
امیدوارم که خوشتون بیاد:>

انزو و ایمی دوان دوان از کلاس خارج میشوند پس از یک کلاس طولانی و وحشتناک(که باعث سیاه شدن زیر چشم انزو چیده شدن قسمتی از موهای مکس و سیلی خوردن گویل بیچاره شده بود)کلاس تمام میشود ایمی و انزو نفس نفس میزنند انزو :بالاخره تموم شد مکس می اید و میگوید:اوه این پسره واقعا دیوونه است ایمی اهی می کشد بیا بریم و دست مکس را میگیرد

اون روز صبح همه داشتن به هاگزمید میرفتن اما ایمی چون سرپرستی نداشت توی یکی از کلاس های خالی نشسته بود و مشغول تکالیفش بود که صدایی گفت:سلام سرش رو بالا اورد و با دو چشم سبز روبه رو شد پسری با عینک گرد و زخمی روی پیشانی اش _سلام +میتونم اینجا بشینم ایمی تکانی خورد اوه حتما دستش را روی زخم پسر میزارد این برای چی؟ خب از بچگی روی پیشونیم بوده یه جادوگر که مادر و پدرم رو کشته باعثش شده _متاسفم +مهم نیست من هری پاترم _ایمی +میتونم بپرسم اهل کجایی _نمیدونم +چی شد که به اینجا اومدی؟ ایمی خوشش نمی امد به غریبه ها سوال جواب بده اخمی کرد آزمایشگاه هاوکینز +از ..از آشنایی باهات خوشبختم فکر کنم باید برم و میرود ایمی غمگین به در نگاه میکند تنها شخصی که او را عجیب نمیدانست مکس بود

من نمیفهمم یعنی چی که با جارو فوتبال بازی میکنید مکس کلافه سری تکان داد و گفت:بیا و خودت ببین واقعا عالی ایمی مطمعن نیستم... مکس :هی چیزی شده و کنار ایمی روی تختش مینشیند ایمی:خب... میدونی... همه من رو عجیب میبینند مالفوی من رو عجیب غریب صدا میکنه بچه ها بهم زل میزنند این واقعا... یکم رو مخ مکس:اگر بخوای با حرف اونا باشی نمیتونی راحت زندگی کنی ایمی تو فوق العاده ای تو قدرت جادویی خاصی داری که هیچ کس نداره مالفوی هم با همه بده چیز عادی چشمی میزند زود باش اماده شو یک ساعت دیگه کوییدیچ شروع میشه همینجور که از اتاق خارج میشود به اطراف اتاق خیره میشود زیر لب میگوید :قبول نیست اتاق تو فوق العاده است ایمی تک خنده ای میکند مکس واقعا فرشته بود

هرماینی:خدای من هری تو واقعا اینا رو گفتی رون:واقعا از آزمایشگاه اومده بود شاید یه موجود عجیب و خلقه باشه هرماینی به رون چشم غره ای میرود رون :چیه خب یهو وسط کلاس از جنگل پیداش میشه و میگه از آزمایشگ....باشه بابا اینجوری بهم نگاه نکن هرماینی:نباید اینجوری بگین... هری:و چرا؟ هرماینی :من راجب هاوکینز خوندم اونا مشنگایی هستند که جادوگرایی که قدرتشون واضح یا یه جوری اشتباهی نشون داده شده رو میگیرن و روشون علمی کار میکنند ... هری و رون متعجب به هرماینی خیره میشودند هرماینی:ولی بازم مراقب باش هری معلوم نیست راست بگه یا نه... الیوندر:هری بجنب الاناست که مسابقه شروع بشه!

ایمی هیچ چیز از کوییدیچ نمیفهمید البته حق داشت چون بارون با سرعت میبارید و اطراف به سختی قابل دیدن بود همه چیز خیلی اروم و سخت پیش میرفت که ناگهان موجودات عجیب و ترسناکی به سمت هری میروند مکس میگوید وای نه اونا مجنون گران ایمی:مجنون چی؟ مکس اونا برای یه مجرم فرارین بعدا میگم...ولی اونا شادی رو از بین میبرند و روه مجرما رو میمکند ایمی به هری خیره میشود که از دست مجنون گرا ها فرار میکند و به بالا میرود و محو میشود پس از چند ثانیه هری بی هوش به سمت زمین سقوط میکند اما ناگهان بین زمین و هوا معلق میشود همه از این اتفاق شوکه میشوند ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ولی من هنوز با گذشت ۳ ماه منتظر پارت بعدم
یعنی چی که تو قسمت حساس تموم میشه؟😕😵
مشکل اینه خیلی وقته پارت میدم و منتشر نمیشه😑
واییی
مکسس
واوووو
پارت بعددددددددددد
باشه😂
عالیههههههههههه