پارت آخر
اورانوس : چی؟! تام : یه پسر موطلایی که..اورانوس : هیس! ادامه نده با قدم های آروم به دیوار نزدیک شدم و به دیوار تکیه زدم و سرمو انداختم پایین حالش، حالش چطور بود؟ تام : خوب نبود اورانوس : واسم مهم نیست تام : مهم نبود حالشو نمی پرسیدی! اورانوس : چی میخوای بگی؟ تام : هیچی فقط میدونم دوسش داری هنوزم! اورانوس : لطفا این پرت و پرتا رو به زبون نیار تام : هرجور تو میخوای آروم باش اورانوس : آرومم برو یه سر به ادوارد بزن تام : تنهات نمیزارم اورانوس : میرم بیرون یه هوایی بخورم تام : دوست دارم اورانوس : لبخندی زدم و با صدایی آروم گفتم منم همینطور در و باز کردم و از خونه خارج شدم ابر های سیاه و خاکستری آسمون رو پوشونده بود نفس عمیقی کشیدم و به راهم ادامه دادم دلم واسش تنگ شده؟ نکنه هنوزم دوسش دارم؟! نه نه اورانوس دیوونه شدی دختر؟ کسی که قصد کشتن تو رو داشت رو دوست داشته باشی؟ نه امکان نداره من..ازت متنفرم دراکو بیشتر از هر چیزی!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالی بود
مرسیی🩷
بخدا انقد داستانت بد تموم شده که دیگه عادت کردم الان دارم میخندم😁😐 چون از قبل خودمو برای این اتافاق آماده کرده بودم🤣
عی بابا بله بله معلومه دیگه منو خوب شناختی زیبا😂💔💗
لونا کلا هدفت از پایان داستان هایت گریه کردن منه هاااا😭😭😭😭
البته پایان منطقی بود فقط یه ذره زود تموم شد.
عهه گریه نه:)🥲
مرسی ولی چون دو فصل شد فصل 2 کوتاه بود💗
پایان غمگین تر هم بودا تعارف نکنی یوقت!🥺😭
قشنگم پایان داستانای منو که میشناسی:)😅
بمیرم برات دراکو🥲
خدانکنه💙
آقااااااا
:))
عالی بود! 🥺🥲
هعی کاش بهم میرسیدن ولی نشد! :) 🥺
ممنونمم💙
:))
فوق العاده بود💫
گریم بند نمیاد😭😭
مرسیی💙
ای بابا گریه چرا:))
عالیییی تمومش کردی🩶
💙
لونا... خیلی خوب تمومش کردی..
:))ممنون نهالم♡
اگه گفتی یاد کی افتادم؟
نمیدونم:) کی؟ ولی من یاد اون داستانی افتادم که باهم نوشتیمش:) یاد کی افتادی؟
دیانا..
حدس میزدم بگی دیانا:)) عزیزم:)...
با داستان هات یادش میفتم..
:))
خیلی بی معرفتی کرد..
نمیدونم چی بگم..
ولی کاش اینجوری نمیشد:)
کاش
:)
خیلی خوب بود:)♡
مرسی قشنگم💙