
سلام من آمدم با پارت سوم
میگم دوستان ما میرویم به یک سال دیگه مرینت و آدرین دانشگاه شان تمام شده خوب بریم سر داستان از زبان مرینت داشتم با تیکی حرف میزدم که آدرین بهم پیام داد ساعت 6 بیا روی برج ایفل گفتم باشه! 🥰❤ وبعد رفتم بیرون از اتاقم ناهار خوردم و خوابیدم بیدار شدم دیدم ساعت پنج دقیقه به 6 است سریع تبدیل شدم و رفتم سر قرار که آدرین را دیدم گفتم سلام گفت سلام مای لیدی گفتم کت نوار چی میخواستی بگی گفت ببین مادرم گفت بهت بگم کی عروسی بگیریم که متوجه شد چی گفته مادرش و قرمز شد منم همین طور گفتم حالا ولش کن گفت آره راست میگی
بعد باهم صحبت کردیم وبعد اومدم خانه شام خوردم و رفتم خوابیدم بعد تیکی گفت مرینت از تنهایی نمیترسی گفتم منظورت چیه کفت من میدونم که تو پدر و مادرت فوت شدن ولی تو میتونی یه حیوان خانگی مثل مثل خرگوش برای خودت بخری گفتم باشه بهش فکر میکنم
بچه ها یه پرش داریم به دو سال دیگه ببخشید ولی خب باید زود پیش بریم
: سلام تافی اسم سگ مرینت و آدرین هست بچه ها الان آدرین و مرینت زن و شوهرن از زبان مرینت داشتم اتاق را مرتب میکردم که یهو افتادم و نتونستم پاشم گفتم آدرین آدرین آدرین اومد گفت بله بله میشود گفتم چرا من نمیتونم پاشم احساس می کنم سنگین شدم گفتم باشه و بغلم کرد و بردم داخل ماشین از زبان آدرین داشتم تو بیمارستان راه میرفتم که مرینت چی شده که دکترش اومد و گفتم چی شده گفت هیچی همسر شما فقط باردارن گفتم خوب دختر هست یا پسر گفت معلوم نیست ولی یکی هستند گفتم ممنون ❤🙏
رفتم پیش مرینت و پیشش ماندم تا وقتی که دکترش گفت میتونه مرخص بشه بعد من دوباره سوار ماشینش کردم و بردمش خانه و روی تخت خاباندمش بعد تو ی فکر بودم که به مرینت بگم یا نه که بارداره ولی هرچی باشه اون مادره پس بهش گفتم اونم خیلی خوشحال شد که یهو😄😄😄😄😄😄😄پایان پارت 3
آن چه میخوانید: وای دختر ممنون مرینت ممنون که پیشمی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
از همون اول که نمیفهمن بچه دختره یا پسر 😐😐😐
شما بجای اینکه جواب اشتباه بدی قشنگ داستان را بخون😌
یکم الکی بود