
خوب شرمنده من دیر متوجه شدم که این داستان کوتاهم منتشر شده لطفا نظراتون و بهم بگید
منتظر بودیم تا عمل این دختره تموم شه جیمین : حالا این کی هست شوگا : هر کی میخواد باشه به ماچه کوکی : شرمنده که ما زدیم بهش ارام : حالا اروم باشید فعلا فقط باید منتظر باشیم ارام مثل همیشه جو رو تغییر داد چون ما از برنامه اومده بودیم خیلی خسته بودیم مخصوصا ته ته که دیشبم نخوابیدی بود تن منم که کوفته بود جیمین اومد و کنار من نشست فک کنم باز هم عضلاتش درد میکنه برای همین شروع کردم به ماساژ دادنش دوساعت گذشت و هیچ خبری نبود
کم کم داشتم نگران میشدم جیمین ناخوناش توی دهنش بود و داشت مجوید 😥 شوگا هم کم کم داشت عصبی میشد چهرش روبه قرمزی بود ارم و جیهوپم نگران بودن حالا من نمیدونم این نگرانی برای چی بود ما که این دختره رو نمیشناختیم خیلی سخته چم انتظار بودن بلند شدم و توی راه رو شروع کردم به راه رفتن حالا خندش چی بود وقتی داشتیم از برنامه برمیگشتیم حالش نبود که لباسای عادی بپوشیم پس همه با کت و شلوار مجلسی کف بیمارستان یا نشسته بودیم یا وایساده بودیم ( فک کنین با کت زرق برقی یا مثلا طرح گل 😍 ) بلاخره بعد از اون ساعات زجر اورد دکتر از اتاق اومد بیرون
پریدیم سمت دکتر کوکی : حالش چطوره دکتر : عمل خوب بود اسیب زیادی هم ندیده بود دست راستش شکسته و سرش ضربه دیده بود ولی خداروشکر العان خوبه همه یه نفس راحت کشیدن ارام از دختر پرسید : دکتر کی بهوش میاد دکتر : مشخص نیست ولی خبرتون میکنیم از کمپانی اومدن و کارای دختره رو کردن ما هم راه افتادیم سمت خونه تا سرم به بالشتم نرسیده خوابم برد یک هفته گذشت ولی اون دختره به هوش نیومد توی این مدت یک بار رفتم دیدنش امروز تمرین رقص داشتیم داشتیم میرقصیدیم که یه نفر با شتاب اومد داخل فرد : بچه ها از بیمارستان زنگ زدن اون دختره به هوش اومد عجیب بود چون دکتر گفته بود به کما رفته سریع اماده شدیم و رفتیم بیمارستان به اتاقش که رسیدیم سریع وارد شدیم نشسته بود و اینور و اونور نگا میکرد
از زبان اتنا : اینا کین به زور یادم اومده بود من اینجا چیکارم و حالا با اومدن اینا واقعا گیج شدم کین اصلا اینا اومدن نزدیک منم که سر نترس مثلا شجاع تکون نخوردم فقط با کنجکاوی نگاشون میکردم یکیشون اومد نزدیک و سعی کرد چیزی بهم بگه ولی من که زبون اینا رو بلد نیستم وقتی فهمیدن من هیچی نمیفهمم میز گرد تشکیل دادن از زبان کوکی : این چرا اینجوری نگامون میکرد ته ته : بچه ها به نظر میاد نمیفهمه که چی میگیم جیمین : چرا اینجوری نگاه میکنه گرخیدم 🤕 کوکی : ارام با انگلیسی بهش بگو شاید بفهمه جیهوپ : فکر خوبی کردی کوکی ارام : Hi از زبان اتنا : یکیشون اومد نزدیکم و گفت سلام البته به انگلیسی انقدر گیج نبودم که معنی اینو و نفهمم نمیدومم چرا ولی دلم نمیخواست حرف بزنم وقتی دیدن حرف نمیزنم دوباره رفتن سراغ میز گرد بعد از چند دقیقه یکیشون کاغذ و خودکاری در اورد و به اون پسره گفت Hi داد اونم شروع کرد به نوشتن بعدم داد دست من دیدم دوباره نوشته Hi منم در جواب همین و نوشتم بعد برام نوشت are you alright مه معنی حالت خوبه منم در جواب نوشتم thanks برام نوشت Where are you from به معنی اهل کجایی منم در جواب نوشتم Iranian اهل ایرانم بعد از خوندن این کلمه وایسادن به حرف زدن بعدم یکیشون گوشی گرفت دست و زنگ به کسی و با اون زبان عجیبشون شروع کرد به حرف زدن
از زبان کوکی : بعد از حرف زدن با هم گفتیم شاید لاله برای همین کاغذ و خودکار در اوردیم و دادیم ارام خداروشکر جیمین همیشه کاغذ و خودکار داره وقتی فهمیدیم اهل کجاست جین تلفنش و در اورد و زنگ زد به کمپانی تا مترجم گیربیارن و بفرستن وقتی تلفنه جین تموم شد متوجه دختره شدیم که انگار داشت دنبال چیزی میگشت با حرکت دست بهش گفتم دنبال چی میگردی اونم با دستش هی اشکال مختلف میکشید وقتی دید ما نمیفهمیم یه دفعه با دست محکم زد تو پیشونی خودش بعدم خودش پشیمون شد خیلی محکم زد فک کنم دردش گرفت وقتی دید هنوز داریم نگاش میکنیم یه دفعه به سمت ارام حمله ور شد و اون دفترچه و خودکار و ازش گرفت و داشت چیزی میکشید از زبان اتنا : داشتم دنبال ساکم میگشتم که یکیشون با دست اشاره کرد که چیکار دارم میکنم منم سعی کردم با دست نشون بدم ساکم ولی وقتی نفهمیدن محکم زدم تو پیشونیم که خودمم دردم گرفت خیلی زیاد کمی مالشش دادم و یه دفعه چشمم به اون دفترچه و خودکار دست یکیشون افتاد و تقریبا حمله ور شدم و اونارو قاپیدم بعدم تند و تند ساکم و کشیدم و نشون دادم انگار بلا خره فهمیدن و یکیشون رفت بیرون

ممنون که این پارت و خوندید لطفا نظر بدید ممنون ❤ راستی بگید که دوس دارید داستان های کوتاه دیگه مثل این با موضوعات مختلف بنویسم مثلا با دیگر اعضا 💜 😘😍 بوس بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی و قشنگ
ز باحال بود
خیلی خوب بود ادامش رو بنویس 😍😍
سلام عالی بود 💜 فقط آتنا به خاطر این تصادف لال شده ؟ منتظر پارت بعدی هستم 😀❤
نه ولی چون میدونه حرف زدن به زبان ایرانی فایده ای نداره هیچی نمیگه و انگلیسی هم به طور کامل بلد نیست
خیلی خوب بود🥰😘لذت بردم😋🤩😍
راستی پارت بعدی کی میاد🤔🙃🙂💜
اگه میخوای بنویس فک کنم قشنگ بشه😊