داستان حقیقت و غم انگیز و کمی ترسناک😔😔ناظر جان قبلا منتشر شده بود و واسش عکس گذاشتم و رفت تو صف توروخدا رد نکن
بی اختیار گریه میکردم و دلم نمیخواست که اینجا باشم . بازم همه اتفاقات افتاده بود گردن من اگه از خون نمیترسیدم قطعا یه بلایی سر خودم میآوردم اون ها جدا شده بودند سر بچگانه ترین دعوا اونوقت من هم شده بودم دلیل کاملا غیر منطقی دعواشون من که هیچ کاره بودم.حتی حتی تا آخرین لحظه نمیدونستم سر چی دعواشون شده بود. زدم تو گوگل: خرداد ماهی ها چگونه آرام میشوند. چیز های زیادی راجب یه خرداد ماهی و آروم کردنش خوندم ولی هیچ روشی آرومم نمیکرد چشمم خورد به یه کاری که انگار بدمم نمیومد انجامش بدم نوشته بود باید تو گوشی یا تو چیزای دیگه سرگرم بشم دیدم حقیقته الان یه جورایی کمتر به اون موضوع فکر میکردم. ولی بازم یه چیزی بود که خیلی آزارم میداد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عالییی😘😉🤩😍
خیلی قشنگ بود :))
خوشحالم که خوشت اومده😊