7 اسلاید پست توسط: 💎🦆Sonic انتشار: 10 ماه پیش 274 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام خوبین؟ پارت یک توی بلاگ باب کونده... پارت دو رو اینجا می ذارم👴✍ همینطور که می دونید ادامه ی ناکلز سرش خورد به میز اوف شد می باشد...
سونیک بر صورت شدو سیلی زد: "د! بیدار شو دیگه!" امی سونیک را کنار زد و گفت:"باید آرام تر رفتار کنید!~" و با چکش خود رد قرمزی رو ی صورت شدو به جای گذاشت. تیلز: هوی! اینجور که نمی شه!" امی داد زد:" چرا می شود!" سونیک بیشتر داد زد:"حداقل با چکش نمی شود!" و مثل سه عدد گرگ به جان هم افتادند!
آن سه به دعوای الکی و دیوانه وار خود ادامه دادند، قافل ا این که شدو بیدار شده است!
شدو آرام برخاست و نشست. سر خود را نوازش کرد. بعد از برخورد با چکش خیلی اوف شده بود.توجه او به صدا هایی که از اتاق کناری می آمد جلب شد. آرام روی پاهایش ایستاد تا به سمت در برود. دستش را سمت دستگیره برد، ولی صدایی او را از این کار وا داشت. آنصدا از پنجره می آمد. صدا بسیار برایش آشنا بود. صدا فریاد می زد:"یخچال بخاری خریداریم"(ببخشید اینجا ایرانه) دستگیره ی در را رها کرد و به سمت پنجره رفت. صدای آن یارو برایش آشنا بود، ولی او که بود؟ مطمئن بود که آنرا می شناخت، ولی نتوانست به یاد بیاورد. شدو از خودش یاد کرد... او اسم خود را به یاد نمی آورد... به راستی او که بود؟ پنجره را باز کرد و از آن پایین پرید (طبقه اول بودااا) و به سمت آن یارو که داد می زد رفت. او داشت مستقیما به سمت خطر می رفت، گاتل زنجیره ای، همان زندانی فراری بدبخت که ظاهرا می خواست سونیک را زندانی کند و اوشکولات میل کند(وات؟ چرا؟)
یک ساعت بعد از رفتن شدو، تیلز نابغه تاز فهمید شدو رفته است :"شدو کجاست؟ همه اش تقصیر توئه سونیک!" سونیک با ایعتماد به نفس گفتا:" نخوندم🗿" امی گفت:"ببندین! باید بریم پیداش کنیم!" سپس به سونیک و تیلز اشاره کرد. "شماها برین دنبال شدو! منم می رم ناکلز رو پیدا کنم" سونیک:"تنهایی؟" امی فرمود:" خیر با کریم می روم🗿"(نکته برای ایرادگیرها : این کریم به انگلیسی اینه: Cream) سونیک:" کریم؟ بیخیال اون فقط شش سالشه!" امی در جواب فرمود:"نه اینکه تیلز خیلی بزرگه" سونیک چشمانش را چرخاند (یادم نمیاد بهش چی می گفتن. به معنی این که تحت تاثیر حرف امی قرار نگرفته) و گفت:"باشه بابا..." اصلا چرا اینجا وایستادیم؟" امی گفت:" راست می گه! راه بی افتین!" و هر کدام راه خود را رفتند.
گفتم خیلی وقته پارت ندادم یکم طولانی کنم🤡✍ خب ادامه ی داستان:
چند دقیقه بعد، امی و کریم به جایی که ناکلز بود رسیدند (از قسمت پیدا کردن کریم گذر می کنیم) دشت سرسبز و زیبایی بود که حال دختر خانم ها رو خوب می کرد تا اینکه با ناکلز مواجه شدن که لباس جنگی پوشیده. ناکلز فریاد زد:"پناه بر ریش مرلین! دو خانم جوان ز اینجا گذر می کنند؟ شرم آور است! شما نباید اینجا باشید خانم های جوان!" و بعد نیزه ای از ناکجا آباد درآورد و به سمت دختر ها نشانه گرفت:"ساکت بمانید نوچه ها! وگرنه باید چشم ارباب را بچشید!" کریم گفت:"ارباب؟" ناکلز بر سرش فریاد زد:"ساکت باش کودک نمک نشناس! اگر او بشنود، از تو چیزی جز یک تن مرده باقی نمی ماند! ارباب سیاه! به زودی از سوی سیاهی می آید... می توانم آنرا احساس کنم... بعد از آمدن او تنها کسانی که باقی می ماند، او و افرادی هستند که او را ستایش میکنند! پس ساکت بمانید تا دچار سرنوشت تاریک نشوید!" ناکلز آنها را رها کرد و رفت. کریم گفت:"حالش خوبه؟" امی با گیجی گفت:"فکر نمی کنم... بیا برگردیم پیش تیلز و سونیک." و دست کریم را گرفت و راه افتاد...
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
48 لایک
بزودی:
سگا سرش خورد به سنگ مرد. پارت ۱۷
👺📿
خب کامنت قبلیم پاک شد امدم مودبانه بگم:
یا پارت بعد یا خودتم اوف میشی👺
😨
قبلی خیلی دارک بود🌚
خلاصه که دیگه گفتم...
دارک بود؟🌚
بعله این بود:
اگه پارت بعد رو نسازی میام خونتون و با ت•ت،ر
میک,ش#مت😤
خونهمون رو بلدی؟ هر موقع اومدی بگو چایی بذارم دم شه😍👍
اوکی👍
وقتی شدو ی اسکیت تا بی نهایت و شدو ی سونیک رو مقایسه میکنم دل درد میگیرم💔🙀
اسکیت تا بینهایت؟
اره
چی هست
یه انیمس
آها
استیکر کاکا سنگی از رو گوشیم حذف شده چراا
وات😐💔
چطورییی
نمیدونممم
🤡💔🤡💔
😉🌷
رددد دادم
این چییی بود
اگزاطیور بیا منو بگیرررر
ههاهاهاهاههااههاهااهااههااااا
این داستان:ناکلز رد میدهد🗿🤝
از رد اونور تر🗿🤲
بالاخره
بلیییی🤡💅
سریع تر بزار
باشه
ممنون
خدا بگم چیکارت کنه تاراااااا
ولی باجال بود
چرا؟
مرسی
با کراش من اخهه
*جاست شوخی*
ناکلز چی؟ کاراکتر مورد علاقه ولی زودتر اوف شد
راستی پارت یکشو پیدا نکردم لینکشو میفرستی؟
برو توی پروفایل باب کوند
نظرسنجی آخرش
بگرد توی بلاگ پیدا می شه (چیز خاصی نیست و به شدت کوتاهه و نخوندنش داستان رو عوض نمی کنه
اها ممنون🤡
خواهش مىكنم
فالوورات فیکه؟
چی؟
نمی فهمم
آخه اصلا لایکات زیاد نی:>
نه کسی داستانمو نمی خونه
بیشترشون هم جز بلاگیونن که مرام معرفتی دنبال کردم
دنبال کننده هات کیکن؟
اون آخریا لایک زیاد خوردن
بلاگیون😐
بنظرت منم داستان بنویسم؟
آره
درباره ی چی
نمد ، دربارش فکر میکنم
بنویس
منو ببینی چی میگی..👺💔🤡 ولی بعضی تستام خیلی بازدید خوردن بعضیا نه🤡 کلا احساس میکنم هر وقت یه تست غیر سونیکی یل اطلاعات عمومی ساختم بازدید خورده🤡👺💔🥸
کلا اینجا سونیک فن کم پیدا میشه