سلام من آمدم با پارت سوم
میگم دوستان ما میرویم به یک سال دیگه
مرینت و آدرین دانشگاه شان تمام شده
خوب بریم سر داستان از زبان مرینت داشتم با تیکی حرف میزدم که آدرین بهم پیام داد ساعت 6 بیا روی برج ایفل گفتم باشه! 🥰❤ وبعد رفتم بیرون از اتاقم ناهار خوردم و خوابیدم بیدار شدم دیدم ساعت پنج دقیقه به 6 است سریع تبدیل شدم و رفتم سر قرار که آدرین را دیدم گفتم سلام گفت سلام مای لیدی گفتم کت نوار چی میخواستی بگی گفت ببین مادرم گفت بهت بگم کی عروسی بگیریم که متوجه شد چی گفته مادرش و قرمز شد منم همین طور گفتم حالا ولش کن گفت آره راست میگی
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
از همون اول که نمیفهمن بچه دختره یا پسر 😐😐😐
شما بجای اینکه جواب اشتباه بدی قشنگ داستان را بخون😌
یکم الکی بود