9 اسلاید صحیح/غلط توسط: ズ-ǷΘǷ_ズ-ÐҐ انتشار: 4 سال پیش 27 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب تو این قسمت اسم اون شخص ناشناس معرفی میشه و من تو اسلاید اول فقط ادامه پارت قبل رو میذارم بعد میرم سراغ داستان بعد کلا فلش بک هست یعنی گذشته رو میبینید میخوام قسمت بعد رو قسمت اخر از این فصل بکنم و فصل بعد رو نمیدونم کی مینویسم خب بریم سراغ داستان:
جیمین دختره رو گیر می اندازه
جیمین: اسمت چیه؟
دختره: وای تو کی هست
جیمین: اسمتو بگو تا فهمی فقط اسمتو بگو
دختره: می..می..مین...مین....مینا هستم
جیمین: پس مینا تویی ببخشید ترسوندمت لطفا با من بیا
جیمین بردش تو ماشین
دختره: نمیخوای بگی کی هستی؟
جیمین ماسک و کلاهشو دراورد
جیمین: من جیمین هستم میخوام ببرمت فرودگاه
دختره: چرا؟
جیمین: باید بری پیش میها
دختره: پس عشق میها جیمین بود تو بودی من فکر نمیکردم تو باشی من نمیتونم بیام وگرنه میها اسیب میبینه اگه اسیب نمیدید من زود تر رفته بودم پیشش و حقیقت رو بهش گفته بودم
جیمین: حقیقت چی؟
مینا: حقیقت چانگ هو و چانگ هی
جیمین: کی؟
فلش بک «سال اول دبیرستان»
مینام: سال اول و روز اول دبیرستانت هست مراقب خودت باش
میها: باشه خواهر
............................................................................................
مینا: سلام من مینا هستم
میها: سلام من هم میها هستم«اینجا باهم دوست میشن»
چانگ هو: داداش میگما اون دختره کیه؟
چانگ هی: نمیشناسم تازه اومده فکر کنم همکلاس باشین
چانگ هو: شاید
چانگ هو: سلام من چانگ هو هستم
میها: سلام من هم میها هستم
چانگ هو: خوشبختم
میها: همچنین
........................................................................................
یک هفته بعد
مینا: میگما این پسره چانگ هو چطوری هست؟
میها: پسر خوبیه چطور؟
مینا: ولی داداش خوب تره
میها: چانگ هی؟
مینا: اره
میها: من حرفی ندارم
مینا: اون چانگ هو هست؟ انگار ناراحته دوستاش دورش جمع شدن
میها: اره یک لحظه وایسا
هی یونگ: سلام میها «یکی از دوست های چانگ هو هست سیاه لشکر هست»
میها: سلام هی یونگ چانگ هو چیزی شده
چانگ هو جواب نداد
میها: بعد مدرسه دم در منتظرم باش باهم حرف میزنیم.
مینا: چی شده؟
میها: حرف نزد گفتم بعد از مدرسه باهم حرف میزنیم «بچه ها میگما هر وقت احساس کردین داستان لوس شده یا نیاز به تغییر داره بگین منم تغییر میدم برای فصل بعد و اینکه این قسمت اخر نیست پارت بعدی قسمت اخر است از این فصل است»
مینا: اوکی
........................................................................................
«راستی یادم نمیاد گفته باشم میها و تهیونگ دوست دبیرستانی هم بودن»
تهیونگ: سلام میها میای باهم بریم خونه؟
میها: سلام تهیونگ نه ممنون با چانگ هو کار دارم
تهیونگ: امم باشه
میها: ممنون
چانگ هو دم در مدرسه منتظر بود
میها: سلام چانگ هو
چانگ هو: سلام
میها: الان رانندم میاد دنبالم میریم یک کافه
چانگ هو: باشه
........................................................................................
تو کافه
میها: حالا بگو چیشده
چانگ هو: خبب«با بغض»
میها: گریه نکن فقط بگو
چانگ هو: خب داداشم
میها: بگو
چانگ هو: داداشم همش پدرم میزنتش
میها: خب چرا؟
چانگ هو: به خاطر من
میها: چی؟
چانگ هو: اگه من دیر بیام اگه من گم بشم اگه من اسیب ببینم تو مدرسه داداشم دعوا میشه که چرا مواظبم نبوده
میها: میخواید بیاید پیش من
چانگ هو: فکر کردی من میام؟
میها: دوتاتون بیاید پیش من یک مدت
چانگ هو: خب نمیدونم
میها: تا فردا تصمیم بگیر بیا بریم خونه.
