سلام دوستان اومدم با پارت ۲ داستانم امیدوارم خوشتون بیاد و کپی ممنوع!!!!!
(فردا صبح)از زبان مرینت:بیدار شدم دیدم عموم بیداره و داره صبحونه آماده میکنه بلند شدم به عموم سلام کردم و دست صورتم رو شستم و رفتم سر میز
صبحانه خیلی محشر بود صبحانه از عموم کلی تشکر کردم بعد عموم گفت که میره هتل منم گفتم میام چون میخواستم بیشتر آشنا بشم با اونجا بعد با ماشین عموم رفتیم تو راه داشتم بیرون از ماشین رو نگاه میکردم ، واقعا منظره قشنگی بود بعد که رسیدیم هتل رفتم تو از آشپز خونه هتل بوی خوبی می اومد بعد که قشنگ به هتل نگاه کردیم به عموم گفتم میرم بگردم تو شانگهای و عموم گفت باشه ولی مراقب خودت باش منم گفتم باشه و رفتم بیرون از هتل همه جارو نگاه کردم هتل ها درخت ها برج ها واقعا قشنگ بود که دیدم اون طرف خیابون آدرین بود و محافظش میخواستم سریع برم ببینمش
از زبان جینگ :(اسم دختره به چینی )
داشتم راه میرفتم که دیدم یه دختره هم گردنبند. داره هم گوشواره و حواسش نیست سریع از روشم استفاده کردم و اونا رو دزدیدم ولی از بد شانسی من یه پسر کار من رو دید و بلند داد زد : دزد بگیریدش بعد منم فرار کردم ..از زبان مرینت : دیدم یه نفر میگه دزد بگیریدش ولی بهش اهمیت ندادم تا نگاهم رو اونور کردم دیدم ادرین داره با یه ماشین با محافظش میره بعد رفتم تویه کوچه و گفتم تیکی خال ها روشن ولی تبدیل نشدم گفتم تیکی ؟؟تیکی !؟
........
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالیییییییی بود ولی چرا بعدی رو نمیزاری 😭🥺🥺🥺😭😭😭
میاد صبر کن