راز موفقیت ۳

سلام لطفا بالا را بخوانید ممنون😊 خلاصه قسمت قبلی:دخترا رفتن خونه بی تی اس و ۱ هفته موندن😁

(داستان از زبان راوی) نزدیک های ظهر بود که مین سو هنوز بیدار نشده بود دخترا رفتن بیدارش کنن دخترا:مین سو مین سو:هاان تهیو: پاشو مین سو:دلتون میاد بیدارم کنین🥺 تهیو:اوکی الان زنگ میزنم به منیجر 😎 مین سو:غلط کردم تهیو:اوکی پاشو مین سو :اوکی ( از زبان مین سو)رفتیم پایین راست می گفت بهتره بود بیدار شم الان باید بجای صبحانه ناهار بخورم😅😂 امروز فن ساین داشتیم برای همین بعد از ناهار رفتم حمام بعد اومدم و لباس پوشیدم راه افتادیم وقتی رسیدیم ۱۰۰ نفر اونجا بودن یکم استرس گرفتم تا اینکه اولین نفر اومد من:سلام دختره:سلام مین سو🥺 دیدم دختره زد زیر گریه رفتم پیشش اشکاشو پاک کردم ازش پرسیدم:اسمت چیه؟ چی شده ؟چند سالته دختره:اسمم جولیا ۱۲ سالمه از دیدن شما اشکم در اومد من:اخی 🥺

تهیو :دختر بدبخت رو ول الانه از حال بره من :اخ ببخشید جولیا:بفرمایید من :وای چه گوگولی برام عروسک اختاپوس آورده بود بعد از کمی حرف زدن رفت پیش تهیو بعد پیش سودا بعد هم پیش سه مین من کلی با طرفداران اشنا شدم اخرین نفر کمی اشنا میزد من:سلام پسره:سلام مین سو خوبی؟ من: ممنون خوبم شما خوبید؟ پسره :اره خوبم من:اسمت؟ پسره :نشناختی سوهو ام من:سوهو😳 سوهو:هان من: پسر خیلی وقته ندیدمت چطوری؟ سوهو:خوبم دختره من رو فراموش کردی؟ من: نه شمارت رو ندارم سوهو:خوب بیا شمارم رو میدم(نکته:سوهو دوست صمیمی مین سو هست که عین برادرش میمونه سوهو ازت یه سال بزرگ تره توی ایران از ۴ سالگی هم سایه هستین تو ۴ سال ندیدیش چون اومده بودی کره)

وقتی شمارش رو گرفتم رفت با دخترا حرف بزنه وقتی فن ساین تموم شد رفتیم خونه و بعد از عوص کردن لباساشون خوابیدیم فردا وقتی بیدار شدم به سوهو زنگ زدم و رفتیم کافه هم دیگه رو ببینیم من:کارت چی شد سوهو:حل شد الان توی امریکا دکتر جراحی من: افرین (داستان از زبان جیمین)داشتیم میرفتیم کافه همیشگی که دیدیم مین سو با یه پسره نشسته صحبت میکنه گفتیم بریم یه سلام بکنیم رفتیم جلو من(جیمین):سلام مین سو مین سو:عه سلام جیمین سوهو:مین سو آشنا نمیکنی من:سلام من جیمین(در گوشش)عضو بی تی اس اینا هم بقیه اعضا هستن فکر کنم بشناسی سوهو:اهان میشناسم سلام من سوهو هستم من:خوشبختم سوهو سوهو:منم مین سو:اهان راستی سوهو یادم رفت بگم امروز میای خونه من کلی ماجرا هست که باید بهم بگی سوهو:اوکی مین سو: من دیگه برم الان دخترا روانی میشن بای بای سوهو وما با هم : بای

ته........شوگاهیونگ......... ته و شوگا هیونگ با هم: هان من:وای نمیدونید چه کسی رو دیدیم ته و شوگا هیونگ:کی؟ من: مین سو با یه پسره نشسته بود داشت حرف میزد امشب هم به خونش دعوتش کرد ته و هیونگ:خب چیکار کنیم؟؟ من:هیچی گفتم بهتون بگم از زبان تهیونگ:وقتی گفت با یه پسره خوشحال شدم هم ناراحت(بخاطر این خوشحاله که دوستش با یه پسر اشنا شده و ناراحت شده بخاطر اینکه اگر پسره مین سو رو ول کنه ناراحت میشه)

تا قسمت بعد خدانگهدار😇