دم خونه چانگ هو
میها: چرا صدای داد میاد
چانگ هو: مثل همیشه
میها: گریه نکن بیا بریم داخل
بادیگارد میها پشت سرشون به خاطر صدای داد شنیدن اومد ولی میها نفهمید
پدرش: چرا مراقب چانگ هو نبودی الان دیر کرده معلوم نیست اتفاقی براش افتاده یا نه اومد بزنتش که میها سریع دستش رو گرفت
میها: اقا شما دارید چی کار میکنید؟
پدرش: تو کی هستی؟
میها: هم کلاسی چانگ هو
پدرش: چطور جرئت کردی دست منو بگیری
میها: پسرتون رو ببینید از این کار شما که با برادش میکنید گریه میکنه شما اینقدر سنگ دل هستین؟
پدرش خواست میها رو بزنه که بادیارد میها نذاشت
پدرش: این دیگه کیه؟
بادیگار: من بادیگارد خانم هستم خانم حالتون خوبه؟
میها: خوبم مرسی من چانگ هو و چانگ هی را با خودم میبرم چون دعوتشون کردم خب به میل خودشونه بیان یا نیان من هم نمیتونم به زور ببرمشون اگه میاید برید وسایلتون رو جمع کنید چانگ هو به چانگ هی نگاه کرد که قبول کنه
چانگ هی: ما که نمیتونیم بریم خونه ی غریبه
چانگ هو: غریبه نیست چانگ هی: تو برو چانگ هو: من بدون تو نمیرم بیا بریم دیگه قبل از اینکه بیایم بهم گفت که منو و تو یک مدت بریم پیشش برو تو یک ساک وسایلمون رو بریز
چانگ هی: باشه
میها: دونگ سان ببرشون تو ماشین«دونگ سان اسم بادیگاردتونه»
بادیگارد: چشم خانم
............................................................................................
میها: باز که تو ناراحتی
چانگ هو: میترسم بابام یک کاری بکنه که خیلی تو ناراحت بشی
میها: مثلا چی؟
چانگ هو: هر چیزی
میها: بیا برای شام اگه داداشتم اینجا راحت نیست براتون یک خونه میگیرم هر جا خواستین
چانگ هو: نه ممنون به زور قبول کرد بیاد اینجا حالا قبول کنه براش خونه بگیری؟
میها: بعدا حرف میزنیم.
......................................................................................
تهیونگ: سلام میها
میها: سلام تهیونگ
تهیونگ: میگما میها میای با هم بریم بیرون
میها: من اخه مهمون دارم یک مدت پیشمون هست
تهیونگ: باشه
........................................................................................
باباش«به منظور بابای چانگ هو و چانگ هی»: میخوای به میها برسی؟
تهیونگ: صد البته
باباش: خب اینم نقشه
تهیونگ: میخوای من قاتل بشم؟
باباش: نه وانمود میکنی که قاتلی تو به میها میرسی و من به اون دوتا پسر و گرفتن انتقام معامله ی خوبیه نه؟
تهیونگ: اره پس اگه چیزی با خوبی بدست نیومد با بدی شاید بدست بیاد
باباش: افرین
تهیونگ: هفته ی دیگه کار عملی میشه
باباش: خوبه
مینا متوجه این قضیه شد رفت با تهیونگ حرف بزنه
مینا: میدونی چه ناراحتی بزرگی سراغ میها میاد با این کار
تهیونگ: خودم خوشحالش میکنم تو دخالت نکن
مینا: تو عاشقش نیستی اینو خوب فهمیدم اگه عاشقش بودی بدی رو انتخاب نمیکردی
یک هفته ی بعد
مینام: میها چیزه خب
میها: چیزی شده؟
میرا: خب چانگ هو و چانگ هی تو تصادف فوت کردن
میها: چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟
