9 اسلاید پست توسط: نـآدیـ★ـآ انتشار: 8 ماه پیش 27 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت آخرههه منتظر نظراتونمممم^^
یونجو با دیدن ناهیون اورا در آغوش میگیرد و میگوید:"خییلییی خوشحالم که زندهای... خیلی خوشحالم که زندگیم همینه..." ناهیون اورا کنار میکشاند:"چی میگی؟ کلاس داره شروع میشه... چته تو؟ مگه قرار بود زنده نباشم؟" یونجو میخندد و دست در دست ناهیون به کلاسش میرود.
جههوا چشمانش را باز میکند و کش و قوسی به دستانش میدهد و از روی تختش بلند میشود. حدسش درست از آب درآمده؛ او در تخت خودش است. آخرین صحنهای که به خاطر میآورد صحنهی زندگی جدیدش بود که تصمیم به م.رگ گرفته بود. جههوا صورتش را میشوید؛ یونیفرمش را میپوشد و کمی صبحانه میخورد؛ سپس به دبیرستان میرود و دم دروازه؛ سرش را برمیگرداند و یوری را میبیند که خیلی بیخیال به سمت مدرسه میرود. جههوا لبخندی میزند؛ لبخندی تلخ... رویش را برمیگرداند و چندی بعد دستی را روی شانهاش حس میکند و رویش را برمیگرداند. یوری! یوری است. یوری میگوید:"امم..جیهوا بودی درسته...؟ چندروز پیش زانوت زخم شده بود..." جههوا به اعماق چشمانِ او خیره میشود:"اسمم جههوا بود؛ زانومم تقریبا خوب شده...." یوری میگوید:"میتونیم دوست باشیم...؟" حرفی در دهانِ جههوا نمیآید...
هانا و آریانه پس از مدرسه به پیاده روی میروند و با خوشحالی حرف میزنند. سپس به شهربازی میروند و هانا بلیطِ وسیلهی خطرناک و عجیبی که آریانه تابحال ندیده بود را میخرد. سپس باهم سوار آن میشوند و چندی بعد به سرعت شروع به تکان خوردن میکنند و فریاد میکشند و میخندند و همزمان خوراکی میخورند...!
آریانه همان لحظه تصمیمش را میگیرد... او نمیخواهد به زندگیِ یکنواختِ قبلی اش برگردد
یجی تند تند خودش را به دبیرستان میرساند و با دیدن سئوهیون نیشش تا بناگوش باز میشود و خودش را درآغوش او میاندازد ولی لحظهای بعد از کارش پشیمان میشود. سئوهیون با تعجب به یجی خیره میشود:"چتهه؟" یجی میخندد:"میدونی فکر کنم الان جای من و تو عوض شه. تو اون زندگی من اینو گفتم..." اما بعد جلوی دهانش را میگیرد و میزند زیر خنده و سئوهیون مانند دیوانه ها به او نگاه میکند. یجی ادامه میدهد:"نگا نگاااا خجالت کشیدی که با من دوستی؟ حالا بیا واست تعریف کنم چیکارا کردیم...." سئوهیون به او نگاه میکند:"خواب دیدی؟" یجی بلند تر میخندد:"آره... خواب دیدممم"
میچا مثل برق روی تختِ خودش مینشیند و آخرین صحنه ای که به یاد میآورد شکافته شدنِ شکمش است. با وحشت دستی به شکمش میزند و مطمئن میشود که سالم است. همه چیز برایش روشن میشود و خدا را شکر میکند که به زندگی واقعی اش بازگشته است. آماده ی مدرسه میشود و در کلاسش را باز میکند؛ با وارد شدن او پچ پچ های بچها قطع میشود و همه به او خیره میشوند. جههوا به سمت میزش میرود و ناگهان دختری زال توجه اش را جلب میکند... یئوریونگ..! دختر رویش را برمیگرداند... یئوریونگ است... میچا با بیخیالی مینشیند. یکی از دخترها دم گوشش نسبتا بلند میگوید:" بهش یچیز بگو..! با چه جرعتی اومده مدرسه...؟ خجالت نمیکشه؟" میچا به او توجهی نمیکند؛ بلند میشود و به سمت صندلیِ یئوریونگ میرود و دستش را دراز میکند:"میای دوست باشیم؟!" یئوریونگ سرش را بالا میآورد.
جییونگ دراکو را روی کاناپهی خانهاش دراز میدهد و برای خودش قهوه درست میکند؛ دراکو چشمانش را باز میکند:"من حالم خوبه." جییونگ سرش را تکان میدهد:"تو حالت خوب نیست." دراکو تکرار میکند:"میگم خوبممم" جییونگ به چشمان دراکو نگاه میکند؛ او نیز دلش نمیخواد به زندگیِ قبلی که سراسر حسادت به سویون بود بازگردد...
اگر میرفتی و جایی از دبیرستان AM میایستادی که هم همه را ببینی و هم همه چیز را بشنوی....
صدای خندهی یونجو و ناهیون میآمد که یونجو داشت داستان خیالی ای را تعریف میکرد که با تصادفشان به پایان میرسید...
جههوا را میدیدی که با یوری معاشره میکند و وانمود میکند که چیزی درمورد او نمیداند و تازه دارد با او دوست میشود....
یجی را میدیدی که داشت داستانی که به نظر سئوهیون؛ یجی خیلی برای ساختن این داستان کوچک است را برای او تعریف میکرد و سئوهیون سرخ و سفید میشد ولی خنده از لبش پاک نمیشد....
یئوریونگ و میچا را میدیدی که بیتوجه به نگاه های خیرهی دانش آموزان؛ صمیمی با یکدیگر حرف میزنند....
از آن دنیا؛ هانا و آریانه را میدیدی که با لبخند ولاگ جدیدی را در پیج یوتیوبِ مشترکشان آپلود میکنند...
جییون؛ دراکو و سویون را میدیدی که هرروز صمیمیت بینشان بیشتر افزایش مییافت...
و شادی را میدیدی؛ شاید به آنها حسادت کنی؛ شاید زندگی واقعیِ تو اینگونه نباشد... شاید با خودت بگویی دوستی آنها سراسر چیزهای مزخرف و اتفاقات خجالت آور بود..... اما آیا تو مفهومِ " واقعیِ " دوستی را میدانی؟
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
نادیاااا چرا دیگه پستامو چک نمیکنییی
جرر😂
عالی بود )
🦋🫀
هق
چه شددد
خوببود
))
هاناشی بیا ولاگ ضبط کنیمم
(:
درومدد😭💗
🫀🍀
عالی بود اشکممم😭💗
🥲🦋🦋