یه ناظر گفت من ناظر اولشم باید بعد من دو نفر دیگه هم باشن
بسیار شاعرانه و زیبا هستش
حس شهر یخ سورنا رو بهم میداد، نوشته هات خیلی عمیقن، مثل افکارت، موفق.
متشکرم
در کنار افکارتون، قلم زیبایی هم دارید.
خیلی عالی بود
متشکرم
بسیار هم عالی
متشکر
بهترین متنی بود که تاحالا خوندم، عالی بود🥏
متشکرم از لطف شما