جای حساسی بود میدونم شاید فکر میکنید این دو هنوز زندن ولی من پاسخ نمیدم چون ممکنه زنده نباشن من هر شب به فکر داستانم برای ادامش به اینجا میرسه یعنی گریه میکنما خیلی بده خودتون رو بذارید جای میها و فکر نمیکردید هونگ جو بخواد دوست صمیمیش رو به تهیونگ بفروشه حواستون رو جمع کن که مثل تهیونگ راه بد رو انتخاب نکنید همیشه معرفی داستان رو بخونید چون اونجا خلاصه رو میذارم هنوز مونده خیلی بد میشه اگه عشقت بمیره پس نگران نباشید اتفاق های خوب هم میفته همیشه بد نیست برید به میها دلداری بدین چون من نمیتونم چون خودمم گریه میکنم باهاش پس هر کی میتونه بهش کمک کنه منم قول میدم داستان رو خیلی خوب بکنم
میها: چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ کدوم بیمارستان؟ بگوووو بگووووو شوخی میکنی
میرا: متاسفم
و با گریه از اتاق رفت سریع رفتی بیمارستان دیر شده بود خاکش کرده بودن نههههههههه نمیتونه داستان اینجوری تموم بشه
میها رفت سر خاکش
میها: نه نمیتونه قصه ی عشق ما اینطوری تموم بشه«اهم اهم من باید تغیرش بدم نه تو میها: حالا یک دیالوگ گفتما
بشه»
تهیونگ: متاسفم
میها رفت تو بغل تهیونگ و گریه کرد. مینا اومد پیشش تهیونگ بهش نکاه کرد که حقیقت رو نگه و گرنه میها اسیب میبینه
مینا: گریه نکن بلاخره یک روز حقیقت رو میفهمی نگران نباش دنیا تموم نشده گریه نکن بیا بغل من بذار زمان بگذره دنیات پر از شادی میشه
میها: چطور تونست منو تنها بذاره چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مینا: اون تو رو تنها نذاشت و دلش نمیخواد تو رو اینطوری ببینه
میها: کاشکی یک بار دیگه میدیدمش
تهیونگ که از حرف های میها عصبانی شد گفت: اون دیگه رفته برنمیگرده چرا به خاطرش گریه میکنه هان؟
مینا: با لحن بد باهاش حرف نزن نمیبینی حالش خیلی بده؟
تهیونگ: تو چیکار داری؟
میها تهیونگ رو سیلی زد: تو هیچی درک نمیکنی نمیخوام دیگه ببینمت تو رو تو نمیتونی سر من داد بزنی ی با لحن بد حرف بزنی و به مینا بی احترامی کنی چون بعدا بدتر میشه
تهیونگ از حرف میها ناراحت شد و رفت
میها همش گریه میکرد و مینام و میرا که اومدن
میرا: تهیونگ با خواهر من دیگه اینطوری حرف نزن منم میدونم حقیقت چیه و بهش میگم و به تهدید هات گوش نمیدم «اینو بهش جوری گفت یعنی یک جایی گفت که کسی نفهمید»
مینام: میها گریه نکن
میرا: راست میگه خواهر خوشگلم شاید الن حقیقت رو ندونی و بعدا میفهمی
میها: مطمئنم که بهم میگی قاتلش کیه؟ باید بمیره باید بمیره
مینام: اروم باش
پایان فلش بک
جیمین: میها باید چه رازی رو میفهمید؟
مینا: به موقع همه متوجه میشن
.......................................................................
هونگ جو: میها جونم میای بریم خرید
میها: اره
هونگ جو: میسی
میها: یک لحظه صبر کن
هونگ جو: کجا میری
میها: چانگ هو؟
خب تموم شد جای حساس خب فکر میکنید زندس گفتم شایدم نباشه ولی به هر حال. لایک و کامنت فراموش نشه
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
اجی واقعا نویسنده ی خوبی هستی😍😍
من راستش اصلا داستانو نفهمیدم🥺😭وای تو عالی مینویسی ادامه بده
میسی و اینکه داستان رو متوجه میشی حالا حالا ها مونده
میشه پارتیش رو زیاد کنی ؟
عالی بود
خب سلام پارت بعد پارت اخر از این فصل هست و اماده هست فکر کنم یک چند روز دیگه بیاد و اینکه اخرش جوری تموم شد که میها یک پسر رو تو مرکز خرید میبینه و فکر میکنه چانگ هو هست و یهو صداش میکنه.
اخر این پارت رو گفتم