*گین*: قهقهه ای زد و گفت:(پیدام کردی گین چان! آتسوشی امشب میمیره پس دوست دارم عذاب وجدان دازای رو تماشا کنم.) با خونسردی گفتم:(آکوتاگاوا-)(نگران نباش عزیزم! من هیج وقت عشق زیبای زندگیم رو تو خطر نمی اندازم.)(چطور اینکار رو کردی؟)(DNA خودم رو کپی کرده بودم و به یکی تزریق کردم. اون شب با چویا حرف زدم ولی اون انگار فراموش کرده مدیون کیه! وقتی برگشتم اون کپی رو کشتم و خونه را ترک کردم. میدونستم تانیزاکی میاد دنبالم. پس اینجا نشستم که تو بیای. اینجا همون جایی نبود که مادرت مرد؟)(هدفت چی بود؟)(معلوم نیست؟ زمین زدن دازای و گرفتن ثروتش!)(آتسوشی! دازای واقعا تو رو به چشم برادر میبینه که داره-)(خفه شو! تو هیچی نمیدونی! اون خانواده...ثروتش مال منه! برام مهم نیست اون میمیره یا زنده است! بهتره همراه با معشوقه اش به جهنم بره!)(آتسوشی من تو رو برای دازای باید ببرم!)(عمرا!) هفت تیر رو به سمتش نشونه رفتم.(آتسوشی جون یک بی گناه تو خطره!)(اگر من رو ببری براش اونوقت شاید بگم که آکوتاگاوا هم گناهکار هست!)*چویا*:یک لباس بلند سفید برای خودم دوختم و تنم کردم. با لبخند به داخل آینه نگاه کردم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
@Mariana
حالا شاید فصل ۲ نوشتم براش
______
تازه قبل از اینکه عضو تستچی بشم خوندمش و دلیل ورودم به تستچی جهنم نارنجی بود و حتی بعد از اینکه وارد تستچی شدم بازم خوندمش🥲🥲❤❤
خیلی خوشحالم
به هرحال سعی میکنم بنویسم
فصل دوم رو با برگردوندن چو و دازای تو دوتا جسم دیگه ولی اینکه زندگي قبلیشون رو یادشون باشه بزار تروخدااااااااا
حالا یک داستان دارم شروع میکنم
بعدا درمورد د فصل ۲ فکر میکنم
وای لعنتی از آتسو انتظار نداشتم ولی خعلی پایانش قشنگ بود اشکم درومد 🙃😭بازم بنویس اینجوری با پایان قمگین
مرسی از حمایتتون❤️
عالی هزار بار خوندمش سیر نمیشم می دونم ادامه نداره ولی سعیت رو کن و ادامش رو بذار🥲🥲🥲
حالا شاید فصل ۲ نوشتم براش
😍😍😍😍😍
من پایان خوش تری می خواست
هعییی
ولی از حق نگذریم خیلی خوب بود
دیگه ببخشید
قداتتت
*وی انتظار این پایان را نداشت و سکوت کرد.*
سکوت کن که این سکوت منطقی تر است
حق
گریهههههه😭😭😭😭😭
الان هم دازای مرد ه، چویاااا😭😭
چرا آخهههههه😭😭
ولی خیلی قشنگ بود 🙂💓
اشک نریززز😭😭😭
مرسییی ازت تا اینجا همراهم بودید😘
مرسی از تو با این قلم قویت💖🙂
❤️
هعییی.. این که همون بود که من گفتمممم.. دیدی درست گفتمممم؟؟!!
هعی اینم تموم شد.. داستان بعدی رو گذاشتی خبر بده خوشگله🌚❤🤝🏻
افتخار کن به خودت نوستراداموس
چشم حتما خبرت میکنم
مرسی که تا اینجا همراهم بودی
حتمااا🤡🤝🏻
مرسی ازتت..
🌚❤
هعیییی
زندگی تلخه
ای وای...D":
راستشو بخوای... انتظار دیگه ای داشتم...
چرا انقده غمناک تموم شددددددددد؟!
وای... چرا آتسوشی یهویی اینجوری شددددددد؟
نمیخواممممممممممم
نفس عمیقققق
دیگه دیگه ببخشید😁
راستی خوشحال میشم به نظرسنجی سر بزنی و شیپ یعنی رو انتخاب کنی