یونا و دریکو در هاگوارتز پارت ۹

پاشدم از جام با تعجب آروم آروم دنبالش رفتم.رون:هی کجا میری؟؟دستمو روی دماغم گذاشتمو گفتم هییشششش.اون آدم داشت تند میدوید.یهو برگشت که پشتش رو نگاه کنه که منو دید تند تر رفت من:د...ر..یکو😨هری:چی شده من:دریکو....دریکو داشت میدیدمون.همه از تعجب دهنشون باز موند😳من:ما باید چن روز از هم جدا باشیم و وانمود کنیم از هم متنفریم.وای نه اگه واسه تلافی به بابام بگه چی؟؟

فردای اون روز:کلاسمون تموم شد.پیشگویی بود.تریلانی رفت بیرون و اسنیپ اومد.با دیدنش قند تو دلم آب شد.نکنه نه نه امکان نداره یونا😨 تو.اسنیپ:هی یونا،هری،رون،دریکو،هرماینی همراه من بیان... قند تو دلم آب شد.نکنه میخواد نه نه امکان نداره.دریکو ازت متنفرم

دریکو با پوزخند بهم نگاه میکرد. دیگه مطمئن شدم که قضیه چیه.اخراج و تمام.(قیافه ام:🙂باطنم:😰)داشتیم میرفتیم که بابام بهم چشم غره رفت دیگه فهمیده یونا خانم😰!!مارو برد توی دفترش توی دفتر:اسنیپ:هی می بینم که باهم قرار میزارین😏

من:کی...کی بهتون گفته؟؟؟😰بابام به دریکو اشاره کرد و گفت:این😏چشم غره ای به دریکو رفتم.دیگه واقعا ازش متنفرم.😒بابام:آماده ای اخراج شی یونا؟؟؟من:اما بابا من دخترتم.چطور دلت میاد دخترتو از مدرسه اخراج کنی؟؟؟بابا:خب چه ربطی داره فکر کردی چون باباتم کارتو میبخشم.... یونا زد زیر گریه من:فکر نمیکردم انقدر سنگ دل باشی😭📍فلش بک توی ذهن اسنیپ📍گروه بندی:وقتش بود که یونا گروه بندی بشه.کلاه رو گذاشتن روی سرش.من که مطمئن بودم اسلیترینه.کلاه گروهبندی:اووو عجیب به نظر میاد.تو ریونکل...نه نه تو هافلپاف هم...نه نه تو شبیه گریفیندوری ها هستی.اسنیپ:😳کلاه گروه بندی:اوو اما نه تو باید بری اسلیترین!!!اسنیپ خیالش راحت شد.😓

📍پایان فلش بک📍از دید اسنیپ:با دیدن اشک هاش دلم سوخت.پس تصمیم گرفتم...به حرف کلاه گروه بندی گوش کنم اسنیپ:باشه... اخراجت نمیکنم.اما تو دیگه جات توی اسلیترین نیست.تو منتقل میشی به گریفیندور.تو هاگوارتز هم دختر من نیستی.برین بیرون.یونا:😳(قیافه ام:😨ذهنم:🥳)

📍ادامه در پارت بعد📍